در آستانه چهاردهمین سالگرد درگذشت ناصر حجازی عزیز با بهتاش فریبا همکلام شدیم.
مربی و مدیر فنی اسبق استقلال که با ناصرخان رفت و آمد خانوادگی داشت، در این رابطه و همچنین بحث هیات مدیره کانون پیشکسوتان استقلال حرفهای جالبی به خبر ورزشی زد:
از بحث انتخاب به عنوان عضو هیات مدیره کانون پیشکسوتان استقلال شروع کنیم. شما بیشترین رای را آوردید
من در جریان برگزاری نشست بودم ولی روز انتخابات در ایران نبودم و دوستان لطف کردند و رای دادند تا حالا در سنگر جدیدی به استقلال خدمت کنم. البته اگر یادتان باشد این مراسم یک هفته به تعویق افتاد و من، چون پروازم را اوکی کرده بودم، نمیتوانستم آن را عوض کنم و به همین خاطر هنگام برگزاری جلسه رای گیری ایران نبودم ولی امیدوارم اتفاقات ارزشمندی برای پیشکسوتان عزیز استقلال رخ بدهد.
اولویت شما برای قدیمیهای استقلال چیست؟
اولاً که همیشه در زندگی حرمت بزرگتر را حفظ کردهام و همین حالا هم وجود یک هیات امنا در پیشکسوتان استقلال نشان دهنده حفظ حرمت این بزرگواران است. من خیلی دوست دارم دو بحث مهم برای چهرههای قدیمی استقلال به سرانجام برسد. اول، همان بحث ایجاد صندوق جهت کمک به بزرگوارانی که مشکل معیشتی دارند و بعد از آن هم عقد قرارداد با یک بیمارستان خوب جهت سرویس دادن به قدیمیهای استقلال و حل مشکلات درمانی آنها. به مدیران باشگاه هم گفتهام اگر این دو اتفاق رخ ندهد، بدون شک نمیمانم و کنارهگیری میکنم.
واقعا؟
بله. من به آقای جویباری گفتم برای کمک به حل مشکلات پیشکسوتان عزیز استقلال پای کار آمدهام و یادتان باشد اگر قرار باشد روزی به سمتی غش کنم، بدون شک طرف پیشکسوتان غش خواهم کرد نه به سمت مدیریت باشگاه. حالا فعلاً کار استارت خورده و امیدوارم به خوبی جلو برود و به ویژه این دو هدف که گفتم، محقق شود.
جمعه چهاردهمین سالگرد مرحوم ناصر حجازی است. مردی که با شما رفاقتی دیرینه داشت
بله. ما با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم و هنوز هم با خانواده آن مرحوم در تماس هستیم. روحش شاد باشد. سال آخری که زنده بود، من دستیار اول پرویز مظلومی در استقلال بودم و مرتب به ناصر خان میگفتیم سر تمرین حاضر شود و با بچهها حرف بزند، چون این کار هم روحیه استقلالیها را بالا میبرد و هم انگیزه خود حجازی را افزایش میداد. البته قطعاً یکسری از حرفهایش هم تا آخر عمر نزد من امانت میماند، چون بازگو کردن آنها چیزی را عوض نمیکند و ترجیح میدهم امانتدار بسیار خوبی برای رفیق عزیزم باشم.
داستان اینکه شما در یک ماه آخر زندگی مرحوم حجازی نتوانستید خود را راضی کنید تا در بیمارستان به عیادتش بروید، چه بود؟
داستان نبود بلکه واقعیت است. در آن ۴۵ روزه پایان عمر ناصر حجازی عزیز نتوانستم به عیادتش بروم، چون در واقع نمیخواستم آن چهره زیبا و باکلاسی که از او در ذهنم داشتم، خراب شود. البته بعداً عکسهایش را دیدم و بسیار غصه خوردم. روحش شاد باشد. یادش همیشه با ماست.