آفتابنیوز : 
نظرات آمريكا درخصوص ارتباط زرقاوي با القاعده مختلف است. وزير سابق امور خارجه ايالات متحده، كالين پاول از او به عنوان يك فرد بانفوذ القاعده نام مي برد، اما يك افسر ارشد ارتش آمريكا به تازگي اظهار داشته است كه منابع موجود نشان مي دهند كه زرقاوي يك مبارز مستقل است.
او به هدف ويژه اي تبديل شده است: نيروهاي آمريكايي، ساختمان هاي واقع در فلوجه را كه گمان مي برند زرقاوي در آنجا مخفي شده است، بمباران هوايي كردند و مژدگاني تعيين شده براي يافتن وي را تا مبلغ 25 ميليون دلار يعني به اندازه مبلغ مژدگاني تعيين شده براي بن لادن- رهبر القاعده- افزايش دادند.
با تمام اين اوصاف، زرقاوي با داشته هاي اندكي كه در مورد پناهگاهش يا عملكردش وجود دارد به يك شبح تبديل شده است.
در اردن، جايي كه او اثري قوي و ماندگار بر مردمانش گذاشته است، از او به عنوان رهبر گروه هاي شورشي ياد مي شود. دوستان و هم قطارانش او را نمونه يك جنگ طلب توصيف مي كنند. آنها اظهار مي دارند كه او در محيط هاي خشك و خشن رشد كرد و به همان اندازه هم مذهب را پذيرفت. او جلوه كاملي از فردي مشروب خوار و جنگجو است.
زرقاوي طي چهار سال گذشته در سياهي تروريسم افغانستان ناپديد شد. مردمي كه از قبل او را مي شناختند، تصديق مي كنند كه او ممكن است تغيير كرده باشد. اما آنها معتقدند كه مردي كه آنها مي شناسند، ظرفيت دست زدن به بي رحمي و وحشي گري بزرگ را دارد.
يوسف ربابا كه همراه با زرقاوي در زندان به سر برده است، اظهار مي دارد: «وقتي كه ما چيزهاي بدي راجع به او در مجله زندان مان مي نوشتيم او با مشت هايش به ما حمله مي كرد.»
و ادامه مي دهد: «اين همه آن چيزي است كه او مي توانست انجام دهد.»
زرقاوي 37 ساله در امان، پايتخت اردن كه به ديترويت اردن مشهور است به سرعت و با سختي رشد كرد.
او در خانواده اي فقير به دنيا آمد و داراي هفت خواهر و دو برادر است. پدرش به امر طبابت سنتي مشغول بود و مادرش با بيماري سرطان خون دست به گريبان. نام احمد فادل الخليله را در هنگام تولد بر او نهادند.
دوستان دوران بچگي او مي گويند كه زرقاوي زياد شبيه پسرهاي ديگر نبود؛ اغلب مشغول فوتبال در زمين هاي شن و ماسه اي بود و دانش آموز متوسطي محسوب مي شد و زياد به مسجد نمي آمد ولي جنگيدن را دوست داشت. يكي از پسرعموهايش به نام محمد الزرقاوي مي گويد: او از نظر جثه زياد بزرگ نبود اما جسور و بي باك بود.
اعضاي خانواده اش اظهار مي دارند: در 17 سالگي ترك تحصيل كرد. دوستانش گفتند بعد از اين او شروع به مشروب خواري به شكلي افراطي و خالكوبي روي بدنش كرد. طبق گزارش هاي سرويس هاي جاسوسي اردن كه در روزنامه آسوشيتدپرس امان به چاپ رسيد، زرقاوي به دليل تجاوز جنسي در دهه 1980 در حبس بوده است. هرچند در اين زمينه اطلاعات ديگري موجود نيست.
در 20 سالگي كه از زندان آزاد شد، فردي آواره و بي هدف محسوب مي شد. خانواده اش با اظهار اين مطلب گفتند: او مانند ديگر مردان جوان عرب به دنبال هدف و انگيزه بود و اين هدف را در شمال شرقي (كشورش) يعني در افغانستان يافت.
برادر ناتني زرقاوي، صالح الحامي (كه شبيه اكثر جنگجويان سابق كه در افغانستان جنگيده اند، داراي ريش سياه بلند و پاي مصنوعي است) بيان مي كند كه زرقاوي به شهر خوست در شرق افغانستان آمده و به جهاد يا جنگ مقدس عليه روس ها پرداخت.
اما او اندكي دير به افغانستان رسيده بود، زيرا روس ها افغانستان را ترك كرده بودند و زرقاوي از اين پس به جاي تفنگ، قلم به دست گرفت.
او سپس به عنوان گزارشگر مجله كوچك جهادي ها به نام البنيان المرصوص مشغول به كار شد.
زرقاوي در سال 1992، به شهر زرقا بازگشت و با گروهکی اسلامي به نام بيات الامام شروع به همكاري نمود. او در 1993، پس از آن كه مقامات اردني به حملات مسلحانه وي و وجود انبار بمب در منزلش پي بردند، دستگير و زنداني شد.
وكيلش، محمد الدويك مي گويد: زرقاوي عاجزانه به بازجوكنندگان اظهار داشت كه او اين سلاح ها را در حال قدم زدن در خيابان يافته است.
زرقاوي به يك زندان در حاشيه بيابان به نام زندان «سوجا» فرستاده شد. او با ديگر زندانيان سياسي هم سلول شده بود. هم سلولي هايش مي گفتند: زرقاوي تختش را به داخل غاري كه در سلول به وسيله پتوها ايجاد كرده بود، برده بود. او ساعت ها در حالي كه قرآن مطالعه مي كرد، در آنجا مي نشست و در تلاش بود تا تمامي آيات قرآن را از حفظ كند.
دوستانش مي گويند: او با پوشش افغاني ظاهر مي شد و كلاه پشمي افغان ها را به سر مي گذاشت و با يك جنگجوي پير افغاني هم صحبت بود.
ابوذما يكي از هم سلولي هاي وي مي گويد: او شبيه آمريكايي هاست و طوري (انگليسي) صحبت مي كرد كه آنها باورشان شده بود.
در زندان او شروع به كم كردن وزن خود كرد و غذاهايش را به هم سلولي هايش مي داد و زياد اهل صحبت كردن نبود.
اومي گويد: زرقاوی قادر بود فقط با حركت چشم، هم سلولي هايش را به كاري كه داشت، فرمان بدهد.
عقايد مذهبي اش به شدت سخت و غيرقابل انعطاف شده بود، آنها در مورد عقايد جنگ طلبي كه به وسيله پيشواها و شيوخ در نزديكي تخت آهني اش با او در ميان مي گذاشتند، مشغول بحث هاي داغ مي شدند. چنانچه هم سلولي هايش چيزي غير از قرآن مطالعه مي كردند، با آنها درگير مي شد.
در اوايل سال 2002، زرقاوي به شهر پيشاور پاكستان در مرز افغانستان رفت. پيشاور شهري عميقاً مذهبي بود كه اين موضوع براي او جذاب و جالب مي نمود. .
حامي یکی دیگر از دوستان او اظهار مي دارد: در اين زمان مسلمانان عليه مسلمانان در افغانستان مي جنگيدند و زرقاوي اعتقاد و گرايشي به اين موضوع نداشت. او مايل بود در پيشاور بماند و در فكر آن بود كه جاي خوبي براي مادرش بيابد.
خانواده زرقاوي مي گويند كه او خصوصاً به زنش وابسته بود و در هر زماني كه در راهرو قدم مي زد، پيشاني او را مي بوسيد.
در ماه ژوئن سال 2000، طبق گفته حامي، زرقاوي به تنهايي از مرز گذشته و وارد افغانستان شد. مادرش در اثر سرطان خون در فوريه همان سال در سن 62 سالگي درگذشت. آخرين آرزوي مادرش اين بود كه پسرش به جاي (اين كه) در اسارت (كشته شود) در جنگ كشته شود.
مقامات اطلاعاتي آمريكا مي گويند: زرقاوي در اواخر سال 2000 در غرب افغانستان يك اردوگاه نظامي وابسته به القاعده را راه اندازي كرد و در اينجا بود كه نامش را با الهام از شهر زادگاهش زرقا به زرقاوي تغيير داد.
مقامات ايالات متحده اظهار مي دارند كه وي در يك حمله موشكي پس از حوادث يازدهم سپتامبر 2001 از سوي نيروهاي آمريكايي در افغانستان زخمي شد.
مقامات اطلاعاتي مي گويند كه او پس از اين واقعه، افغانستان، جايي كه همسر دوم اختيار كرد را ترك كرده و به گوشه اي در شمال عراق كه در كنترل گروه اسلامي كرد تجزيه طلب موسوم به انصارالاسلام بود، پناه برد.
بار ديگر در 9 سپتامبر 2002، زماني كه مأموران اردني اظهار داشتند زرقاوي به طور غيرقانوني از سوريه وارد اين كشور شده است، نام او در صدر اخبار قرار گرفت.
يك ماه بعد لورنس فولي (يك سياستمدار ارشد آمريكايي) به شكلي جدي در بيرون منزلش مورد سوءقصد واقع شد. مأموران اردني سه مرد را در اين حادثه دستگير كردند. اين مأموران اظهار داشتند كه بازداشت شدگان اعتراف كرده اند كه آنها از سوي زرقاوي براي اين كار استخدام شده اند و پول و اسلحه در اختيار آنها قرار گرفته است. در پي وقوع اين سوءقصد، زرقاوي به طور غيابي به مرگ محكوم شد.
ديگر اطلاعات آمريكا درباره زرقاوي مغشوش و ناقص است. در ابتدا ادعا مي شد كه يك پايش را در بيمارستاني در بغداد بريده اند، ولي يك افسر ارشد ارتش ايالات متحده در يك پست الكترونيك اظهار مي دارد ما بر اين باوريم كه زرقاوي داراي دو پاي سالم است و گزارش نقص عضو او صحت نداشته است.
در ابتداي جنگ عراق، زرقاوي و رزمندگان انصار از كشور به بيرون رانده شده بودند. در سال گذشته يك اتومبيل بمب گذاري شده، سفارت اردن در بغداد را مورد حمله قرار گرفت. اين رويداد، اولين مورد از موج مرگ آور سلسله اعمال بمب گذاري بود. به دليل سابقه زرقاوي در اقدامات ضداردني اش، وي بي درنگ مورد سوءظن واقع شد.
همچنين مقامات آمريكايي در بغداد، يك نامه 6700 كلمه اي را پيرامون استراتژي ترور و ايجاد رعب و وحشتي كه براي كشاندن عراق به يك جنگ داخلي، طراحي و نوشته شده بود، منتشر كردند كه ادعا مي شد اين نام را از لوح فشرده ارسالي از سوي زرقاوي به رهبر القاعده كشف كرده اند. اما مردم به دليل نويسنده نبودن زرقاوي، از اين خبر تعجب كردند. آنها اظهار مي كنند كه به كار بردن استعارات و اطلاعات سنگين و قديمي متعلق به ادبيات قرن هفتم مانند «عقرب به انديش و حليه گر» نمي تواند متعلق به زرقاوي باشد.
ابوذما معتقد است: «اين مرد اساساً بي سواد و درس نخوانده بود.» هرچند او تصديق مي كند كه ممكن است يك دستيار فاضل و دانا او را كمك كرده باشد.
مقامات آمريكايي بر درستي شناسايي و تعيين هويتشان از زرقاوي اصرار دارند. آنها مي گويند كه اين نامه از پيكي كه از سوي زرقاوي استخدام شده بود، به دست آمده است. اما راز و رمز و ابهامات همچنان باقي هستند. در روز 11 مي سال 2003، يك نوار تلويزيوني به دست آمد با نام «شيخ ابومصعب زرقاوي يك كافر آمريكايي را ذبح و كشتار مي كند.» اين نوار از صحنه سر بريدن نيكولاس برگ تاجر جوان اهل پنسيلوانيا، تهيه شده بود.
مقامات آمريكايي بر اين باورند كه زرقاوي ممكن است همان قاتل اين صحنه ها باشد. اما سؤالاتي در اين مورد مطرح است كه تاكنون بدان پاسخي داده نشده است.
جهان امروز از خود سؤال مي كند «ابومصعب الزرقاوي» كيست؟ دستگاه هاي اطلاعاتي آمريكا با خلق تشكيلات تروريستي خاص خود در همان بدو امر، تهديدهاي تروريستي را كه بايد اين تشكيلات پديد مي آوردند، تدوين كرد.
همزمان با همين شكل گيري ها بود كه برنامه «ضدتروريسم» نيز با ارزشي بالغ بر ميلياردها دلار توسعه يافت تا با صرف بودجه مذكور، دستگيري اعضاي همين تشكيلات تروريستي ممكن شود.
به موازات اين اقداماتي، دستگاه هاي تبليغاتي، براي رسانه ها اخبار جعلي گردآوري مي كنند. تهديدات تروريستي بايد «واقعي و ناب» به نظر برسند. هدف ظاهري از تهديدات اين است كه گروه هاي تروريستي بايد همچون «دشمنان واقعي آمريكا» نشان داده شوند، ولي هدف پنهان اين تهديدات، درواقع گالوانيزه كردن افكار عمومي جهت حمايت از جنگ پيشگيرانه آمريكاست.
«جنگ با تروريسم» نيازمند جرأت بشري است. جنگ با تروريسم، امروز با قرائت جديد، «جنگ عادلانه» و «درست» خوانده مي شود، جنگي كه بايد سوار بر قطار اخلاقيات به مقصد «درمان عدالت رنجور» حركت كند.
همچنين نظريه «جنگ عادلانه و درست»، قرائت هاي «خير» و «شر» پيدا مي كند و قاطعانه از رهبران تروريسم با عنوان «انسان هاي وحشي» نام برده مي شود. گروهي از مهمترين روشنفكران و صلح طلبان آمريكايي كه قاطعانه با كابينه بوش مخالفند، جزو حاميان «جنگ عادلانه يا درست» هستند: ما مخالف هر نوع جنگي هستيم ولي از جو ضدتروريسم بين الملل حمايت مي كنيم.
براي دستيابي به اهداف سياسي فرامرزي، بايد تصوير تروريسم همچنان در اذهان عموم شهروندان جهان زنده باقي بماند و دائماً تهديدات جديد تروريستي، افكار عموم را مشغول خود سازد.
جو تبليغاتي بايد طرحي كلي از رهبران «شبكه وحشت» بسازد. درواقع در اين طرح كلي «بايد تصويري ارائه شود كه تداعي كننده وحشت جاويد باشد.»
«جنگ با تروريسم» با تكيه بر يك يا چند «پديده شر» كه سمبل «سران وحشت» هستند انجام مي گيرد. براي مثال اسامه بن لادن و ابومصعب الزرقاوي و...
ابومصعب الزرقاوي به عنوان مغز آينده تروريسم به افكار عمومي جهان معرفي مي شود كه در گام اول قادر است بعد از اسامه بن لادن دشمن درجه يك معرفي شود.
وزارت امور خارجه آمريكا جايزه دستگيري اين فرد را از 10 ميليون دلار به 25 ميليون دلار افزايش مي دهد تا «قيمت تجاري» او با بن لادن همطراز شود. در حالي كه به طرز عجيب و غريبي نام الزرقاوي در ليست افرادي كه «اف.بي.آي» دنبال آنهاست، قرار ندارد.
پيوندهاي مشترك از الزرقاوي هميشه به عنوان شريك اسامه و «شبحي» که عامل شمار زيادي از عمليات تروريستي در كشورهاي مختلف است ياد می شود. در برخي گزارش ها كه غالباً از همان منبع گزارش بالا سرچشمه مي گيرد، گفته مي شود كه «الزرقاوي» ارتباطي با القاعده ندارد و به طور مستقل عمل مي كند. او اغلب به عنوان چهره اي معرفي مي شود كه بن لادن را به چالش كشيده است.
از آغاز سال 2004 در (تمام) اخبار روزانه به نوعي نام او برده شده است و مطبوعات در گفت و گوهاي رسمي خود به اين نام اشاره كرده اند. «اسامه» مالك قدرت خانوادگي بن لادن است كه از نقطه نظر تاريخي، ارتباط تجاري با بوش و نفتخوارهاي تگزاسي؟
بن لادن سربازي در خدمت سيا در طول جنگ افغان- اتحاد جماهير شوروي سابق بود و در قالب مجاهدين مي جنگيد. به عبارت ديگر، مدارك تاريخي مستندي، به عنوان گواه رابطه تنگاتنگ «بن لادن- سيا» و «خانواده بن لادن- خانواده بوش» وجود دارد كه پرداختن به هر كدام از آنها موجبات پريشاني دولت آمريكا را فراهم مي آورد.
به عكس «بن لادن»، «الزرقاوي» تاريخچه خانوادگي خاصي ندارد. بنابراين او به ناگاه در جهان مطرح مي شود و شبكه سي.ان.ان از او به عنوان «گرگ تنها» ياد مي كند كه مستقل از شبكه القاعده عمل مي كند.
اين گرگ تنها به گونه اي غيرقابل تصور در كشورهاي مختلف از جمله اروپاي غربي و عراق كه احتمالا پايگاه فعلي اوست، حاضر است و مظنون به تدارك عملياتي در خاك آمريكاست.
به نظر مي رسد كه «الزرقاوي» همزمان در نقاط مختلفي مي تواند حضور يابد، لذا از او به عنوان «دشمن اصلي آمريكا» و «ارباب هزار رنگ و استاد مدارك جعلي» ياد مي شود. ما به اين مسأله باور پيدا كرده ايم كه اين گرگ تنها قادر است زرنگ ترين مأموران سرويس هاي مخفي آمريكا را در جيب بگذارد.
ويكلي استاندارد در گزارشي كه در ارتباط تنگاتنگ با نومحافظه كاران بود، مي نويسد: «ابومصعب الزرقاوي» نه فقط مغز متفكر قتل نيكولاس برگ بوده بلكه عامل قتل عام 11 مارس مادريد، عمليات بر ضد شيعيان و عمليات انتحاري بندر بصره است. البته او چهره جديدي در عرصه تروريسم نيست. بلكه قبل از 11 سپتامبر 2001 نيز طراح ترور توريست هاي اسرائيلي و آمريكايي بود كه به اردن سفر كرده بودند.
چشم انداز آتي «الزرقاوي» اين است كه «قصد دارد رهبري جهاد جهاني را از بن لادن گرفته و خودگرداننده آن باشد.» در عراق گفته مي شود كه قصد دارند «ميان شيعه و سني جنگ راه بيندازند.» ولي واقعيتي كه سرويس هاي مخفي آمريكا به آن مي انديشيدند چيز ديگري است: «تفرقه بينداز و حكومت كن.»
ولي تحليلگران جنگ آمريكا در اين زمينه چه نظري دارند؟ گروهي را به جان گروهي ديگر فرستاده اند تا جنبش مقاومت را تضعيف كنند.
سازمان سيا با بودجه اي بالغ بر 30 ميليارد دلار اعلام مي كند كه الزرقاوي براي او ناشناخته است: سيا مدعي است كه از او هيچ چيزي نمي داند و تصويري از او در اختيار ندارد؛ ولي به اعتقاد ويكلي استاندارد، سازمان سيا نه اطلاعي از وزن «زرقاوي» دارد و نه اطلاعي از قدش.
هاله مرموزي پيرامون اين شخصيت حلقه زده است كه بخشي از دسيسه هاي تبليغاتي است. زرقاوي اين گونه توصيف مي شود: او چنان شخصيت اسرارآميزي دارد كه حتي افرادي كه با او كار مي كنند هم هويت او را نمي شناسند.
الگوي برابر زرقاوي از روي كدام شخصيت همانندسازي شده كه سازمان سيا نسبت به هويت او اظهار بي اطلاعي مي كند و شبكه سي.ان.ان كدام نقش محوري را ايفا مي كند؟ در فعاليت هاي تبليغاتي اخير، سازمان سيا به كمپاني ها و شركت هاي با تجربه به منظور ايجاد فضاي «بي اطلاعي» روي آورده است از جمله اين شركت ها «رندون گروپ» است كه با شريك انگليسي خود «هيل اند نولتون» مسئول شايعاتي بودند كه در سال 1990 نيروهاي عراقي را متهم به قتل عام نوزادان نارس در كويت مي كرد، شايعه اي كه كنگره را قانع ساخت تا جنگ اول خليج فارس به راه افتد ولي واقعاً الگويي كه از آن استفاده شده چيست؟
تقريباً بلافاصله بعد از هر تهديد تروريستي يا واقعه اي تروريستي، شبكه CNN اعلام مي كند: ما تصور مي كنيم پشت اين تهديد (يا واقعه)، زرقاوي- اين شخص اسرارآميز- قرار داشته باشد. CNN هميشه و بدون هيچ تغيير موضعي و بدون اين كه مدركي ارائه دهد، بلافاصله نام اين شخص اسرارآميز را- قبل از اين كه به مقامات پليس يا اطلاعات اجازه هرگونه بازرسي و تحقيقي را بدهد- مطرح مي كند.
در برخي موارد، بلافاصله بعد از حمله تروريستي، خبري منتشر مي شود كه حاكي از امكان وجود مغز متفكري به نام «زرقاوي» پشت واقعه است. يك يا دو روز بعد از انتشار نام اين مغز متفكر، شبكه CNN خبري قاطعانه با استناد به سخنان منابع رسمي چون پليس، ارتش و سرويس هاي مخفي اعلام مي كند با اين مبنا كه خبر صحت داشته است.
در غالب موارد، اخبار CNN بر پايه اطلاعات منتشر شده روي سايت هاي اسلامي يا نوارهاي صوتي يا تصويري است كه به شكل اسرارآميزي به دست اين شبكه ها مي رسند. هيچ گاه و در هيچ مقطعي به جعلي يا واقعي بودن سايت ها و كاست ها پرداخته نشده و هرگز موضوع چالش تحليلگران قرار نگرفته و به جزئيات آن پرداخته نشده است.
هم اسامه و هم زرقاوي هر دو ساخته دست دستگاه هاي اطلاعات آمريكا هستند كه در خدمت بخش سربازان مبارز خارجي و تحت حمايت سيا و درواقع چشم اميد اين دستگاه ها بوده و هستند.
مطبوعات غالباً واقعي بودن تهديدات تروريستي را كه سازمان سيا به آنها اشاره مي كند، مي پذيرند بدون اين كه توجهي به اين واقعيت داشته باشند كه سازمان سيا و سرويس هاي آمريكا بيش از 20 سال است كه از شبكه هاي نظامي حمايت مي كنند.
براساس مدارك قطوري كه از كمپ هاي آموزشي افغانستان در طول رياست جمهوري ريگان وجود دارد، اين كمپ هاي آموزشي با حمايت مستقيم سازمان سيا تأسيس شده اند و برخي از اعضاي فعلي كابينه بوش از جمله ريچارد آرميتاژ و كالين پاول مستقيماً در پشتيباني از اين حمايت هاي سيا نقش داشته اند و متعاقب همين حمايت ها، بن لادن و الزرقاوي در افغانستان تعليم و تربيت شده اند.