اكنون پس از ماه ها مجادله ديپلماتيك، ديپلمات هاي اتحاديه اروپا قول داده اند ظرف دو ماه آينده، برنامه اي را به ایران ارائه دهند. سوالي كه اكنون مطرح مي شود اين است كه اروپا چه تضميني به خصوص در سطح امنيتي، مي تواند ارائه دهد كه هم ايران را آرام كند و هم ايران را از تلاش براي ادامه فعاليت هاي غني سازي باز دارد؟
تاكنون، اروپا موفق نشده است تضمين هاي امنيتي لازم براي برآوردن بخشي از اهداف موافقتنامه پاريس را به ايران ارائه دهد. اين اهداف، براي ايران اهميت زيادي دارند و از سويي آمريكا هم براي اعمال قدرت بر آنها تلاش مي كند. سياست امنيتي اروپا در خاورميانه، اكثرا از طريق سازمان پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) و نيز سازمان امنيت و همكاري اروپا (OSCE) دنبال مي شود. اين سازمان ها در دو منطقه خليج فارس و درياي خزر فعال هستند و از لحاظ لجستيكي، هم پيشنهادات اتحاديه اروپا براي شكل دادن به همكاري امنيتي ايران با اين دو سازمان اهميت زيادي دارد.
رهبران ناتو در اجلاس اخير خود در استانبول، گسترش همکاریهای امنيتي با خاورميانه را مورد تأکید قرار دادند. اما اين پيشنهاد، هنوز در سطوح اوليه قرار دارد و با توجه به گسترش آينده ناتو به سمت شرق و نگراني ايران، چين و روسيه از اين جريان، نمي توان مطمئن بود كه چنين پيشنهادي به مذاكره مستقيم ايران و ناتو منجر شود.
در هر صورت، مذاكره كنندگان اتحاديه اروپا اكنون فرصت فوق العاده اي در اختيار دارند تا پيشنهاد این مذاكره را مطرح كنند و حتي عراق و افغانستان هم در اين جريان مي توانند مورد توجه واقع شوند.
چنين پيشنهادي در سايه مشاركت رسمي ايران در جلسات ناتو در سال هاي گذشته، چندان دور از ذهن نيست و حتي واقع گرايانه هم به نظر مي آيد زيرا چنين شرايطي، ايران و آمريكا را در جريان مذاكره امنيتي مستقيم قرار مي دهد و موقعيت چنين مذاكراتي، به علت شبكه گسترده منافع مشترك يا موازي اين دو كشور در منطقه اهميت خاصي مي يابد.
در همين حال، سه كشور اروپايي بايد مذاكره جداگانه اي را بين ايران و سازمان امنيت و همكاري اروپا برقرار كنند زيرا پتانسيل قویتري براي رسیدن به نتايج مورد نظر در آن وجود خواهد داشت. همكاري ايران با اين سازمان، بدون شك مي تواند نتايج خوشايندي براي فضاي امنيتي منطقه داشته باشد و معياري براي اعتمادسازي ايران و اتحاديه اروپا هم باشد. چنين همكاري اي مي تواند به بحث در مورد پارادايم امنيتي براي همكاري در خليج فارس منجر شود و سنگ بنايي براي همكاري هاي امنيتي چند جانبه در آينده باشد؛ آن هم در منطقه اي كه در ربع قرن گذشته، شاهد جنگ بين كشورهاي همسايه بوده است.
با اين وجود ،ناتو و سازمان امنيت و همكاري اروپا همچنان دو سازمان جداگانه باقي مانده اند كه منافع رقابتي زيادي نيز دارند. آمريكا در عين حال در تلاش است كه خود را به عنوان يك عضو مهم ناتو، از سازمان امنيت و همكاري اروپا جدا كند و بنابراين هرگونه همكاري ايران با اين سازمان در خليج فارس، مخالفت واشنگتن را به همراه خواهد داشت زيرا آمريكا سرمايه عظيم سياسي خود را به منظور تأمين اهداف سلطه طلبانه اش در منطقه و به خصوص در ابعاد نظامي و امنيتي به كار گرفته است. با توجه به خصومت هاي موجود ميان ايران و آمريكا، اتحاديه اروپا هم شانس چنداني براي ترغيب آمريكا به پذيرفتن مذاكرات ايران و ناتو در سطح امنيتي ندارد.
بنابراين، احتمال آنكه اتحاديه اروپا بتواند ناگهان معجزه كند و «تضمين های امنيتي قطعي» مندرج در موافقتنامه پاريس را به ايران ارائه دهد، چندان زياد نيست. از سوي ديگر، بدون وجود اين تضمين، هيچ مشوق اقتصادي براي پاسخ دادن به دغدغه هاي ايران در خصوص تهديد دراز مدت آمريكا، كفايت نخواهد كرد. شايد اتحاديه اروپا بخواهد خود را واسطه اي موقتي بين ايران و آمريكا معرفي كند اما در واقعيت، چنين جرياني را مي توان تلاشي نااميدانه براي نجات كشتي شكسته اروپا در بازي ديپلماتیک با ايران دانست.
در حال حاضر، بزرگترين اميد اروپا، ارائه تلفيقي از موارد تشويقي مثلا پيوستن ايران به سازمان جهاني تجارت، يا موافقتنامه تجاري جامع ميان ايران و اروپا است تا بتواند تا حدودي مقاصد ايران براي از سرگيري برنامه هاي غني سازي اورانيوم را تغيير دهد. با اين وجود، شواهد نشان مي دهند كه محدوده زمانی تعليق غني سازي اورانيوم از سوي ايران به سرعت رو به اتمام است و حمايت عمومي زيادي هم براي ادامه اين برنامه به عنوان حق طبيعي و مشروع ايران مطرح مي شود.
با توجه به اين شرايط، پاييز آينده، زماني است كه شوراي امنيت سازمان ملل متحد به مسأله ايران خواهد پرداخت. چنين شرايطي، عواقب جبران ناپذيري براي هر يك از سه كشور اروپايي، به خصوص آلمان به همراه خواهد داشت زيرا انتخابات آلمان قرار است در ماه سپتامبر برگزار شود و هر اتفاقي، بر تصميم مردم در اين انتخابات تأثير خواهد گذاشت و شرايط احزاب قرمز و سبز و نيز حزب دموكرات مسيحي را تغيير خواهد داد.
البته حزب دموكرات مسيحي آلمان، پيشتر هم حمايت لفظي خود را از حمله آمريكا به عراق اعلام كرده و موضعی «آمريكايي» را در مورد ايران در پیش گرفته است كه موجبات آزردگي فرانسه و ايران را هم فراهم كرده است زيرا ايران پیشتر از شکاف سياست خارجي آلمان و آمريكا سود جسته بود.
اكنون اگر انتخابات آلمان طبق پيش بيني ها برگزار شود، شرايط بدي براي ايران به وجود خواهد آمد و در عين حال، آينده مذاكرات ايران و اتحاديه اروپا هم تحت تأثير قرار خواهد گرفت زيرا در آن صورت ، تاكتيك ايران براي مانور دادن اتحاديه اروپا در مقابل آمريكا كاملاً خنثي خواهد شد. البته ايران همواره مي تواند «برگ برنده اقتصادي» را در اختيار داشته باشد تا موضع اروپا را به عنوان مهمترين شريك تجاري خارجي خود، ملايم كند.
با بررسی تأثير چنين تاكتيك هايي ،می توان فشار مشتركي را براي ملايم كردن موضع سه كشور اروپايي در مورد ايران اعمال كرد و از فرصت سرمايه گذاري كه شركت هاي آمريكايي قبلا از آن محروم بودند استفاده كرد. اما همواره در آمريكا قوانيني وجود داشته است كه شركت هاي طرف قرارداد با ايران را جريمه مي كند و به همين جهت، اين تمايل هم محملی مناسب نيافته است.
وضعيت اين قوانين به مذاكرات ايران و اروپا بستگي دارد كه كاملاً هم شكننده است و در زمان رئيس جمهوري آينده ايران هم ادامه خواهد داشت.
بسياري از كارشناسان معتقدند براي حل و فصل اين جريان، هاشمي رفسنجاني مي تواند به عنوان مناسب ترين رئيس جمهور آينده ايران مطرح باشد. وي در مصاحبه با نيويورك تايمز هم از مقاصد خود براي عادي سازي روابط با آمريكا سخن به ميان آورده بود. رفسنجاني كه «واقع گرا» و «عمل گرا» خوانده مي شود، شايد تنها سياستمدار ايراني باشد كه مي تواند پيشرفتي در روابط ايران و آمريكا به وجود آورد زيرا اين هدف، هم اكنون در سايه بحران هسته اي قرار گرفته است.
تا زماني كه آمريكا و اروپا به توافقي در مورد حق ايران در اجرا برنامه اورانيوم با درصد غني شدگي پايين برسند و به اجراي آن در چارچوب NPT و آژانس بين المللي انرژي اتمي هم عمل كنند، نمي توان انتظار داشت كه مقامات ايران به تعليق فعاليت هاي غني سازي ادامه دهند زيرا افكار عمومي در ايران هم خواهان از سرگيري اين فعاليت هاست.
از سوي ديگر، نظام جمهوري اسلامي ايران همواره خود را به عنوان يك حكومت پوپوليست معرفي كرده كه به احساسات مردم اهميت مي دهد و امنيت ملي ايران را نیز در سايه حوادث 11 سپتامبر 2001 ميلادي در خطر مي داند. بنابراين تلاش ايران براي تبديل شدن به عضوي از «كلوب هسته اي» و دستيابي به فن آوري هسته اي،عاملی است که در صورت لزوم براي تأمين امنيت ملي ايران به كار گرفته می شود.
ممكن است این شرایط ،لزوما شامل اكثريت مردم ايران نشود اما اگر آمريكا و متحدان اروپايي اش، به فشاري كه از پايين بر ايران وارد مي آيد بي توجهي كنند و فقط به امور سياسي در سطح بالا بنگرند، اشتباهی جبران ناپذیر را مرتكب خواهند شد.