آفتابنیوز : 
آنچه گيلانه را از ديگر فيلمهاي هم قبيلهي خود جدا ميكند، داستاني واقع گرايانه، عميق و دوري از كليشههايي است كه هميشه يار و ياور سينماي جنگ بوده و هست. با اين حال به نظرم، درخشانترين نقطهي فيلم، پايان تلخي است كه لبخند را براي ساعاتي از بينندهي درگير شده در فيلم ميربايد. چراكه گيلانه، از طاعون «پايان خوش احمقانه» جان سالم به در برده است.
با آن كه محور داستان جنگ است، اما در فيلم نه نشاني از خاكريز، توپ و تانك است و نه خبري از شعارها و تبليغات گنديده. تماشاگر اين بار از پنجرهي چشم زني به جنگ مينگرد كه آرزوهايش با انفجار خمپارهها در خط مقدم نابود شده، اما اين تمام ماجرا نيست. چراكه او محكوم است تا پايان عمر تكههاي شكستهي چيني آرزوهاي زندگيش را نوازش كند.
از شهيدان، تنها پلاكهاي آبي رنگ زنگزدهاي بر ديوارهاي شهر باقي است، چه فايده؟ همگي فراموش شدهاند مانند همهي شهيدان جهان و تمامي كشتهشدگان جنگهاي تاريخ، اما اين زخم خوردگان جنگاند كه هم فراموش ميشوند و هم تا پايان عمر محكوم به زجر كشيدن هستند، خودشان و اطرافيانشان. اين واقعيتي گريز ناپذير است.
به راستي كدام ملت در جهان، اشعار و نوحههايي را كه چه خوب و چه بد، يادآور فرزندانش در لحظاتي سوزناك و پيش از تكه تكه شدن در جبهههاست را با كلمات سخيف به لجن ميكشد؟