کد خبر: ۷۰۱۰۸۷
تاریخ انتشار : ۰۳ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۳:۱۷

خاطرات پزشک ناصرالدین شاه از تبریز

تبریز شهر وسیعی است که ۱۵۰ هزار نفر جمعیت دارد، ولی به روایات مردم سابقا خیلی بیشتر از این سکنه داشته، به من گفتند که برای پیمودن وسعت تبریز از یک طرف به طرف دیگر پیاده سه ساعت وقت لازم است و اگر فاصله اقل بین دو طرف آن را بگیرند کمتر از دو ساعت طی آن ممکن نیست".
آفتاب‌‌نیوز :

این‌ها بخشی از اظهارات دکتر فوریه، پزشک مخصوص ناصرالدین شاه است که به جای پزشک فرانسوی، مدتی در خدمت شاه معروف قاجار و شاهد عینی بسیاری از وقایع دربار قاجار بود که خاطرات و مشاهداتش از ایران را دو یادداشت‌هایی تحت عنوان "سه سال در دربار ایران" منتشر کرد.

دکتر فوریه نوشته است؛ "در دوم ذی‌الحجه ۱۳۰۶ قمری پس از آنکه وزارت خارجه مرا رسما تحت اختیار شاه قرار داده و به او معرفی شدم، در حالی که شاه تبسمی بر لب داشت با من دست داد و این چهار کلمه را به فرانسه ادا نمود:"شما طبیب من هستید" و این بود که من به همراه اعلاحضرت، پادشاه ایران به سوی ایران روانه شدم که مدت‌ها در خدمت پادشاه مونتنگرو در شغل طبابت درباری بودم...

در ایران و آذربایجان، توپ‌ها به شلیک درآمد و به میمنت وجود اعلاحضرت که به ایران برمی‌گشت (از سفر سوم فرنگستان) یکصد تیر توپ شلیک شد. وضع طبیعی راه تا مرند چندان فرقی نکرد. نزدیک ساعت چهار پس از طی راهی سراشیب به این قصبه رسیدیم... تمام روز (شانزدهم سپتامبر ۱۸۸۹ قمری) در مرند در چادرهایی که در باغات زده بودیم ماندیم. این قصبه که مستحکم و قدیمی است خالی از اهمیت نیست، خانه‌های آن از خشت و گل ساخته شده و همه آن‌ها در میان جنگلی از درختان بارور قرار یافته... ورود ما به تبریز مصادف شد با یک اردو گدا که جلو ایشان را نمی‌گرفت، مگر به زور چماق، شاطرها (ماموران نگهبانی سلطنتی).

در واقع از معجزات بود که با این کوچه‌های تنگ پر پیچ و خم کسی زیر کالسکه‌ها نمی‌رفت، زیرا که تنگی کوچه و خم‌های شدید آن‌ها در هر قدم کالسکه‌ها را به توقف مجبور می‌ساخت، اگر در بیرون شهرهای بزرگ باز شدن فاضلاب‌های شهری به علت عفونت، هوای اطراف را کریه و غیرقابل استشمام می‌نماید، در ایران بساط فقر و مسکنت که بزرگترین و پلیدترین زخم‌های پیکر جامعه انسانی و به وسعت تمام گسترده است و خوشبختانه در رسیدن به دارالحکومه از دیدن این منظره حزن‌آور نجات یافتیم.

تبریز، مرکز مهمترین ایالات ایران یعنی آذربایجان است و به همین علت اداره آن را به ولیعهد مملکت می‌سپارند و ولیعهد تا وقتی که بر کرسی سلطنت بنشینند، حکمران آنجا است. غیر از این تبریز اهمیت دیگری نیز دارد و آن وقوع آن است در محل تقاطع راه‌هایی که متوجه روسیه در شمال و عثمانی در مغربند.

قوانلی (کاروان‌ها) که از ایران از طریق قفقازیه تا بندر ترابوزان و بحر سیاه به اروپا می‌روند و ایران را با این قطعه مرتبط می سازند از آن می گذرند، بدبختانه زلزله‌های متوالی تقریبا تمام ابنیه قدیمی را منهدم ساخته و در شهر و در خارج آن در هر گوشه و کنار خرابی‌های زیادی دیده می‌شود، بعضی در روی زمین و بعضی دیگر مدفون و مخفی در زیر خاک.

قابل ملاحظه‌ترین این ابنیه مسجد کبود است که امروز در حقیقت دیگر چیزی از آن باقی نمانده و گنبد و سقف‌ها هم به زمین فرو ریخته، فقط چند دیوار از آن بر پاست که تا حدی از دوره آبادی و عظمت آن حکایت می‌کند، قسمتی از آن که بهتر از همه محفوظ مانده سر درب ورودی آن است، این قسمت که مرتفع و بالای آن به شکل قوسی بیضوی است دارای حاشیه است، مارپیچی از کاشی‌های کبود بسیار خوشرنگ، اما جزء اعظم نقوش و کتیبه‌ها از میان رفته است؛ علت اینکه این مسجد را کبود می‌گویند آجرهای مینائی آن است که زمینه آن‌ها کبود است و روی آن‌ها نقوشی به رنگ‌های مختلف دیده می‌شود، شکست‌های آن‌ها در اطراف بنا فراوان است.

دیگر از بناهای قدیمی تبریز ارک آن است (مسجد جامع علیشاه) که بنایی عظیم و مستحکم است، این بنا چنان محکم بوده که تاکنون در مقابل زلزله‌ها قسمتی از آن پایدار مانده و با وجود سوسمارهایی که از دیوارهای آن بالا می روند با صورت بالنسبه آبادی دارد.

با اینکه شهر تبریز به مناسبت مقدم اعلاحضرت آن جوش و خروشی را که شایسته است ندارد، باز در تجلیل ورود و ادامه مراسم تشریفاتی به حکم اجبار شرکت نموده است. بازارها پر از جمعیت است، لیکن وضعیت فوق‌العاده در آن مشهود نیست این بازار از جمعیت منظره و امتعه فروشی با سایر بازارها که دیده‌ایم چندان فرقی ندارد.

چون شب و روز و در راه بر سر سفره تا سر حد دائما با همراهان متعدد شاه مشهور بودم، کم کم من هم جزء ایشان شده بودم و با اسامی ایرانی انس گرفته بودم، کمتر کسی از این جماعت بود که برای استشاره طبی یا رفع کسالت با درد مختصری پیش من نیامده باشد، کسانی که زبان فرانسه می‌دانند و چند نفر از ایشان هم آن را به خوبی تکلم می‌کنند زودتر با من آشنا شده‌اند و آن‌ها هم که این زبان را نمی‌دانند با یک نفر زباندان به عنوان مترجم بعد از ایشان به من مراجعه کرده‌اند.

پزشک مخصوص شاه، فخرالطباء که در سفر شاه در پاریس انگشت‌نما بود، شیخ‌الاطباء که بسیار پزشک باوقار بود و سومی، میرزا زین‌العابدین پزشکی است که محجوب‌تر می‌نماید که هر سه طبیب پس از مشاوره با یکدیگر به عرض شاه رسانیدند که مرا به عنوان پزشک مخصوص قبول کند تا بیماری شاه را که اعتمادالسلطنه به من گفته بود و به اسهال خطرناکی مبتلا بود با دواهای فرنگی معالجه کنم که شاه قبول کرد.

من و اعتماد السلطنه با هم به کنسولگری فرانسه در تبریز رفتیم و پتروف کنسول روس هم با ما در این مکان به ناهار دعوت داشت. مسیو برنه و پتروف با کمال گرمی از من پذیرایی کردند در روز ورود به دیدن من آمده از من خواهش نمود که پیش او منزل کنم.

ساعت هشت صبح بیست و دوم سپتامبر از تبریز حرکت کردیم و به باسمنج رسیدیم به علت ارتفاع زیاد باسمنج (۱۳۰۰ متر) آب‌های خوب و فراوان و هوایی بسیار لطیف یکی از ییلاقات مردم تبریز است و اکثر مردم تبریز برای هواخوری و گردش به آنجا می‌آیند و غالبا هم در آنجا اماراتی ییلاقی دارند و یکی از آنها هم متعلق به پتروف کنسول روز است."

فوریه بعد از این تجویز دارو و درمان اسهال شاه را روایت می‌کند، گویا ناصرالدین شاه تا قبل از تجربه‌ی اسهال خونی، مشکلش را با پزشکش درمیان نگذاشته و از اعتمادالسلطنه کمک می‌گرفته.

این پزشک فرانسوی همچنین در ادامه از تعداد زن‌های شاه ایران در اندرونی و امکانات مخصوص او و نگاه تحقیرآمیز ناصرالدین‌شاه به بقیه شاهانی که امکانات کمتری از او داشتند، سخن گفته است.

این مطالب از کتاب‌های "سه سال در دربار ایران" و "تبریز از نگاه جهانگردان"، برگرفته شده است.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین