فصل هفتم سریال «پایتخت» مانند تمام فصول قبل، با اقبال جمعی مواجه شد؛ هرچند که حواشی متعددی گریبان این سریال را گرفت، اما بازهم توانست خودش را از مهلکه سقوط نجات دهد، اما چرا؟ چه دلایلی پشت محبوبیت این سریال وجود دارد، آیا صرفا تکرار خاطرات این حس را ایجاد کرده، یا هوشمند تیم سازنده و همگام بودن با فضای اجتماعی موجود این عُلقه را با «پایتخت» ایجاد کرده است؟
برای بررسی ابعاد جامعه شناختی این ماجرا به گفتوگو با سعید معدنی جامعه شناس پرداختیم که در ادامه میخوانید.
*****
چرا جامعه توانسته است ارتباط عمیقی با سریال «پایتخت» برقرار کند و چرا تبدیل به سریال موفقی شده است؟
یکی از دلایل اصلی موفقیت این سریال، حرفهای بودن تیم سازنده آن است. زمانی که تیمی با تجربه و حرفهای فعالیت میکنند، نتیجه نهایی به مراتب مطلوبتر خواهد بود. همچنین زمان پخش سریال نیز نقش بسیار مهمی در موفقیت آن داشته است. به طور معمول، این سریال در ایام نوروز پخش میشود؛ زمانی که خانوادهها در کنار یکدیگر جمع هستند، مشغول به کار نیستند و زمان آزاد بیشتری دارند. این زمان یکی از بهترین فرصتها برای پخش یک سریال است.
دلیل دیگر این است که سریال «پایتخت» فرهنگ خاصی از گوشه کشور را معرفی میکند و در عین حال، زیباییهای طبیعی آن منطقه را به نمایش میگذارد که جذابیت بصری زیادی دارد. حتی در یکی از قسمتها گفته شده است که این منطقه شبیه به سوئیس است. این تصاویر و همچنین لهجه شیرین محلی، جذابیت خاصی دارند و باعث میشوند تا بیننده به راحتی جذب سریال شود.
از طرفی خود داستان سریال هم جذاب است. هرچند که در بعضی مواقع ممکن است ساده به نظر برسد، اما با اضافه شدن عناصر متنوع، جذابیت آن افزایش یافته است. برای مثال، بخشی از داستان که لهجه تاجیکی به آن وارد میشود، برای مخاطب جالب است. افراد تمایل داشتند که داستان به تاجیکستان منتقل شود و تقابل فرهنگی در آنجا شکل بگیرد، اما این اتفاق به وقوع نپیوست.
سریالهای زیادی در تلویزیون ساخته شدهاند که ویژگیهایی مشابه «پایتخت» داشتهاند؛ نظیر طبیعت، لهجه و زمان مناسب پخش؛ با این حال، هیچیک از این سریالها به اندازه «پایتخت» موفق نبودهاند. به نظر شما، چه ویژگی خاصی در دل این سریال وجود دارد که باعث موفقیت آن شده است؟
نکتهای که باید به آن اشاره کرد این است که مردم با این سریال خاطرات زیادی دارند. بخشی از زندگی ما از طریق خاطرات شکل میگیرد. این سریال اکنون در هفت فصل تولید شده و بیش از یک دهه با خانوادهها همراه بوده است. بسیاری از افراد قسمتهای ابتدایی سریال را در کنار خانواده دیدهاند؛ افرادی که ممکن است حالا دیگر در قید حیات نباشند، مهاجرت کرده باشند یا به دلایلی از خانه رفته باشند.
این سریال تنها مجموعهای از قسمتها نیست، بلکه به بخشی از خاطرات جمعی ما تبدیل شده است. در حالی که ممکن است سریالهای دیگری نیز ویژگیهای مشابهی داشته باشند، هیچکدام از آنها مانند «پایتخت» در طولانیمدت پخش نشدهاند. خاطرهسازی یکی از عوامل اصلی ماندگاری این سریال است.
اصلیترین نقدی که به سریال وارد است چیست؟
نقد اصلی که به این سریال وارد شده، این است که بیشتر جنبه سرگرمی دارد و تقریباً هیچ جنبه آموزشی یا آگاهیبخشی در آن وجود ندارد. به عبارت دیگر، این سریال به طور عمده برای سرگرمی ساخته شده و به سمت آگاهیرسانی یا اطلاعرسانی پیش نرفته است.
آقای دکتر، در بخش قبلی اشاره کردید که سریال «پایتخت» صرفاً یک اثر سرگرمکننده است. آیا میتوانید این نقد را به تفصیل توضیح دهید؟
بله، بهطور کلی این سریال هرگز به مسائل جدی اجتماعی نپرداخته است. در این سریال هیچ نقدی به رفتارهای سیاسی مشاهده نمیشود، همچنین به مسائل مهمی نظیر فقر، بیکاری یا مشکلات واقعی مردم پرداخته نشده است. اگر هم به این موضوعات اشارهای شده، بسیار سطحی و حاشیهای است که در دل طنز گم شده؛ بنابراین نقد من این است که این سریال بهطور عمده جنبه سرگرمی دارد و فاقد هرگونه پیام آگاهیبخشی یا تحلیلگرانه است.
در این فصل، شخصیت «بهتاش» به شکلی خاص طراحی شده و برخی از منتقدان بر این باورند که ظاهر متمایز و رفتار متفاوت او، نماد نسلی معرفی میشد که نه خانواده متوجه کلام او میشود و نه او متوجه دغدغه خانواده، بهنظر شما این برداشت صحیح است؟
من معتقدم که چنین برداشتهایی بهطور عمدی و از سوی کارگردان یا نویسنده طراحی نشده است. بهنظر میرسد که این بیشتر یک تصادف بوده یا این شخصیت صرفاً برای ایجاد موقعیتهای کمدی طراحی شده است. البته امکان دارد برخی از بینندگان چنین برداشتی از شخصیت «بهتاش» داشته باشند، اما بعید میدانم که عوامل سریال از ابتدا قصد داشتهاند چنین مفهومی را منتقل کنند.
البته نقد دیگری هم به این اثر دارم که برایم عجیب جلوه میکند این است که جامعه چندان هم با مفهوم مارکسیسم، کمونیسم و داس و چکش غریبه نیست، اینکه شخصیت «هما» که در سریال بهعنوان فردی فهیم، تحصیلکرده و مسلط به زبان انگلیسی معرفی شده و با توجه به آگاهیهایش، نباید چنین ناآگاهی در مورد یک نماد سیاسی داشته باشد. او به زبان انگلیسی مسلط است و از اطلاعات عمومی خوبی برخوردار است، اما نمیداند که داس و چکش نماد کمونیسم است؟ این نشان میدهد که نویسنده و کارگردان به برخی مسائل دقت کافی نداشتهاند یا بهطور کلی از آنها غافل بودهاند.
یکی از سکانسهای جنجالی سریال، دعوای «نقی» و «بهتاش» بود. شما این تنش را چقدر مرتبط با وضعیت اجتماعی جامعه میدانید؟
بهجز شخصیت «هما»، تقریباً تمام شخصیتها در سریال دچار نوعی بحران یا مشکل رفتاری هستند. هر یک از این شخصیتها با مسائلی نظیر اغراق، دروغگویی، کلاهبرداری یا اختلالات هیجانی دست و پنجه نرم میکنند. دعوای میان «نقی» و «بهتاش» نیز بهطور مستقیم از همین فضای ناآرام نشأت میگیرد. این شخصیتها عصبی و تحریکپذیر هستند، به یکدیگر دروغ میگویند و نسبت به یکدیگر سوءظن دارند. این موارد بهوضوح بازتابی از یک جامعه پرتنش و بحرانزده است.
به نوعی، تمامی شخصیتها دچار ناامنی یا آسیب درونی هستند؟
حتی نقی خانواده نگران شماره تلفنش است. همه شخصیتها از چیزی میترسند و نگران هستند. در این میان، تنها شخصیت «هما» است که منطقی و متعادل عمل میکند. این امر نشان میدهد که در سریال «پایتخت» یک جامعه ناآرام و فاقد اعتماد وجود دارد.
حتی ارشاد که به تازگی وارد این خانواده شده، وارد یک فضای پر تنش و پیچیده میشود و کاملاً متعجب است. او با نگاهی غریبه وارد یک خانواده شلوغ و غیرعادی میشود و رفتارهای اغراقشده و عجیب را مشاهده میکند. کتابخانه نمایشی، دروغهای مکرر و سایر رفتارهای اعضای خانواده برای او کاملاً بیمعنی و غیرطبیعی به نظر میآید. این شخصیت میتواند نماد نسلی باشد که هنوز به این نوع فضاهای موجود در جامعه عادت نکرده و با آنها تطابق ندارد.
در یکی از سکانسهای مهم فصل آخر، تقابل جدی میان «بهتاش» و «نقی» دیده میشود. این صحنه چه پیامی را منتقل میکند؟
این سکانس نشان میدهد که «بهتاش» دیگر آن کودک کوچک نیست. او بزرگ شده و برای خود حریم و استقلال قائل است. اما «نقی»، که نقش دایی بزرگتر را ایفا میکند، هنوز با دیدگاه پدرسالارانه و قدیمی با او برخورد میکند، گویی که او هنوز کودک است و باید برایش تصمیمگیری شود. زمانی که «بهتاش» احساس میکند که مورد بیاحترامی و تحقیر قرار گرفته، طبیعی است که مقابل «نقی» بایستد. بهویژه زمانی که بدون هماهنگی عکس او برای خانواده دختر فرستاده میشود، این حرکت احساس مالکیت و کنترل بیش از حد را منتقل میکند و موجب درگیری میشود.
آیا میتوان این تقابل را به سطح جامعه تعمیم داد؟
قطعاً. این سکانس بازتابی از یک مسئله وسیعتر در جامعه ماست. زمانی که جوانها به بلوغ فکری و سنی میرسند، باید به آنها حق تصمیمگیری داده شود. اما گاهی اوقات نسلهای قبل هنوز آنها را کودکان میبینند و همین امر موجب درگیری و شکاف نسلی میشود. این سریال، شاید بهطور ناخودآگاه، بهخوبی این تضاد را نشان میدهد.