آفتابنیوز : 
-پاول ولفویتس، معمار اصلی جنگ عراق و مغز پنهان پشت طرح حیرت آور دموکراتیزه کردن خاورمیانه از نیز سوی رییس جمهوری ایالات متحده به عنوان رییس بانک جهانی منصوب شده است.
-ایالات متحده اکنون مدت هاست که آژانس بین ااملل انرژی اتمی و مدیران، محمد البرادعی، را متهم می کند از توانایی لازم برای یافتن شواهد کافی جهت محکومیت ایران و اثبات تخلف این کشور از معاهده عدم تکثیر برخوردار نیستند.
-کاندولیزارایس، وزیر خارجه امریکا نیز مکررا ایران را تهدید کرده است که یا به «الزامات» تن در دهد و یا خود را برای مواجهه با تحریم های شورای امنیت سازمان ملل آماده کند.
ـ جورج بوش نیز همانند همراهان خود، هیچ فرصتی را برای گوشزد کردن این موضوع به سران ایران که « جهان آزاد» حاضر نیست« ایران هسته ای» را تحمل کند، از دست نمی دهد. او نیز همگام با وزیر خارجه خود بر طبل متهم کردن ایران به حمایت از « تروریسم بین المللی» می کوبد.
-دیک چنی، معاون رییس جمهور نیز در مصاحبه ای به این نکته اشاره کرد که اگر حمله به تاسیسات هسته ای ایران غیر قابل اجتناب باشد، وی خود را هرگز کناهکار تلقی نخواهد کرد.
نکته طنز آمیز در این میان اما انتصاب کارن هیوز« دوست قدیمی جورج بوش در وزارت خارجه امریکاست. کاندولیزا رایس برای به کار گماردن هیوز اکنون اداره ای برای « انعکاس تصویری ثبت از امریکا در جهان اسلام» ایجاد کرده است.
با در نظر گرفتن تمامی این موارد باید به این باور رسید که واشنگتن تمامی کارت های خود را برای حمله به ایران مرتب کرده است. اما من بر این باور نیستم و معتقدم که حتی در طولانی مدت نیز چنین امری تحمل نیست.
برای رد این باور جمعی در ابتدا باید به چند نکته توجه داشت:
ـ آیا انتصاب جان بولتون به عنوان سفیر دایمی ایالات متحده در سازمان ملل به این معنا است که اگر پرونده ایران به شورای امنیت ارجاع داده شده و این کشور به نقض معاهده عدم تکثیر متهم شود، وی موفق شد شورا را به همراهی با ایالات متحده در راستای محکوم نمودن ایران و اعمال تحریم های شدید علیه این کشور وادار کند؟
من معتقدم چنین فرضیه ای متحمل نیست، بلکه حتی عکس آن روی خواهد داد.
صرف حضور بولتون، محافظه کار نوینی که شاید به ندرت بتوان کسی را در میان خیل سیاستمداران جهان یافت که با او و دیدگاه های رادیکالش همراه باشند، باعث خواهد شدکه احتمال وتوی هر نوع قطعنامه ای که در این راستا به شورای امنیت پیشنهاد شود، از سوی اعضای دایمی آن وبه طور ویژه چین افزایش یابد.
ـ آیا انتصاب ولفوتیس به عنوان رییس بانک جهانی می تواند برگ برنده ای درمقابله با دولت های اسلامی « ناهماهنگ» ویا « دموکراتیزه نشده » تلقی شود؟
این امر شاید محتمل باشد اما قطعا هزینه ای که باید برای آن پرداخت شود، رنجاندن بسیاری از کشورهای متحد فعلی امریکا و به طور خاص اعضای اتحادیه اروپا است که قطعا تمایل چندانی برای همراهی با سیاست های اقتصادی آلوده به مقاصد سیاسی امریکا نخواهند داشت. این امر قطعا در آینده چندان به سود منافع اقتصادی جهانی امریکا نیست.
ـ با در نظر گرفتن آژانس بین المللی انرژی اتمی این پرسش مطرح می شود که ایالات متحده تا چه حد می تواند این نهاد بین المللی را که مسئولیت نظارت بر فعالیت های هسته ای در سرتاسر جهان را داراست تحت فشار قرار دهد، پیش از آنکه این نهاد تمامی اعتبار خود را از دست داده و در نهایت دچار تلاشی شود؟
چنین آینده ای به نفع چه کشوری خواهد بود؟
چه مدت زمان می توان میان متلاشی شدن این آژانس و ظهور قارچ گونه قدرت های اتمی متعدد و غیر مسؤولی چون اسراییل در سرتاسر جهان، فرض کرد؟
- هنگامی که کاندولیزا رایس ایران را متهم به عدم تطابق با «الزامات» خود تحت معاهده عدم تکیر می کند، آیا لحظه ای به این موضوع می اندیشید که سخنان بی محتوای وی در سرتاسر جهان چه واکنشی برخواهد انگیخت؟ آیا او می تواند حتی یک مورد از آنچه را که «نقض مداوم تعهدات» از سوی ایران می خواند، اثبات کرده و یا حتی به آن اشاره کند؟
تهدیدات مداوم وی مبنی بر تحریم ایران توسط شورای امنیت، تنها تأکید بر پیش فرض غیرمحتملی است که صرف تأکید مکرر بر آن نتیجه ای عکس عاید کاخ سفید خواهد کرد. البته بدیهی است که نباید از وزیر تازه رسیده ای که هیچ تجربه ای در حوزه سیاست خارجی ندارد، انتظاری فراتر از این داشت.
تکرار طوطی وار چنین اظهارات بی پایه و اساسی، فارغ از میزان هوشمندی رایس، تنها باعث خواهد شد که تخریب وجهه ایالات متحده و به طور خاص سیاست خارجی این کشور در نزد جهانیان تسریع شود.
- همانگونه که بوش اشاره کرده است به جای حصول اطمینان از عدم دسترسی کشورهای «غیرمسئول» به تسلیحات هسته ای و نقض معاهده عدم تکثیر، رعایت پادمان و برخی الزامات دیگر باید معاهده فعلی را ترسیم کرد. نکته جالب اما در این میان عدم نقض معاده عدم تکثیر از سوی ایران است، این کشور هنوز حتی یک مورد از الزامات مورد نظر آژانس را نقض نکرده و حتی در بسیاری از موارد فراتر از آن ها به همکاری با آژانس پرداخته است. هدف ایران از این امر ایجاد شفافیت و رفع اتهامات، شبهات و ابهاماتی است که علیه این کشور، از سوی آمریکا، ایجاد شده است.
در این میان اما اجرای معیارهای جدید پادمانی و یا تصویب الزامات جدید با معضلی مضاعف همراه است، نخست آن که هیچ کشوری را نمی توان مجبور به پذیرش مفاد یک معاهده جدید کرد. این امر در مورد معاهده عدم تکثیر نیز صادق بود، اسرائیل نمونه بارزی از این امر است.
در مرحله دوم، ایالات متحده از وجهه لازم برای تقاضا و یا اعمال چنین معیارهایی که مطابق با خواسته های خود تدارک دیده است، برخوردار نیست چرا که این کشور خود ناقض اصول اولیه و پایه ای معاهده و زیرپا گذارنده روح پروتکل های کنترل تسلیحات و عدم تکثیر است. برنامه های جدید برای توسعه «تسلیحات هسته ای تاکتیکی» نمونه ای از این نقض اصول است.
ـ نظر بوش در مورد اینکه «جهان آزاد» نمی تواند و نمی خواهد یک «ایران هسته ای» را تحمل کند. بدون در نظر گرفتن دو واقعیت غیرقابل انکار، اظهار شده است: نخست آنکه جهان موسوم به «جهان آزاد»ی که نمی تواند یک ایران هسته ای را تحمل کند، اکنون اسرائیل و برخی کشورهای «مستقل» و یا «وابسته» را که حتی در بهترین شرایط نیز نمی توان نظام حاکم آنها را «دموکراتیک» تلقی کرد، تحمل کرده است. اگر بریتانیا را به دلایل کاملا منطقی از این «جهان آزاد» حذف کنیم، بدیهی است که سایر کشورهای عضو این مجموعه هرگز دچار توهم عدم تحمل ایران نیستند. نکته دوم اما این است هنگامی که کشوری مورد تهاجم قرار گیرد، یا به حمله پیشگیرانه تهدید شود و یا در وضعیت تهدید مداوم باقی بماند – همانند ایران – انکار حق و یا لااقل انگیزه این کشور برای توسعه و تلاش برای دستیابی به موثرترین ابزار بازدارندگی نه تنها منطقی نیست بلکه غیرممکن است.
ـ هنگامی که عبارات و جملات به چالش کشیده نشده متعددی را که از ایران به عنوان«حامی نخست ترورسیم بین المللی» یادمی کنند می شنویم و این عبارات با ارجاع به حزب الله لبنان و حماس ـ که هر دو از سوی ایالات متحده به عنوان گروه تروریستی شناخته می شوند ـ همراه است باید به این موضع نیز توجه داشته باشیم که ایران حزب الله لبنان را در مرحله نخست یک حزب سیاسی می داند که نمایندگی اکثریت عهده شیعیان لبنان را بر عهده داشته و پس از آن حزبی تلقی می کند که شاخه نظامی آن در نهایت لبنان را از نظامیان اشغالگر اسرائیلی آزاد کرد. نگاه ایران در مورد حماس با تمامی کشورهای اسلامی مشترک است. حماس از نگاه تمام این کشورها یک نیروی مقاومت قانونی فلسطینی است که علیه اشغال ظالمانه سرزمین مادری خود توسط اسرائیل به پا خاسته است.
نکته جالب توجه اما در این نهفته است که تظاهرات ضد سوری که با حمایت امریکا و لبنان برگزار شد، در صورت موفقیت حزب الله شیعه را در مقام قدرت سیاسی مطلق لبنان قرار خواهد داد، حتی اگر این گروه حاضر نباشد به عنوان« آزادی بخشان» و «محافظان» این سرزمین، سلاح های خود را مطابق خواست امریکا بر زمین بگذارد.
در مورد حماس نیز این موضوع بدیهی است که این گروه در نهایت باید در معادلات صلح دخالت داده شود چرا که در غیر اینصورت هیچ توافقی از شانس پا برجاماندن برای مدتی طولانی برخوردار نیست.
ـ در هیچ کجا، سند، مدرک و یا حتی ادعایی در مورد قتل یک امریکایی، حتی بر اثر اشتباه، توسط یک ایرانی وجود ندارد. این در حالی است که مصری ها، سعودی ها، اسرائیلی، کلمبیایی، عراقی ها، افغان ها و . . . ده ها و شاید صدها سرباز امریکایی را به قتل رسانده اند.
سران ایالات متحده معمولا علاقه ای به حقایق موجود و پذیرش واقعیت ها آن گونه که هستند، ندارند. شاید با یک بار و برای همیشه سیاستمداران امریکایی به این پرسش پاسخ دهند که چگونه تهاجم لفظی به ایران تحت عنوان حامی نخست تروریسم بین المللی و برچسب زدن به حزب الله به عنوان یک گروه تروریستی ـ فارغ از منافع کوتاه مدت اسرائیل ـ در بلندمدت می تواند منافع این کشور و یا حتی اسرائیل را حفظ کند؟
ـ اظهارات گاه و بیگاه دیک چنی در مورد احتمال حمله اسرائیلی ها به تاسیسات هسته ای ایران، بدون مشورت با اربابان امریکایی خود! نخستین چیزی است که دولت فعلی ایالات متحده باید نگران آن باشد. چنین اقداماتی در صورت حمایت امریکا و یا حتی بی تفاوتی این کشور می تواند عواقبی ناخوشایند برای امریکا در برداشته باشد، عواقبی که بیش از آنکه باعث نگرانی ایرانی ها شود، موجبات دغدغه کاخ سفید را فراهم خواهد آورد.
پرسش دیگری که در این میان مطرح می شود توانایی ایالات متحده برای بسط گسترش دامنه عملیات نظامی خود به صورت قابل توجه است و اینکه آیا اصولا چنین وضعیتی می تواند ارضا کننده منافع استراتژیک و امنیت امریکا باشد؟
مقامات ایرانی در این میان اما توجه خود را بر تمامی احتمالات ممکن متمرکز کرده اند. در جریان کنفرانس « امنیت خلیج فارس» دریادار شمخانی، همتای دانالدرامسفلد، در دفاع از توانایی ایران برای مقابله با هر نوع تهاجم خارجی با اقتدار و اطمینان سخن گفت. او حتی بدون استفاده از اشاره ای مستقیم، بازهای امریکایی را به چالش طلبید و از جهنمی که برای مهاجمین ساخته خواهد شد، سخن گفت، برای درک علت اطمینان دریادار ایران باید مواردی چند را در نظر داشت:
ـ دیر یا زود حکومت عراق به شکل نهایی و تثبیت شده خود نزدیک خواهد شد. در این حالت فارغ از ساختار نهایی، اکثریت شیعه تحت رهبری آیت الله سیستانی حرف آخر را در روابط عراق خواهند زد. شیعیان فارغ از اینکه عراق آینده حکومتی نیمه سکولار ـ اسلامی باشد و یا یک جمهوری اسلامی، دارای ارتباطات گسترده اقتصادی و سیاسی با همسایه بزرگ خود، ایران، هستند. این موضوع هرگز نباید مورد غفلت قرار گیرد. از سوی دیگر به استثنای وضعیتی که عراق تجزیه شده و کردستان مستقل شکل بگیرد، حفظ تمامیت ارضی عراق به عنوان یک ملت یا کشور تنها از طریق همکاری با ایران که همانند ترکیه منافع خود را در عدم تجزیه عراق می بینید، امکان پذیر است.
ـ افغانستان از کمک و مشارکت ایران در بازگرداندن ثبات و آرامش به این کشور سود شایان توجهی برده است. این رابطه یا شاید وابستگی باید حداقل تا زمان شکل گیری یک دولت افغان مقتدر که بتواند این کشور را از نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی نجات دهد، ادامه یابد. افغانستان در طولانی مدت قطعا قادر نخواهد بود چندان به دیگر همسایه بزرگ خود، پاکستان تکیه کند. دیکتاتوری نظامی فعلی پاکستان تنها تا زمانی می تواندبه حیات خود ادامه دهد که همراستا با ایالات متحده حرکت کند.
عمر این همراستایی نیز شاید محدود به شکار بن لادن و اعضای القاعده شود. این برداشت شاید بد بینانه به نظر برسد، اما من بر این باورم که علت طولانی شدن جستجو بدنبال بن لادن این است که دستگیری او و پایان فرآیند تعقیب اعضای ارشد القاعده می تواند به عنوان پایان عمر مفید ژنرال مشرف نیز تلقی شود.
ـ چین، غول بیدار شده جهانی و تهدید کننده اصلی سلطه اقتصادی امریکا بر جهان است. تمامی این تحولات عظیم اقتصادی در این کشور در ظرف کمتر از یک نسل صورت گرفته است. این کشور اکنون قراردادی یکصد میلیارد دلاری برای خرید نفت و گاز با ایران منعقد کرده است. هند، دیگر ابر قدرت جدید جهان نیز طی قراردادی 40 میلیارد دلاری با ایران قرار است نفت وگاز خود را از این کشور تامین کند. ایران دارای بزرگترین ذخایر گاز طبیعی در خاورمیانه و دومین دارنده ذخایر گاز طبیعی در جهان، پس از روسیه، است.
با توجه به آنچه که گفته شد آیا نمی توان انتظار داشت که هر عقل سلیمی تلاش امریکا برای جذب ایران را مطلوب تر از وضعیت فعلی بداند؟
بدیهی است که هیچ کس انتظار ندارد دو کشور چون عاشقان دیرین سر در آغوش یکدیگر بگذارند اما می توان انتظار داشت که چون بازیگرانی جهانی که دارای منافع مشترک بسیاری نیز می باشند، با یکدیگر تعامل کنند.
بدیهی است که ایرانیان نیز در این میان باید پتانسیل های موجود و مزایای استقبال از هر نوع امکان تعامل با دشمن دیرین خود، ایالات متحده را ارزیابی کرده و با آنچه که از گره زدن منافع خود با شرکای گرسنه شرقی شان بدست می آورند، مقایسه کنند.
ایران، به نظر می رسد که از آمادگی مناسبی برای چانه زنی و آغاز مذاکرات برخوردار است. این در حالی است که به باور بسیاری ایالات متحده شاید بهترین فرصت و شانس خود را برای تغییر آنچه که می تواند منافع بدیهی و اصلی امریکا را در خاورمیانه به همراه داشته باشد، از دست می دهد. از دست رفتن این فرصت تنها در ازای معدود منافعی صورت می گیرد که حمایت بی دریغ از « دوست ارزشمند و محبوب» واشنگتن در خاورمیانه، اسراییل، برای کاخ سفید به همراه دارد.