کد خبر: ۱۰۵۸۷۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۲۸ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۰:۵۸

ايران در آيينه مصدق؛ نقد "آشوب"

رحيم خستو
آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: سالروز كودتاي 28 مرداد، بهانه خوبي براي بازخواني اين حادثه مهم در تاريخ معاصر ايران است. كتاب آشوب، اثر دكتر احمد بني جمالي، كه به روان شناسي و شخصيت شناسي دكتر محمد مصدق دست زده و مورد استقبال بسياري از محققان قرار گرفته است، محمل خوبي براي يادآوري برخي از درس ها از تاريخ اين كشور است. در اين ميان، نقد جذاب دكتر خستو، ارزش هاي اين اثر را بيش از پيش نمايان مي سازد. ضمن دعوت از علاقمندان براي مطالعه اين اثر ارزشمند، نقد كارشناسانه اين كتاب را به خوانندگان محترم تقديم مي كنيم.  

ايران در آيينه مصدق؛ نگاهي به كتاب" آشوب" اثر دکتر احمد بني جمالي (1) 

دکتر رحیم خستو

به رغم اينكه هرساله در حوزه تاريخ ومطالعات ايران آثار متعددي منتشر مي شود و برخي از آن ها درليست كتاب هاي پرفروش قرار و مورد توجه مخاطبان عام قرار مي گيرند، اما فقط معدودي از اين آثارافزون بر روايتي جذاب از زندگي سياسي يا رخدادهاي تاريخي ازاعتبار علمي نيز برخوردارند و نويسندگان آن سعي دارند چشم انداز هاي جديدي را براي شناخت تاريخي يا سياسي و اجتماعي پيش روي مخاطبان و جامعه ي علمي قرار دهند. كم نيستند آثاري كه در ميان مخاطبان عام و بعضا" خاص محبوبيت داشته و به دليل توان روايت گري و بكار گيري ادبيات، جذابيت هاي زيادي دارند. اما در آن افسانه وواقعيت در هم می آمیزند. اين آثار نه داستان هستند و نه ارزش تاريخي دارند. ذبيح الله منصوري چهره شاخص اين سبك نگارش محسوب مي شود و كپي هاي كمرنگي از كارهاي منصوري را در آثار طلوعي و معتضد و افراسيابي مي توان سراغ گرفت كه البته به هيچ وجه قدرت افسانه پردازي هاي اصل راندارند در اين آثار تصور وذهنيت نويسنده جاي اسناد را مي گيرد و با خيال پردازي، شخصيت هاي سياه وسفيد، فرشته و اهريمن هاي ساخته مي شوند و چون پرده پنداري در مقابل ديده گان خواننده قرار می گیرد. 

اما طي سالهاي اخير در زمينه تاريخ به ويژه بيوگرافي آثاري منتشرشده اند كه با افكندن نوري، اگر چه از زاويه ديد خود، به معرفي شخصيت هاي تاريخي پرداخته اند كه از جمله آنها مي توان به عباس امانت، عباس ميلاني، علي رهنما و حميد شوكت اشاره نمود. آن ها تلاش نمودند با استفاده از اسناد و مدارك مختلف به بازخواني افرادي بپردازند كه گرداگرد آنان را افسانه ها وپندار ها گرفته بود .اين آثار هم تا حدود بسيار زياد و به لطف اسناد مختلف سعي كردند به واقعيت هاي تاريخي نزديك شوند و با برخورداري از سبكی روايتگرانه،جذابيت هائي نيز دارند، و لذا از بسياري آثارصرفا" علمي وبا چهره عبوس متمايز مي شوند و قادرند توجه مخاطبان عام را نيز جلب نمايند. در عين اينكه دسترسي به اسناد الزاما به معناي ارائه حقيقت نیست. ماشاءالله آجوداني بين باغ و متن ادبي شباهت هاي بسياري قائل مي شود اومعتقد است: شناخت وقضاوت در مورد باغ بستگي به اين دارد كه از چه دري درچه فصلي وچه سمتي وارد باغ شويد(2). بي گمان روايتي كه توسط اين نويسندگان ومحققين ارائه مي گردد محصول پيش فرض ها، بينش، تجربيات زندگي و نوع انتخاب آن ها مي باشد، اماروايت آن ها بر اسناد و نه توهمات استوار است. اين نويسندگان اگرچه ايراني هستند اما آثار آنها محصول سنت و رويه دانشگاه هاي ايراني نيست ودر خارج از كشورتاليف شده اند. 

اما كتاب" آشوب" (مطا لعه اي در زندگي وشخصيت دكتر محمد مصدق) اثر دکتر احمد بني جمالي از قابل توجه ترين آثاري است كه در زمينه زندگينامه سياسي و فكري شخصيت هاي ايراني، به نگارش وانتشار در آمده است و حتي در بيرون مرزهاي ايران نيز مورد توجه قرار گرفته وبحث هايي حول آن در گرفته است.
 
اثر فوق كه متن اصلاح شده رساله دكتري ايشان است از جهات مختلفي قابل توجه و بررسي است. نويسنده تلاش دارد با رويكرد روانشناختي وشخصيت شناسانه دكتر مصدق رامورد تحليل قرار دهد. البته مباحث روان شناختي در فصل هاي اول كتاب جلوه ي بيشتري دارد ولي هرقدر سير تحول زندگي مصدق را در اثر دنبال مي نمائيم اين جلوه گري كاهش يافته وموقعيت ها و انگيزه ها اعتبار بيشتري مي يابند. 

امروزه با توجه به مطالعات بين رشته اي و وابستگي حوزه هاي مختلف علوم به ويژه علوم انساني، داد وستد بين روان شناسي و علوم سياسي و تاريخ مي تواند به غناي مطالعات ايران كمك نمايد و عبوسي و ملال آوربودن را از سويي وسطحي نگري و بي مايگي و افسانه پردازي از سوي ديگر را از مطالعات ايران بزدايد. 

به كار گيري يافته هاي روانشناختي مي تواند زواياي پنهان و ناشناخته تر مردان سياسي را آشكار سازد، زيرا در بسياري مواقع سياستمداران هويت خويش را در پس شعارها مخفي مي كنند. با كمك روانشناسي وساير حوزه هاي علوم انساني رجال سياسي از هاله هاي اسطوره اي خارج و در اتاق هاي شيشه اي نشانده مي شوند و وجوه ناديدني شان نمايان مي گردد؛ همان ادعائي كه نويسنده د ر ديباچه كتاب بر آن اشاره دارد " بيرون كشيدن مصدق از هاله اي اسطوره اي تا بتوان امكان مطالعه وشناخت شخصيت وي را فراهم آورد".

مطالعه شخصيت هاي تاريخي به مدد روانشناسي درآثار ماروين زونيس به خصوص در كتاب شكست شاهانه(روانشناسي شاه)(3) دیده می شود. اثر فوق با اينكه كاري ارزشمند در اين زمينه است وسعي نموده است شكل گيري شخصيت محمدرضا پهلوي تا سن چهارده سالگي را به دقت مورد مطالعه واثر آن رابر كنش هاي بعدي او مورد سنجش قرار دهد اما كتاب اين حس را به خواننده القاء مي نمايد كه تمامي حوادث و تحولات تابعي از شخصيت محمدرضا پهلوي است. بني جمالي نيز در مواردي به اين رويكرد نزديك مي شود و مي گويد: گرفتار آمدن مصدق در دام يك بيماري كه هيچگاه از آن رهائي نيافت بر شخصيت وي موثر بوده تا جائيكه حتي در ايام صحت نيز از بيمارپنداري خود نرسته است. به گمان نويسنده درك مبالغه آميز از تهديد وخطر"به نوعي از عوارض اين بيماري مي باشد". اما در ادامه كتاب از يك مطالعه وبررسي صرفا روانشناختي فاصله مي گيرد و با توجه به منابع اعم از نسخ خطي و اسناد به شرح فضاي سياسي و اجتماعي ايران و نيروهاي اجتماعي آن، به موقعيت ها توجه و كنش مصدق را نسبت به شرايط مورد سنجش قرار مي دهد. 

مي توان گفت كتاب اگرچه پايه استدلال خود را روانشناسي قرار مي دهد اما اين رويكرد درهمه جا وجه غالب را ندارد و مباحث تاريخي، جامعه شناختي و بعضا" انديشه اي نيز درمتن ديده مي شود.
 
در مورد دكتر مصدق نيزآثار بسيار زيادي به نگارش درآمده است اما كمتر اثري چون " آشوب" زندگي مصدق را در گستره اي هفتاد ساله مورد مطالعه قرار داده است. نويسنده درآغاز به وضعيت خانوادگي وازدواج والدين مصدق مي پردازد وشرايط خانوادگي و مسائلي چون تعدد زوجات و تقسيم ارث را در شكل گيري شخصيت و ايده هاي بعدي اوموثر مي داند و بر اين نظر است كه اين ها در رساله دكتري وي نيز تبلور مي يابد، به گونه اي كه نقد تعدد زوجات و اعتبار بخشيدن به تك همسري نه از باب تمايلات معطوف به جنبشهاي حقوق زنان، بلكه ناشي از تجربيات زندگي شخصي اوست.

نويسنده دربخش هاي ديگر كتاب از نسبت تاريخ باتحول انديشه اصلاحي در ايران سخن به ميان مي اورد وافكار ميرزا هدايت [پدر مصدق] را نسبت به انديشه ورزي مدرن مي سنجد و بر اين نكته اشاره دارد كه انديشه اصلاحي افرادي چون ميرزا هدايت بيشتر از منظر دغدغه هاي جهانداري سنتي است تا انديشه ورزي مدرن. اين نكته در مورد مصدق هم تا حدودي صدق مي كند. مصدق گر چه مفاهيم مدرن را مي شناسد وحتي در رساله خود بر وجوه عقلاني در فقه شيعه توجه مي نمايد اما ساختيابي شخصيت او به مانند روشنفكران ديني باعث مي شود وي نتواند با محيط هاي روشنفكري غرب ارتباط چنداني برقرار نمايد و لذا در بسياري موارد منتقد تقليد از نهادها و قوانين غربي بود. البته او هيچگاه به مثابه روشنفكران ديني اعتقادي به وارد نمودن شريعت به عرصه ي دولت نداشت. با اين احوال اما نظام سياسي انگلستان مي توانست مدل ايده الي براي او باشد چون كه مي توانست در عين حفظ آزادي هاي عمومي، منزلت اشراف را نيز پاس دارد. چنين ايده الي بي ارتباط با خاستگاه اجتماعي اشرافي مصدق نبود.

مصدق بر آن بود كه اشرافيت سياسي مي تواند اعتبار افراد را حفظ نمايد وحتي به جامعه مصونيت بخشد. فقدان اشرافيت سياسي ياد آور قول ميرزاده عشقي در سه تابلوي مريم مبني بر تكيه زدن مرده شوران بر كرسي سياسي بود:
چه بي تميز كساني شدند ميز نشين...

"عمو! تمام ادارات مرده شور خانه است – وزين ره است كه اين كهنه ملك ويرانه است

شرف ورا شود آنگاه كمترين اوصاف - ازين ره است كه آن مرده شور شد از اشراف (4)

صفحه 163كتاب آشوب به نمونه اي از كنش مصدق اشاره دارد: مصدق با سپهدار تجانس فكري و مسلكي نداشت و بنابر اصول وپرنسيب سياسي مي بايست استعفا مي داد. رسمي پسنديده در حوزه ي اخلاق حكومتي كه بسياري از رجال قاجاريه بدان پاي بند بودند و بر اساس آن حضور در موقعيت و جايگاهي معارض با آراي خود را دور از شرافت سياسي مي دانستند. اشرافيتي كه در فرهنگ سياسي ايران اعتبار چنداني ندارد همان چيزي است، كه مصدق در پذيرش مسئوليت بر آن تا كيد داشت يعني مسئوليت با اختيار لازم. امري كه در فرهنگ سنتي و استبدادي ايران يا وجود نداشته و يا زمينه ساز تنازعات سياسي گرديده است. اشرافيتي كه مصدق بر آن تاكيد مي ورزيد باعث مي شد در مقابل هر گونه فسادي از مسامحه پرهيز كند و حتي به خاطر غرور شخصي هم باشد تن به هر دريوزگي ندهد .اين در حالي است كه همان گونه كه نويسنده بر آن اشاره دارد با اشرافيت زدائي از حوزه سياست، ورود اشخاص ونيروهاي سياسي بدون شناسنامه به پارلمان و يا حضور نوكيسه گان در عرصه سياست مهياشد كه يادآور قصه رجل سياسي جمالزاده در كتاب "يكي بود يكي نبود" است: " مي پرسي چه طور شد مرد سياسي شدم و سري ميان سر ها در آوردم؟ خودت بايد بداني كه چهار سال پيش مردي بودم حلاج و كارم حلاجي و پنبه زني بود...روز مي شد يك من نان سنگك و پنج سير گوشت را هر جور بود به خانه مي بردم اما زن ناقص العقلم هرشب بناي سرزنش را گذاشته و مي گفت....همسايمان حاج علي كه يكسال پيش آه نداشت با ناله سودا كند كم كم داخل آدم شده و برو بياي پيدا كرده و زنش مي گويد كه همين روزها هم وكيل مجلس مي شود....اما تو تا لحد بايد زه زه پنبه بزني .كاش كلاهت هم يك خرده پشم داشت. (5)
 
مصدق از هتاكي، عدم پرنسيب، بي حرمتي به رجال و عدم رعايت اخلاق سياسي كه رويه نوكيسه گان سياسي بود بشدت متاثر مي شد، لذا او نه انقلابي است و نه با استبداد دم خور. در عين تمايل به اصلاح، با افراط گري مشروطه خواهان ميانه اي ندارد. البته وقتي اين اشرافيت در بستري از سنت هاي دموكراتيك قرار نگيرد خود تبديل به آسيب مي شود كه مواردی از آن در رفتار هاي سياسي مصدق در دوران نخست وزيري قابل مشاهده است، از جمله عدم همكاري باساير نهادها و انحلال مجلس و بعضا او را در دام پوپوليسمي گرفتار مي نمايد كه همه عمر از آن گريزان بود. 

اما وجه ديگر شخصيت مصدق كه در كتاب نمود ويژه اي مي يابد نگاه و كنش او در مورد نيروي هاي خارجي است. نويسنده در فصل چهارم بر اين نكته توجه دارد كه مصدق باتجربيات شخصي و خانوادگي كه در باب ديوان استيفا دارد از همان اوان جواني كه بكارگيري مستشاران خارجي مطرح شد حساسيت وی نسبت به نيروهاي خارجي بر انگیخته شد. و وقتي با وضعيت حقوقي كشورهاي همسايه و الغاي كاپيتولاسيون در تركيه آشنا شد پاسخي براي نداي دروني و يا ضمير ناخوداگاه خود يافت و او را به سمت مبارزه با مستشاران خارجي و بد بيني نسبت به هر گونه همكاري با كشورهاي خارجي سوق داد. در صفحه 77 اشاره دارد كه :در حيات سياسي مصدق،مبارزه با حضور مستشاران خارجي در نهادهاي اجرائي كشور امري محوري وهميشگي بوده آنقدر كه مي شود آنرا ترجيع بند نطق هايش در سالهاي فعاليت پارلماني دانست. نكته اي كه حتي به تعبير نويسنده تبديل به وسواس شده بود،او را به سمت دركي مبالغه آميز از تهديد وخطر سوق داد واين احساس را در او برانگيخت كه هر گونه حضور غير ايراني، مي تواند حس شرافت و شخصيت ايراني را مخدوش نمايد. چنين رويكردي هرچند مورد استقبال ايرانيان قرار گرفته واز مولفه هاي گفتمان انقلاب اسلامي به حساب آمد و به مصدق لقب قهرمان ملي بخشيده است، اما بايد تاكيد كرد كه نفوذ بيگانگان در هر کشوری نه الزاما محصول همكاري با نيروهاي خارجي بلكه ناشي ازعملكرد سياستمداران داخلي است. 

عموما بين خلق و خوي استبدادي افرادونظام های سیاسی ونفوذ بيگانگان نسبتي همبسته وجود دارد،نمونه بارز اين امر تفاوت عملكرد مسيونوز در دوران صدرات امين الدوله صدراعظم خوشنام و صدرات امين السلطان صدراعظم مستبد قاجار است. لذا اگر مصدق در تعامل با نيروهاي خارجي وسواس بیش از حد به خرج نمی داد، بحران بعد از ملي شدن نفت بگونه اي مي توانست توسط وي مديريت شود که هم منافع ملی تامین گردد و هم با کودتا و غلبه استبداد، تحولات دموکراتیک به بن بست نرسد. 

در مجموع كتاب سعي دارد مصدق را از برج عاج پايين آورد و او را در سلك انسان هاي زميني مورد مطالعه قرار دهد و لذا در بسياري موارد تصورات وذهنيت هاي شكل گرفته در مورد مصدق را فرو مي ريزد، امري كه خوشايند شيفتگان مصدق نيست. البته شايد هم نويسنده محترم در مواردي يكسويه به قضاوت نشسته باشد كه ممكن است اقتضاي اثري بر امده از رساله باشد كه به وي اجازه نداده است كه صفحه هايي از زندگي وكنش ساير بازيگران سياسي عصر مصدق را تورق نمايد و عوامل بيروني(غير روانشناختي) موثر بر رفتار و تصميمات مصدق به خصوص دوران نخست وزيري وي رانمايان سازد. اما با اين حال كنار راندن هاله ها از اطراف چهره مصدق،او را در عرصه اجتماعي پذيرفتني تر و دوست داشتني تر مي نمايد و با توجه به جامعه ايران وسنت هاي ناسالم سياسي و اقتصادي، مصدق را به عنوان چهره اي متمايز از ساير رجال مي شناساند. عرصه سياست جولانگاه انسانهاي كامل نخواهد بود و آنان كه در وادي سياست به دنبال انسان كامل هستند زمينه هاي سقوط جامعه به دامان فاشيسم را فراهم مي آورند، لذا در اين نوشته در عين اينكه مصدق در چهره انساني كامل جلوه گر نمي شود اما مقبول و قابل احترام است چرا كه استانداردهاي يك رجل سياسي را دارد و از اين بابت در عرصه عمل سياسي در سلك نوادر قرار مي گيرد. حتي بيماري او كه نويسنده مبناي مباحث خود را بر آن نهاده و زمينه هاي نقد او رافراهم مي آورد؛ همين بيماري يا تمارض دربسياري مواقع عامل حفظ سلامت او در بحران ها و نيز آلوده نشدن در مناسبات ناسالم سياسي و اقتصادي مي گردد. به عنوان مثال احساس بيماري او در پاريس او را از افراد ومناسباتي دور نگه مي دارد كه در نزد مشروطه خواهان به عنوان "مفسدين پاريس" مشهور شده بودند. همچنين با اشغال ايران توسط روسيه و انگليس شرايط خاصي براي او به وجود مي آيد؛ او كه از يكسو برخلاف برخي رجال مخالف اشغالگران بود و حاضر به همكاري با آنان نبود و از سو ديگر نيز نمي خواست با ترك تهران با سياستهاي دول محور همراهي كند، بيماري به مدد او مي آيد تا استقلال وخوشنامي او را حفظ كند و بعد ها به عنوان برگ برنده و الهام بخش او در سياست موازنه منفي، ابزار تحقق اهداف سياسي اوگردد. علاوه براين غش كردن مصدق به هنگام استعفاي تير ماه زمينه بازگشت دوباره و شكوهمندش رافراهم مي کند. 

در عرصه سياست ايران كه يك حادثه و يا اشتباه مي تواند فرد را از گردونه سياست و يا حتي زندگي خارج نمايد،(وثوق الدوله، تيمورتاش، سيدضياء، قوام السلطنه، رزم آرا و ...)، بيماري گاه و بي گاه مصدق باعث مصونيت او مي شود و شايد اين امر بود كه حياتي نسبتا طولاني و موثر در عرصه سياسي ايران دارد. 

همانگونه كه كتاب بر آن اشاره دارد: "زندگي مصدق به دو بخش تقسيم مي شود ايام سرزندگي و فعاليت سياسي و روزهاي انزوا وگوشه نشيني" كه عملا اين ايام گوشه نشيني و انزوا و بيماري اوست كه به او حال و حياتي تازه مي بخشيد تابه وقت خويش آرمانهايش را با سخت كوشي بيشتري پي گيري نمايد. 

مطالعه كتاب ممكن است اين سوال را در خواننده بر انگيزد، كه چگونه مصدق با اين همه نوسان در زندگي سياسي و اجتماعي خود محبوب ملتي مي گردد؟ به گمان نويسنده اين سطور مصدق نهايت آمال مردمي است كه در ضمير ناخود آگاه جمعي در جستجوي قهرمان هستند. مصدق نماد طغيان جامعه اي عليه تحقير است. مصدق منجي است كه مي تواند عقده هاي سرخوردگي جامعه را در مان نمايد ولي با ايدئولوژيك نمودن سياست و به بن بست كشاندن آن، خود بر بار آن عقده ها مي افزايد و جامعه را به منجي ديگري حوالت مي دهد حتي اگر آن منجي به سان اسكندر ويران گر باشد. بنا به روايت اخوان ثالث:كاوه اي پيدا نخواهد شد اميد – كاشكي اسكندري پيداشود. 

جامعه زماني مي توانست از بن بست هاي سياسي نجات يابد كه تكثري از نخبگان در بستر نهادهاي مدني وسياسي حضور داشته باشند و امثال مصدق و كاشاني در مجلس و اشخاصي چون قوام در قوه مجريه به كنش بپردازند به هر روي قبض و بسط و فراز و فرود زندگي مصدق آن گونه كه در كتاب تجلي مي يابد،نمايانگر حال وهواي جامعه ايراني است؛ مجموعه اي از به وجدآمدن هاو اعتراض ها، طغيان ها،ايستادگي ها تا سرخوردگيها وخاموشي گزيدن ها و وادادگي ها. 

به همين خاطر حكايت مصدق،حديث نفس جامعه ايراني وبسان آینه ای در مقابل او است،شايد به همين دليل مصدق اين همه دردل اين ملت خانه نموده است.

يادداشت ها:
1-احمد بني جمالي،آشوب،مطالعه اي در زندگي وشخصيت دكتر محمد مصدق(تهران:نشر ني،1386) 
2- ماشاالله آجوداني،هدايت،بوف كوروناسيوناليسم (لندن:فصل كتاب، 1385)
3-ماروين زونيس، شكست شاهانه ،عباس مخبر(تهران:طرح نو،1370)
4-ميرزاده عشقي،كليات مصور،(تهران:اميركبير،1344)ص190
5-محمد علي جمالزاده ،يكي بود يكي نبود،(تهران:سخن،1379)
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۱
گلرخ اقدامي
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۲۲ - ۱۳۹۴/۰۷/۱۴
0
0
به نام خدا
با سلام و احترام خدمت استاد گرامي

ممنون از نقد خوبتون.. اميدوارم مورخان خوشنامي كه در واقع فقط اين اسم را به يدك مي كشند و هدفشان تكثر آثار و كسب شهرت هست و حتا آنهايي كه اهداف شخصي كينه جويانه و مخرب دارند از اساتيدي چون جنابعالي الگو برذاري كنند و يا حداقل كناره گيري كنند.
فقط خدا شاهد است كه بخاطر اين افراد به ظاهر محقق امثال من بعنوان يه كارشناس علوم سياسي كه سوادم ناقص هست ولي بهرحال متوجه اين كاستي ها و هجويات از سوي مورخان و محققان داخلي و خارجي مي شود و هر روز بايد پاسخگوي اطرافياني كه سخت شيفته اين مطالب مي شوند و فقط از منظر عوامانه مي توانند موضوعات را ببينند, باشم.
وبراي خودم آرزو مي كنم كه تلاش بيشتر در جهت ارتقاي سوادم.

با نهايت سپاس
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین