آفتابنیوز : آفتاب: یعقوبی؛ اشتباه بزرگ ممیزی تئاتر ایران را این میداند كه فکر میکند تئاتر آزاد؛ تماشاگر را برآشفته میكند، میگوید: اینها بهانهای است برای سانسور و كارمندی که از ترس ازدست دادن شغل؛ بیملاحظه سانسور میکند.
این روزها پلاتوی شماره یک تئاترشهر شاهد تمرین نمایش محمد یعقوبی است که «ماهی. بلاگفا» نام دارد و به گفتهی یعقوبی این نام تغییر خواهد کرد.
در ابتدای تمرین از بازیگران نمایش تنها مهدی پاکدل، علی سرابی و آیدا کیخایی حضور دارند و در نیمههای کار معصومه رحمانی، مسعود میرطاهری، مژگان خالقی و محمد عسگری نیز به جمع آنها اضافه میشوند.
تا گروه آماده تمرین شود، مهدی پاکدل از خاطرات سینمایی و تله تئاتری خود تعریف میکند و با تعریف گافهای برخی بازیگران تئاتر در برابر دوربین، بقیه را میخنداند.
فارس باقری، نویسنده و کارگردان تئاتر نیز، به دیدن تمرین این نمایش آمده است. صحبت بچههای گروه به شیوههای کارگردانی افراد مختلف و استرسهایی که برخی کارگردانان از بابت حساسیت زیاد به گروه وارد میکنند، کشیده میشود و مهدی پاکدل میگوید: «من دیگه با کارگردانی که استرس داشته باشه؛ کار نمیکنم».
محمد یعقوبی به اهمیت راحتی و لذت بردن گروه در هنگام کار اشاره میکند و از فارس باقری میپرسد: «بچههای گروهت موقع کار و تمرین راحت هستند؟» و آیدا کیخایی جواب میدهد: «نه، استرس داره!» و باقری میخندد.
قبل از شروع تمرین علی سرابی و مهدی پاکدل از خاطرات نمایش «خشکسالی و دروغ» که سال گذشته در همین ایام روی صحنه رفته بود و هردوی آنها نیز در حضور داشتند، یاد کردند و بعد صحنهای از آن را اجرا کردند، صحنهای که:
امید(علی سرابی) بیخبر از خانه بیرون زده و به خانهی آرش(مهدی پاکدل) آمده و وقتی میترا(همسر وی) در جستجوی او به آرش زنگ میزند، امید از آرش میخواهد نگوید که او اینجاست و با دروغی او را دست به سر کند.
وقتی محمد یعقوبی گفت شاید «خشکسالی و دروغ» دوباره اجرا شود، تقریبا همه استقبال کردند و گروه بازیگری نمایش «ماهی بلاگفا» که تقریبا نیمیشان در «خشکسالی و دروغ» نیز حضور داشتند، شروع کردند به صحبت کردن درباره آن اجرا.
محمد یعقوبی با گفتن این جمله که «امروز قرار بود هرکی دیالوگ خودش رو نگفت و اشتباه کرد، جریمه بشه» از بازیگران میخواهد آماده تمرین بشوند.
اعضای گروه با یکدیگر دربارهی چگونگی اجرا، خطی بودن یا تو در تو بودن اجرای داستان صحبت میکنند و علی سرابی معتقد است که برایش فرقی نمیکند که مسیر داستان چگونه پیش برود. او نسبت به پایان نمایش پیشنهاداتی به یعقوبی داده بود و از آن دفاع میکرد و یعقوبی اعلام کرد که تا چند روز آینده مشخص میکند کدام صحنه پایان نمایش خواهد بود.
به دلیل حضور علی سرابی در نمایش «منهای دو» به کارگردانی داوود رشیدی، ابتدا صحنههایی که وی در آنها حضور دارد، تمرین میشود و تمرین امروز با آخرین صحنه از نمایش آغاز میشود.
در بخشی از این صحنه علی سرابی میگوید: «هیچ اشکالی نداره بگی اشتباه کردم؛ آدم کوچیک نمیشه اگه اقرار به اشتباهش کنه.» و در صحنهای که به «نیما» بیسکویت تعارف میکند که بخورد و او امتناع میکند، اینگونه توجیه میکند که: «حیف اون مغزت نیست که داری بهش جفا میکنی... به تنت محبت کن که مغز و روانت، از قِبَلش سرزنده و قبراق باشه»، در این صحنه، مهدی پاکدل پیشنهاد میکند که به جای بسکویت از ساندیس استفاده کنند، علی سرابی خوشحال میشود و بقیه میخندند.
در لابلای تمرین بازیگران پیشنهاداتی را به یعقوبی میدهند و او نیز نکاتی را به آنها تذکر میدهد. پس از خوانش نمایشنامه، یعقوبی از بازیگران میخواهد در دور دوم، به اجرای این صحنه بپردازند.
مهدی پاکدل، در نقش «نیما» بر روی زمین دراز میکشد و علی سرابی نیز در سمت دیگر ایستاده است و با گفتن «سه، دو، نور» یعقوبی تمرین اجرایی آنها شروع میشود و عکاس گروه مصطفی قاهری هم کارش را آغاز میکند.
پس از پایان این بخش از نمایش محمد یعقوبی به گروه استراحت میدهد و به علی سرابی پیشنهاد میکند برای آنکه جریمه نشود، نگاه دیگری به متن نمایشنامه بیندازد و بعد مصطفی قاهری را به کناری میبرد و با او مشغول صحبت میشود.
در این زمان، کم کم بازیگران دیگر نمایش، غیر از این سه بازیگر اصلی وارد پلاتو میشوند و فارس باقری نیز میرود.
در فرصت استراحت گروه، صحبت به نمایشهای روی صحنه کشیده میشود و مهدی پاکدل از نمایش «همه فرزندان خانم آغا» نوشته و کار حسین کیانی که این روزها در تالار چهارسو اجرا میشود صحبت میکند. به نظر او بازی حمیدرضا آذرنگ و امیر دلاوری فوقالعاده است. با کشیده شدن بحث به سمت قدرت بازیگری آذرنگ، همگی یاد نمایش«خنکای ختم خاطره» و هنرآفرینی آذرنگ میافتند.
یعقوبی در گفتگوهای خود با اهالی رسانه از اینکه داستان نمایش را بگوید، پرهیز میکند و من با وجود اینکه اکنون صحنهای از کار را دیدم و تا حدودی خط داستان را متوجه شدم، با احترام به این خواست یعقوبی چیزی از داستان نمایش نمینویسم. اما سراغ یعقوبی میروم تا چند کلمهای با هم گفتگو کنیم:
*تا چه اندازه اعتقاد دارید کارهایی که روی صحنه میرود باید برآمده از شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه باشد؟
ــ عمیقا اعتقاد دارم باید این اتفاق بیافتد و تئاتر برآیندی از روزگار خودش باشد و در زمانهی خود زندگی کند. زمانی این تلقی غالب بود که تئاتر اگر دربارهی روزگار خود باشد ژورنالیستی است و البته این توجیهی بود برای اینکه هنرمندان از زمانه خود حرف نزنند که برچسب ژورنالیستی به کارشان نخورد، اما به نظر من این کار، تئوریزه کردن خودسانسوری بود که تا مدتها در کشور ما غالب بود ولی خوشبختانه در نیمهی دوم دههی هفتاد موج واقعگرایی در تئاتر به راه افتاد که پاسخی بود به آن جریان تئوریزه شده زیرا تماشاگران از تئاترهای واقعگرا استقبال کردند.
با این حال هنوز هم همچنان در روزگاری هستیم که به راحتی نمیشود از وضع جامعهی خود حرف زد و هنوز هم، هرازچند گاهی، میشنویم کسی که میخواهد تئاتری دور از روزگار خود کار کند توجیه میکند که تئاتر اگر دربارهی روزگار خود باشد نمیتواند تئاتر عمیقی باشد و ژورنالیستی است.
هیچ اشکالی ندارد اگر کسانی میخواهند از نوشتن دربارهی روزگار خود پرهیز کنند ولی اشکال دارد که برای توجیه تئاتر خود واقعگرایی در تئاتر را نهی کنند. من دلم میخواهد تئاترم برآمده از روزگار خودم باشد اما میدانم که مشکلات خودش را دارد به لحاظ ممیزی، استرسهای کار و غیره.
*پس آنها که براساس اوضاع جامعه کار نمیکنند، نگاهی انتقادی به این مدل دارند نه اینکه نتوانند؟
ــ من که درون مغزشان نیستم. خودشان باید توضیح بدهند. اما گمان میکنم دور شدن برخی از آنان از روزگار خود از سر ناچاری است. ولی سکوت یا پنهان کردن علت اجرای نمایشی دور از روزگار خود و ملامت کسانی که همچنان دربارهی روزگار خود مینویسند و ناچیز انگاشتن کارشان، رفتاری غیراخلاقی است. ای کاش صادقانه بگویند «ناگزیریم». مثلا خود من سال 87 «ماچیسمو» را کار کردم که اقتباس از رمان «کنسول افتخاری» نوشتهی گراهام گرین بود. در سال 86 و 87 میدانید که مسئولان ادرهی کل هنرهای نمایشی به نمایشنامههای ایرانی چندان روی خوش نشان نمیدادند.
من سال 86 قبل از ارائهی نمایشنامهی «ماچیسمو» ، نمایشنامه خودم با نام «از تاریکی» را بار دیگر برای اجرا پیشنهاد کردم که بار دیگر اجازهی اجرا ندادند. در روزگاری زندگی میکنیم که سختگیری مسئولان بیاندازه است. در این اوضاع اگر کسی بگوید من به این دلیل نمیخواهم از روزگار خودم بگویم که گفتنش سخت است و اگر قرار باشد بخواهم کارم را مدام سانسور کنم، ترجیح میدهم به سراغ کار دیگری بروم، رفتاری معترضانه و صادقانه کرده است. ولی دردناک این است که بگوید به این دلیل دربارهی روزگار خودم کار نمیکنم که ژورنالیستی است.
*استرسهای چنین کارهایی که متناسب با شرایط جامعه و برآمده از اوضاع است، چقدر است؟
ــ استرسهای این قبیل کارها بیشتر از بقیه است زیرا هرلحظه با خودت فکر میکنی نکند یک کارمند جزء به خاطر نگرانی از اینکه شغلش را از دست بدهد، ایرادی به کار تو بگذارد. اما در اینگونه کارها بیشتر نگرانی به خاطر این است که یکی چاپلوسانه و فرصتطلبانه در نقش ممیز بخواهد مانع تولید کار شود. از این بابت نگران نیستم که اگر کار اجرا شود، نکند اتفاق بدی بیفتد. خط قرمزها را میشناسم و کاری نمیکنم که باعث شود سالن تئاتر بسته شود. من خوب بلدم کاری کنم که اجرا انجام شود، بلدم شعار ندهم، قضاوت نکنم و فقط فرصتی ایجاد کنم که تماشاگران ببینند و خود قضاوت کنند.
در واقع نمایش امسال ما گزارشی از روزگار ماست. خواست من هیچ وقت این نبوده که تماشاگران بعداز دیدن نمایش هیجانزده شوند و بروند شعار بدهند. اعتقادی هم ندارم که تماشای تئاتر میتواند تماشاگر را تشویق و تحریک به خرابکاری کند. من معتقدم تئاتری که مسالهای را مطرح کند، در همان سالن هم تماشاگر را آرام میکند. این اشتباه بزرگ ممیزی تئاتر ایران است که فکر میکند اگر تئاتری مسالهای را مطرح کند تماشاگر را برآشفته میکند و به خیابانها میکشاند. البته اینها بهانهای است برای سانسور و بهانهای برای آن کارمند که از ترس از دست دادن شغلش بیملاحظه به گسترش سانسور کمک میکند.
*یعنی معتقدید نمایش باید مخاطب را همان جا و در سالن به یک آرامشی برساند؟
ــ نگفتم باید. ولی اگر نمایش قوی باشد این اتفاق میافتد. این اصلا اتفاق خوبی نیست که تئاتر بخواهد مخاطبش را دعوت به خشونتورزی کند. همانطور که گفتم من اصلا اعتقاد ندارم که تئاتر یا سینما میتواند این کار را بکند. تئاتری راهی برای گفتوگو است. قویترین فیلمها و نمایشها، تماشاگران را در هنگام تماشا میشوراند اما همزمان تا پایان فیلم تماشاگر را آرام میکند.
*پس به نظر شما تئاتر هیچ زمان نمیتواند به عنوان یک کاتالیزور یک جریانی را بسازد.
ــ تئاتر میتواند جریان فکری بسازد. چرا فکر میکنیم جریان ساختن یعنی خشونتورزی و به خیابان ریختن.
* اگر ممیزی وجود دارد، باید ترس از این داشته باشد که جریان فکری و اندیشهای جدیدی ساخته شود. احتمالا آنها از این نمیترسند که مردم به خیابانها بریزند، بلکه با جریان فکری که تئاتر میسازد؛ ناسازگارند.
ــ خودشان که همیشه شورش و بلبشو را برای سانسور بهانه میکنند. بهانهی آنها همیشه این است که «آیا راضی میشوی به خاطر کار تو بیایند تئاتر را ببندند؟» همیشه با این استدلال ما را از اجرای کارهای دلخواهمان نهی میکنند.
در پایان این گفتگو، محمد یعقوبی میگوید که طبق صحبتی که با مرکز هنرهای نمایشی داشته است، قرار است بیستم شهریور ماه، نمایشنامه را تحویل بدهد و دربرابر این سوال که کارگردانی که شرایط تئاتر کشور و اندازه نمایش خود را میشناسد، تا چه اندازه ممکن است از مجوز گرفتن برای اجرای کارش نامطمئن باشد، میگوید: تئاتر کشور ما مثل هر چیز دیگری در کشور ما پیشبینیناپذیر است. اگر میخواستم اینگونه فکر کنم، هیچ وقت نباید نمایش «یک دقیقه سکوت»، «تنها راه ممکن» یا «زمستان 66» را مینوشتم و کار میکردم.
به نظر من نباید بیش از حد احتیاط به خرج داد. البته صادقانه اعتراف میکنم که اگر این بازیگران و بچهها نبودند، شاید من به تنهایی میلی به ادامهی نوشتن این نمایشنامه نداشتم از ترس اینکه مبادا آن را رد کنند. ولی اینکه بچهها تمرین میکنند به من انگیزه میدهد که صحنه بعدی را بنویسم. این قلق این رزوهای من شده است.
پس از این گفتگو؛ منشی صحنه نمایش؛ نام عوامل این گروه را مینویسد: نویسنده و کارگردان: محمد یعقوبی، طراح صحنه: منوچهر شجاع، طراح لباس: پریدخت عابدیننژاد، دستیار کارگردان: امین عظیمی،مدیران صحنه: اشکان خلیلنژاد و سامان پورسلیمانی، منشی صحنه: ارنواز صفری، عکاس: مصطفی قاهری، طراح پوستر و بوروشور: امیر اسمی و بازیگران:علی سرابی، مهدی پاکدل، آیدا کیخایی، معصومه رحمانی، محمد عسگری، اشکان خلیلنژاد، مسعود میرطاهری و مژگان خالقی.
بعداز استراحت نه چندان کوتاه گروه، دوباره صحنه آخر نمایش تمرین میشود.