آفتابنیوز : 
نجف آبادی بودن ایشان ، سبب شده است تا با برخی از طلاب انقلابی از جمله شهید محمد منتظری و عده ای دیگر از طلابی که در اطراف او بودند آشنا شود. طبعا آقای منتظری هم که جزو رهبران آن دوره از مبارزات بوده همشهری ایشان بوده و از این جهت هم او بسان بسیاری از طلبه های نجف آبادی دیگر درگیر رویدادها بوده است.
آنچه به جز مسائل کلی جلب توجه می کند خاطرات ایشان در ارتباط با برخی از مسائل درون حوزه ای است. شرحی از درگیری های موجود میان مخالفان و موافقان دارالتبلیغ به دست داده شده است. موضع ایشان همان موضعی است که آن زمان محمد منتظری دنبال می کرد و تقریبا از تندترین اشخاص در مبارزه با دارالتبلیغ مرحوم آقای شریعتمداری بود. ایشان آشکارا دارالتبلیغ را محصول تماس های مکرر دولت پهلوی با ایشان دانسته و این که با همکاری هم توانستند مؤسسه دارالتبلیغ را ایجاد کنند (ص 91) پس از بالا گرفتن مخالفت ها بر ضد دارالتبلیغ، محمد منتظری و مهدی هاشمی اعلامیه علیه آن پخش می کردند (ص 92). ایشان باز هم تأکید می کند : پیداست که جریان دارالتبلیغ توطئه ای طراحی شده از طرف رژیم پهلوی برای محدود کردن و کانالیزه نمودن روحانیدن و کوبیدن شخصیت امام بود (ص 93)
ایشان از دارالترویج سید حسن حجت فرزند مرحوم آیت الله حجت نیز یاد کرده که مورد حمایت صریح دولت بود. در این مؤسسه اشراقی نامی هم بود که تریاکی بود و در روزهای چهارم آبان برابر مدرسه فیضیه اجتماعی درست می کردند و از شاه ستایش می کردند (ص 90) وی در جای دیگری هم در باره دارالترویج بحث کرده است (ص 135). تا به حال در جایی به صورت منسجم از این دارالترویج بحثی نشده است.#
اشاره به پیدایش مکتب اسلام کرده اند و این که فقط کسانی که به نوحی با دارالتبلیغ همکاری داشتند و علاقمندان و طرفداران شریعتمداری مقالات خود را در آن چاپ می کردند. (ص 94) ایشان می گوید که برخی مانند آیت الله نوری و آیت الله سبحانی از آن جدا شدند (ص 94) و البته خبر ندارند که هنوز آقای سبحانی در مجله هست و مقاله در آن می نویسد.
اشاره دیگر به مکتب تشیع است که بر اساس آنچه در این خاطرات آمده مربوط به انجمن پزشکان مسلمان بوده است (ص 94) این خبر شگفتی است و روشن نیست چرا در این خاطرات آمده است. بسا عامل آن تدوین کننده خاطرات باشد که می باید به این مطالب توجه بیشتری می داشت.
بعد از آن باز از روند برخی از فعالیت های سیاسی – تبلیغی حوزه علمیه و طلاب جوان و نقش آنها در این قبیل فعالیت ها سخن به میان آمده است.
اشاره به تدریس مباحث حکومت اسلامی در نجف و انعکاس آنها در ایران از جمله تدریس حکومت اسلامی توسط آیت الله منتظری در نجف آباد در سال 1349 مطالبی است که در ادامه آمده است (ص 109)
در بخش مسائل فرهنگی حوزه اشاره به کتاب شهید جاوید شده است که نام نخست آن «مرد صلح و دفاع خونین» بود. آقای دری در میان تحلیل این نکته که به هر حال این کتاب درستی بود یا نه، و این که انقلابیون از آن طرفداری می کردند یا نه، و این که این کتاب وسیله ای برای کوبیدن امام شد یا نه، مسائل مختلفی را مطرح کرده اند. از این جهت که کتاب طرح حکومت اسلامی را به عنوان هدف امام حسین (ع) مطرح کرده بود مورد علاقه انقلابی ها واقع شد و آقایان منتظری و مشکینی بر آن تقریظ نوشتند. اما از طرف دیگر مباحثی در آن مطرح شده بود که با برخی از عقاید مقبول منافات داشت و مجموعه وسیله ای از آن ساخته شد که ساواک توانسته لطمه به انقلابیون بزند. (122 – 126) باید گفت شهید جاوید یک پارادوکس عجیبی شده بود که همه را در تله خود گیر انداخته بود.
بلافاصله پس از آن بحثی در باره سید مهدی هاشمی طرح کرده که سال 22 به دنیا آمده و طلبه قم بود و معمم. سپس در سال 45 او را به سربازی بردند و وقتی برگشت دیگر چندان عمامه بر سر نمی گذاشت. وی اشاره می کند که وی و دوستانش گروه الله اکبر را درست کردند. همان گروهی که شمس آبادی را در اصفهان کشتند و بعدها به هدفیون هم مشهور شدند.#
وی می گوید با توجه به نزدیکی که با آنان داشتند احساس می کرده است که آنها روی اجتهاد به رأی خودشان بود که حادثه شمس آبادی را پدید آوردند. توجیهی که گفته می شد این که شمس آبادی به امام بد گفته است. آقای دری اشاره به فضای آن روز اصفهان دارد که اغلب مردم مقلد آقای خویی بودند. (129 – 131)
می دانیم که جریان نزاع میان مقلدان خویی با مقلدان امام چه اندازه به خصوص در سالهای 50 تا 57 مشکل ایجاد کرد. داستان خویی ها و انقلابیون یکی از بخش های انقلاب است که تاکنون در مورد آن پرتو افکنی نشده است.
آقای دری می گوید که وقتی آقای مطهری در سال 53 از دانشگاه جدا شد و هفته ای دو روز به قم می آمد به درس او می رفته است. آقای مطهری چندین برنامه و منبر و درس در درالتبلیغ داشت که آقای دری به آن اشاره کرده اند (ص 138) و با توجه به آن هم تندی بر ضد دارالتبلیغ توضیح نداده اند که چرا آقای مطهری برنامه هایی را می پذیرفت.
همین زمان در قم در خیابان چهارمردان هم مهدیه ای توسط مرحوم حاج محمد تقی اسلامی درست شده بود که جلسات خوبی در آن برگزار می شد. از جمله آقای مصباح در آنجا به نقد اندیشه های شریعتی می پرداخت (ص 167).
در اینجا باز به دارالتبلیغ پرداخته و این که برای طلاب انقلابی روشن بود که این مؤسسه به طور مستقیم یا غیر مستقیم در ارتباط با رژیم پهلوی فعالیت می کند (ص 134)
آقای دری بحثی هم درباره مجاهدین کرده و این که حوالی سال 50 که به دیدار برخی از زندانیان سیاسی روحانی می رفته آنها از پیدایش گروه مجاهدین خیلی خوشحال بوده اند اما اندک اندک این روابط تیره شده است (ص 145). در جریان تحصن زنان شماری از علما در خانه شریعتمداری برای جلوگیری از اعدام مجاهدین اولیه اشاره کرده اند که همسر ایشان هم در این تحصن سه روزه شرکت داشته اند (ص 151). بعد از سا ل 54 آقای مطهری و دیگران به روشنگری در باره انحرافات ایدئولوژیک رایج درمیان مذهبی ها پرداختند.
چنان که بنی صدر هم در این باره کتابهایی چاپ کرد (ص 155).#
از سال 54 تحولاتی پدید آمد که رژیم را به سمت رویارویی با مردم کشاند که از آن جمله تشکیل حزب رستاخیر و تغییر سال شمسی به شاهنشاهی و چند حادثه دیگر بود. از اینجا به بعد آقای دری مروری بر تحولات عمومی نهضت به سمت انقلاب دارند و در ادامه از فعالیت های خود در بندرعباس و اراک و دیگر کارها یاد کرده اند.
فصل پایانی کتاب در باره مهدی هاشمی و عزل آیت الله منتظری است. ایشان اشاره به شروع مخالفت آیت الله منتظری با امام پس از ماجرای دستگیری سید مهدی هاشمی کردند که درسشان را تعطیل کرد و به این ترتیب خود را رو در رو با امام قرار داد. وی به برخی از حوادث نجف آباددر پی عزل آقای منتظری پرداخته اند و این که در نجف آباد چه گذشت. (ص 238 – 239) درگذشت پدر آیت الله منتظری و مجلس فاتحه در نجف آباد و شلوغی آنجا و نیز مجلس قم که آقای فلسفی منبر رفت و گفت که برخی شایستگی خیلی چیزها را دارند اما شایستگی رهبری را ندارند که سبب ناراحتی آقای منتظری شد از مسائلی است که آقای دری به آن پرداخته است (ص 241)
همچنین بحث از نوشتن تسلیت برای رحلت امام و نیز تبریک رهبری آیت الله خامنه ای و این که آقای منتظری در این باره چه کرد در ادامه آمده است. اعلامیه آیت الله منتظری در تأیید رهبری آیت الله خامنه ای از صد ا و سیما هم منتشر شد (ص 244). در مورد تغییر قانون اساسی آقای منتظری مخالف با شرط حذف مرجعیت از شرایط رهبری بود و در این باره نامه ای هم به شورای بازنگری قانون اساسی نوشت و به آقای دری داد تا به دست آنان برساند که ایشان نپذیرفته است (244).
آقای دری این مسأله را که عزل آقای منتظری صرفا بحثی عاطفی و متأثر از نقش احمد آقا باشد رد کرده و می گوید که این موضعگیری بر اساس وظیفه و تشخیص شرعی و قانونی و عقلی بوده است. اما م به درستی احساس کردند که رهبری نظام نباید در اختیار آقای منتظری و عوامل ایشان قرار گیرد (ص 246 – 247).
آخرین بحث در این قسمت تصدی وزارت اطلاعات توسط آقای دری و اشاره به حوادثی است که به قتل های زنجیره ای مربوط شد. آقای دری، شرحی از این که چه شد که وزارت اطلاعات به او پیشنهاد شد وا ین که با چه کسانی مشورت کرد به دست داده و می افزاید که با همه تردیدی که داشته آن را پذیرفته است. وی می گوید که انتخاب من برای وزارت از طرف دوم خردادی ها از روی اجبار و ناچاری بود (ص 253). وی می افزاد که وقتی دوم خردادی ها فهمیدند که من آلت دست آنان نخواهم بود، شروع کردند بگویند که این آدم امنیتی نیست و آدم اقتصادی است (ص 255). وی می گوید که با تعیین آقای خزاعی به عنوان رئیس دفتر کار را شروع کردم. آن زمان روی سعید امامی حساسیت بود و من او را که معاونت بررسی بود، حکم مشاوره دادم. سابق بر آن امامی حدود هفت سال معاون امنیت بود. این یک رویه است که وقتی کسی را می خواهند برکنار کنند حکم مشاور می دهند. در میان کاندیداهای امنیت آقای سرمدی که با دوم خردادی ها رفت و آمد داشت انتخاب و منصوب گردید. بحث آقای موسوی هم بود که او هم در شیراز بود و با دوم خردادی ها رفت و آمد داشت . به زودی روشن شد که آقای سرمدی نمی تواند در این بخش کار بکند و با آقای خزاعی درگیر شدند. بنابرین کاندیدای بعدی آقای موسوی مطرح شد.
آقای دری می نویسد: در یک جلسه ای که مسؤولان وزارت با آقای خاتمی داشتند آقای موسوی را به ایشان معرفی کردم. آقای خاتمی سریع گفتند: من ایشان را می شناسم و از دوستان ماست و ایشان نیاز به معرفی ندارد. در زمان معرفی، آقای موسوی به جای آقای سرمدی قرار داشت و چون این نکته را گفتم ایشان گفتند: آقای موسوی جای خودشان آمده اند.
بحث با انتصابات جدید در وزارت اطلاعات خاتمه یافته و متأسفانه آقای دری همین جا رشته کلام را قطع کرده و ادامه رویدادهایی را که منجر به کناره گیری و استعفای ایشان و پیش از آن قتل های زنجیره ای شد بیان نکرده اند که لابد مصلحت هم در همین بوده است