آفتابنیوز : آفتاب - مزدک دربیکی(روزنامه ملت ما): در محدودهی ورودی یکی از شهرهای شمالی کشور، تابلوی جالبی نصب شده است: «به شهرستان صنعتی (...) خوش آمدید». تا آنجا که نگارنده از تاریخچه این شهر میداند، این شهر کوچک نه هیچگاه صنعتی بوده و نه حتی در صنعت واقعی نقش پررنگی داشته است. ظاهرا مسابقهای پنهانی بین شهرهای مختلف استانهای شمالی کشور وجود دارد و هر کدام به زور، واژه صنعتی را به خود میبندند. آیا صنعتیشدن به هر قیمت، لزوما نشانه پیشرفت است؟
در هر شهری که وارد میشوی انگار باید یکی از ویژگیهای آن، صنعتیشدن باشد. در گذشته وقتی وارد شهرهای شمالی میشدیم از جاذبههای طبیعی، تاریخی، فرهنگی و مشاهیر آن پرسوجو میکردیم ولی امروزه و با این روند (که آن را «صنعتزدگی» مینامم)، به جای اینگونه جاذبهها باید به سراغ چیزهایی مانند کارخانه و شهرک صنعتی رفت که همچون وصله نچسب، ناهماهنگ و بیبرنامه در ساختار و محیط شهری خودنمایی میکنند، تقریبا چیزی شبیه دانشگاههایی که بدون توجه به زیرساختها و نیازهای کشور، در هر شهر و روستایی، شعبه تاسیس میکنند!
یکی از رویکردهای اصلی که در بحث توسعه وجود دارد و سالهاست که کشورهای پیشرفته جهان آن را به کار میبرند، آمایش سرزمین است؛ رویکردی که خوشبختانه در کشور ما تا حدودی فازهای اولیه آن مطالعه شده ولی متاسفانه بر روی کاغذ مانده است، یعنی در عمل و در بحث توسعه و بهویژه توسعه صنایع، به مباحث آن و مکانیابیهای کارشناسی توجهی نمیشود.
برخلاف این رویکرد علمی و با این فلسفه که محیط است برای شما مشخص میکند چه کاری میتواند انجام شود، در روش نادرست سنتی، ابتدا هدفگزاری و سپس منابع بر اساس هدف مورد نظر (و به عبارت دیگر به دلخواه خود) تجزیه و تحلیل میشود.
آمایش سرزمین که رویکرد منطقی استفاده انسان از طبیعت است، بیش از دو دهه است در ایران مطرح شده و در درسهای دانشگاهی رشتههای مختلف مانند جغرافیا، محیطزیست، برنامهریزی منطقهای و ... تدریس میشود، اما در عمل هنوز در حاشیه مانده است.
به عبارتی وقتی سیستم تصمیمگیری میخواهد در یک مکان، صنعتی احداث کند صرفا به ارزیابی اقتصادی بسنده میکند (که آن هم ممکن است برآورد درستی نباشد)، و بررسی نمیکند که آیا اصولا منطقه به درد آن فعالیت میخورد یا نه؟ انگار که چیزی به نام توان محیطی وجود خارجی ندارد. هر محیطی توانایی و پتانسیلی دارد که انجام فعالیتهای مشخص در آن را امکانپذیر میسازد. به عنوان نمونه در محیطی که ریسک زمینلغزه آن بسیار زیاد است و از نظر زمینشناختی محدودیت دارد، امکان احداث سازههای عظیم مانند پل و سد وجود ندارد یا با هزینههای گزاف امکانپذیر است. در صورت چنین کاری و به احتمال خیلی زیاد این سازهها بر اثر زمینلغزه از بین خواهند رفت و خسارتهای جانی و مالی زیادی پدید خواهد آمد.
طبیعی است تا زمانی که توان و محدودیت محیطی یک کشور در قالب فرایند آمایش سرزمین شناخته نشود، هیچگاه نمیتوان برای آن برنامهریزی اصولی کرد. بدون در نظر گرفتن این مسأله، توسعه در بلندمدت پیامدهای جبرانناپذیری بر محیطزیست خواهد گذاشت. یعنی بدون این که محیط توان حمایت داشته باشد، آن را به قدری از فعالیتهای مربوط و نامربوط پر میکنیم که بالاخره یک روز پس میزند. این کار شبیه این است که فردی بدون داشتن فضای کافی در یک خانه کوچک، تعداد زیادی مهمان با فعالیتها و علاقههای مختلف را دعوت کند. طبیعی است نه مهمان فضای کافی برای فعالیت دارد و نه امکان پذیرایی مناسب از وی وجود دارد.
متاسفانه در سالهای گذشته، بیتوجهی به آمایش سرزمین باعث شده شمال ایران به نوعی صنعتزدگی حاد دچار شود. این روند که همچنان و به صورت رقابتی رو بهافزایش است، باعث شده مشکلات جدی محیطزیستی برای این منطقه کوچک ولی حاصلخیز ایران پدید آید که در سالهایی نه چندان دور، پیامدهای خود را به صورت تغییر شرایط اقتصادی و اجتماعی نشان خواهد داد. احداث شهرکهای صنعتی و کارخانههای غیرمرتبط مانند پتروشیمی، فولاد و سیمان (که حتی در بهرهوری اقتصادی آنها تردید است) در مرغوبترین زمینهای جنگلی و کشاورزی شمال کشور (که بهترینهای منابع طبیعی ایران هستند)، نمونه تاسفآوری از ندانمکاریهای عمدی یا سهوی ناشی از نشناختن توان محیطی و کاربرد آن در برنامهریزی توسعه پایدار است. حتی با وجود این که مطالعات عمده آمایش سرزمین و شناسایی توان محیطی شمال کشور انجام شده و حتی جایگاه قانونی دارد (نگاه کنید به بخش «حفظ محیطزیست و آمایش سرزمین و توازن منطقهای» در قانون برنامهی چهارم توسعه کشور)، و اثبات شده استقرار صنایع در این منطقه با توجه به اقلیم خاص و اکوسیستم شکننده آن باید بسیار بااحتیاط باشد، اما در عمل رویکرد دیگری دیده میشود که همه چیز را در نظر دارد مگر آمایش را!
مسابقهای که استانهای شمالی در به اصطلاح صنعتیشدن با یکدیگر گذاشتهاند، مسابقه خطرناکی است، یعنی اصرار بر کاری بیهوده که به جای در نظر گرفتن توان محیط، به دنبال تخریب خود به دست خود است. با این روال، دانش خود از سرزمین را با منافع کوتاهمدت و حقیر عوض میکنیم. صنعتیشدنی که به صنعتزدگی و در نتیجه به بحرانهای محیطزیستی یا حتی سیاسی منجر شود، مایه دردسر است. بامزهترین تشبیه در مورد این تب صنعتی را در همان شهر شمالی که در ابتدا گفتم، دیدم. در آنجا به مغازهای با این تابلو وجود دارد: «سنگ قبرتراشی ونوس»! ترکیب الهه عشق (ونوس) و سنگ قبر چیز جالبی است و یادآور روندی است که شمال ایران در جهت صنعتیشدن میپیماید و زیبایی خود را با مرگ پیوند میدهد.
شمال ایران به دلیل تفاوتهای اقلیمی و فرهنگی و... با سایر نقاط ایران، همواره مورد نقد قرار گرفته است .
ضمن تایید مطالب فوق مبنی برتخیرب طبیعت درشمال ایران یک پرسش هم مطرح مینمایم ؛چه راه حلی برای کاهش آمار بالای بیکاری در شمال ایران وجود دارد؟
جواب پرسش اجرای طرحهای صحیح صنعتی و کشاورزی نوین و سازگار با محیط زیست میباشد.
به عنوان یک شمالی عنوان می دارم اگر بخواهیم قوانین خشک و بیابانی را در سرزمین سرسبز اجراکنیم اوضاع همین که هست میشود.
ایکاش تصمیم گرینده در خصوص وضع شمال ایران ،خود شمالیها بودند!!در این باب درد دلها بسیار است ...