آفتاب: همشهری سرنخ در شماره 71 خود به صورت ویژه به پرونده شهلا جاهد پرداخته است، این هفتهنامه در یکی از مطلب خود درباره جاهد نوشته است: این روزها شمارش معکوس برای نقطه پایان جنجالیترین پرونده جنایی کشور حداقل در یک دهه اخیر شروع شده است. پرونده شهلا جاهد را میگوییم که از هشت سال قبل تاکنون به اتهام قتل همسر ناصر محمدخانی در زندان به سر میبرد و حالا که رئیس قوه قضائیه با اجرای حکم قصاص او موافقت کرده، مسئولان اجرای احکام دادسرای جنایی تهران درصدد فراهم کردن مقدمات اجرای مراسم اعدام او هستند.
در این گزارش که شاید یکی از آخرین گزارشها در خصوص این متهم جنجالی باشد به روند رسیدگی به پرونده از زمان دستگیری شهلا تا استیذان حکم قصاصش پرداختهایم. در ادامه هم به سراغ برخی از قضات پرونده، وکلای شهلا و خانواده سحرخیزان، برادر لاله رفتهایم تا نظر آنها را در خصوص حکم قصاص و اجرای این حکم جویا شویم. البته تلاش زیادی هم کردیم تا با شهلا در زندان صحبت کنیم اما او به خاطر نگرانی و استرس زیاد یا دسترسی نداشتن به تلفن هر بار گفتوگوی تلفنیمان را به زمان دیگری موکول کرد.
بعدازظهر 17 مهرماه 81 ، هیچکدام از کسانی که از خیابان گلنبی تهران میگذشتند خبر نداشتند در چند قدمی آنها، درست پشت در آهنی خانه یکی از معروفترین فوتبالیستهای کشور، یکی از جنجالیترین قتلهای تاریخ جنایی ایران در حال رقم خوردن است.
آنها با خیال راحت از خیابان عبور میکردند و حتی شاید قاتل را هنگام خروج از محل جنایت دیده و در چشمانش هم خیره شده بودند اما انگار تقدیر این بود که هیچ شاهدی برای این قتل وجود نداشته باشدتا روند رسیدگی به پرونده سالها به طول انجامد و تبدیل به یکی از مبهمترین پروندههای جنایی ایران شود.
آن روز عقربههای ساعت به عدد دو رسیده بودند که پسران ناصر محمدخانی از سرویس مدرسه پیاده شده و دوان دوان خود را به مقابل در آهنی خانه رساندند. هر چه زنگ زدند، کسی جوابشان را نداد و وقتی با کلید در را باز کردند و قدم به داخل خانه گذاشتند جسد غرق خون مادرشان، لاله را دیدند که جلوی در اتاق خواب افتاده بود. علی و عرفان چیزی را که میدیدند باورشان نمیشد اما ماجرا حقیقت داشت و لاله سحرخیزان با ضربات متعدد چاقوی فرد ناشناسی به قتل رسیده بود.
در جستوجوی قاتل
خبر قتل همسر فوتبالیست معروف کشور، خیلی زود به روزنامهها رسید و جنجال زیادی در مطبوعات به پا کرد. قاضی کوهکمرهای، قاضی کشیک وقت پایتخت، همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران در محل جنایت حاضر شدند و تحقیقات اولیه کلید خورد. در لحظه وقوع قتل، ناصر محمدخانی همراه با تیم پرسپولیس در اردوی آلمان بهسر میبرد و به محض اطلاع از ماجرا، خود را به تهران رساند. از همان زمان مظنونگیریهای گسترده پلیس شروع شد و ماموران افرادی را دستگیر و تحت بازجویی قرار دادند اما در این تحقیقات هیچ سرنخی بهدست نیامد و مظنونان یکی بعد از دیگری آزاد شدند تا اینکه سرانجام کلیدیترین مظنون جنایت از سوی پلیس دستگیر شد. زنی به نام شهلا که اسم او خیلی زود زبان بهزبان چرخید و ماجرای زندگیاش نقل هر محفلی شد.
شهلا کیست؟
شهلا فقط 13 سال داشت که عاشق ناصر محمدخانی شد. او در یک خانواده پر جمعیت به دنیا آمده بود و علاقه زیادی به فوتبال داشت. به گفته خودش «در آن زمان به همراه خانوادهام در یکی از محلات جنوب شهر زندگی میکردم اما میخواستم هر طوری شده ناصر را ملاقات کنم.» گرچه او در آن زمان موفق نشد به هدفش برسد اما سالها بعد وقتی جوانتر شد توانست وارد زندگی ناصر شود و به عنوان همسر صیغهای، مدتی را با او زندگی کند.
دستگیری شهلا
نزدیک یک ماه از دستگیری اولین مظنون گذشته بود و پلیس همچنان تلاش خود را برای روشن شدن زوایای پنهان ادامه میداد تا اینکه مشخص شد در روزی که لاله به قتل رسیده بود، زنی به نام خدیجه جاهد که بعدا معلوم شد نام مستعارش شهلاست از حساب بانکی محمدخانی، چکی به مبلغ یک میلیون تومان نقد کرده است.
این زن نه از اقوام لاله بود و نه ناصر محمدخانی و اینکه او چه رابطهای با ناصر داشت معمایی بود که احتمال داشت راز جنایت در دل آن نهفته باشد.
همین سرنخ کافی بود تا ماموران به شهلا مظنون شده و او را بازداشت کنند. این زن به اداره آگاهی انتقال یافت و در جریان بازجویی از او معلوم شد که وی همسر صیغهای ناصر محمدخانی است و مدتهاست که زندگی مخفیانهای با او دارد. با این اطلاعات، بازجویی از شهلا شروع شد اما او حدود یک سال اتهام قتل را انکار کرد.
سرنخهای غیرقابل انکار
در مدتی که شهلا در بازداشت بود پلیس به سرنخهای زیادی دست پیدا کرد که احتمال دست داشتن این زن در جنایت را قوت میبخشید. نخست اینکه ماموران دفترچه خاطراتی از او کشف کردند که وی کارهای روزمرهاش را در آن یادداشت میکرد.
اما در صفحهای که روز به قتل رسیدن لاله را نشان میداد شهلا چیزهایی نوشته و بعد آنها را خط زده بود. این تنها قلم خوردگیای بود که در دفترچه خاطرات شهلا بهچشم میخورد و بهنظر میرسید که وی از نوشتن کارهایی که آن روز انجام داده صرفنظر کرده و سپس به نوشتن چیزهای دیگری روی آورده است.
از دیگر سو بررسی پرینت تماسهای شهلا نشان میداد از روزی که ناصر به اردوی آلمان رفته بود، شهلا هر روز و هر ساعت با او تماس میگرفته اما از ساعت 8 غروب روز پیش از جنایت تا 10:30 صبح روز قتل، شهلا هیچ تماسی با وی نگرفته بود.
سرنخهای دیگری هم که اثبات میکرد شهلا بعد از شروع زندگی پنهانیاش با ناصر، بهشدت به لاله حسادت میکرد به دست آمد؛ از جمله شکسته شدن چرخ خیاطیای که ناصر بهتازگی برای همسرش لاله خریده بود. بررسیها نشان میداد یک روز که شهلا در نبود لاله، همراه ناصر به خانه او رفته بود با دیدن چرخ خیاطیای که او برای همسرش خریده بود به شدت حسادت کرده و آن را شکسته بود. همینطور ماموران متوجه شدند این زن هر بار که به خانه ناصر قدم میگذاشته، سعی در سرقت چیزهایی مثل عکس و فیلمهای خصوصی از آنجا داشت که این مساله از حسادت شدید او به زندگی لاله حکایت میکرد اما بزرگترین معمایی که هنوز حل نشده باقی مانده بود این بود که اگر شهلا قاتل است، پس چگونه در نبود ناصر محمدخانی وارد خانه آنها شده است؟ طبق اطلاعاتی که پلیس در صحنه جنایت به دست آورده بود، لاله زمانی که در خواب بوده از سوی قاتل غافلگیر شده بود. از طرفی او در را به روی افراد غریبه باز نمیکرد و این یعنی قاتل میبایست از قبل در محل جنایت حضور میداشت تا بعد از به خواب رفتن لاله نقشه قتل را عملی میکرد.
این معما وقتی حل شد که ماموران پلیس برای چندمین بار به تحقیق از ناصر محمدخانی پرداختند و او سرانجام سرنخ مهمی را در اختیار پلیس قرار داد. ناصر گفت که شهلا کلید یدکی خانه آنها را در اختیار داشت و حتی یک شب با مخفی شدن در بالکن خانه، شاهد زندگی خصوصی او و همسر و بچههایش هم بوده است. با این اطلاعات بود که شک پلیس به شهلا بیشتر از گذشته شد و بازجویی از این زن ادامه یافت.
افشای یک راز
مهرماه سال 82 بود که در یک شب بارانی، شهلا پرده از راز جنایتی که مرتکب شده بود برداشت. او در حالی لب به اعتراف گشود که پلیس قبل از آن ناصر محمدخانی را بازداشت کرده و این مرد چند روزی را در بازداشتگاه سپری کرده بود. آن شب وقتی شهلا در اداره آگاهی مقابل ناصر محمدخانی قرار گرفت و برای مدت کوتاهی با او تنها شد تصمیمش را گرفت و به او قول داد که به قتل لاله اعتراف خواهد کرد. دقایقی بعد وقتی او روبهروی افسر پرونده قرار گرفت مدعی شد که قاتل است و او بوده که لاله را به قتل رسانده و همین مسأله یعنی گفتوگوی قبل از اعتراف، ابهامات زیادی را دامن زد که بهنظر نمیرسد هیچگاه هم برطرف شود.
بازسازی صحنه قتل
با اعترافات شهلا، ماموران پلیس به سرعت مقدمات بازسازی صحنه جنایت را آماده کردند. حالا که شهلا به قتل اعتراف کرده بود، باید با حضور در محل جنایت، نحوه کشتن لاله را مو به مو توضیح میداد تا هیچ شکی در خصوص اینکه جنایت را خود او مرتکب شده، باقی نماند. شهلا همراه با تیم بازسازی صحنه جرم راهی خانه ناصر محمدخانی شد و به این ترتیب مهمترین شب این پرونده طولانی رقم خورد؛ «از روز قبل از جنایت با کلید یدکی که در اختیار داشتم، وارد خانه لاله شدم. او و بچههایش در خانه نبودند اما ساعتی بعد به همراه مهمانشان که یک زن جوان بود وارد خانه شدند.»
تنها مظنون جنایت، بازسازی صحنه قتل را با گفتن این جملات شروع کرد و بعد توضیح داد که چگونه زن بیگناه را به قتل رسانده است؛ «موبایلم را خاموش کردم و پشت پرده ضخیم خانه، پنهان شدم. تا صبح همانجا ماندم و با روشن شدن هوا وقتی ابتدا مهمان لاله و بعد بچههایش برای رفتن به مدرسه، خانه را ترک کردند، از مخفیگاهم بیرون آمدم. بعد از رفتن بچهها، لاله روی تختش دراز کشید و وقتی مطمئن شدم که خوابش برده، چوب بیسبال و چاقویی از داخل آشپزخانه برداشتم و خودم را بالای سرش رساندم. من با انگیزه قتل وارد خانه آنها نشدهبودم اما وقتی دیدم کسی در خانه نیست و لاله خوابش برده، نقشه جنایت به ذهنم رسید. این بود که بالای سرش رفتم و با ضربات چوب بیسبال و چاقو، او را به قتل رساندم.»
شهلا در جریان بازسازی صحنه قتل، جزئیات جنایت را مو به مو توضیح داد و حتی به نکاتی اشاره کرد که از دید پلیس مخفی مانده بود. نکاتی از جمله قطره خونی که روی تشک مانده بود و بهخاطر اینکه شهلا بعد از جنایت تشک را بر عکس کرده بود، پلیس آن را ندیده بود. بههمین دلیل، شکی برای تیم تحقیق و قاضی جعفرزاده که رسیدگی به این پرونده به او محول شده بود باقی نماند که قاتل کسی نیست جز این زن.
ماراتن محاکمه
بازسازی صحنه قتل و اعترافات صریح شهلا کافی بود تا تحقیقات مقدماتی درخصوص پرونده او کامل شده و محاکمه او در دادگاه آغاز شود. این زن گرچه در بازجوییهای اولیه و هنگام بازسازی صحنه قتل فریاد میزد «من لاله را کشتم»، اما پس از آن، دیگر هیچوقت این اعترافات را به زبان نیاورد و مدعی شد که همه آنها را به دروغ و تحتفشار به زبان آورده بود. شهلا در جریان نخستین جلسه محاکمهاش که در دادگاه جنایی سابق تهران برگزار شد منکر قتل شد و گفت که همه اعترافاتش دروغ بوده و صرفا بهخاطر اینکه دلش نمیخواست ناصر را در بازداشت ببیند و فقط برای اینکه او آزاد شود، آنها را به زبان آورده بود.
در جریان این محاکمه او برای هر کدام از شواهد و مدارکی که قاضی دادگاه رو میکرد تا اتهام شهلا را ثابت کند، مثال نقضی میآورد و همه چیز را منکر میشد.
گرچه در نخستین دور محاکمه، این زن فقط از خودش دفاع کرد و مدعی شد که بهخاطر عشقی که به ناصر داشت لب به اعتراف گشوده بود اما قاضی جعفرزاده، با توجه به محتویات پرونده او را مجرم شناخت و رای به قصاص او داد؛ حکمی که مدتی بعد با ایراداتی که وکلای متهم به پرونده وارد کرده بودند در دیوانعالی کشور نقض شد تا رسیدگی به پرونده شهلا به یک ماراتن خسته کننده تبدیل شود.
نخستین جلسه محاکمه شهلا، صبح 17 خرداد سال 83 برگزار شد اما در این مدت با توجه به انکار جنایت از سوی این زن و تلاش وکیل مدافع او، حکم قصاصش بارها و بارها نقض و البته دوباره تایید شد و بیش از 31 قاضی، پرونده او را مطالعه و رسیدگی کردند.
از مجموع این قضات تنها 7 نفر از آنها، شهلا را بیگناه شناختند و بقیه رای به گناهکار بودن او دادند. تا اینکه سرانجام این پرونده 3500 صفحهای در اختیار قاضی حسینپور، رئیس شعبه 1147 مجتمع قضایی بعثت قرار گرفت و او بعد از جلساتی که زمستان سال 87 برگزار کرد، حکم قصاص را کاملا موجه دانست و این حکم بالاخره در دیوانعالی کشور مورد تایید قرار گرفت.
بعد از تایید نهایی حکم قصاص شهلا بود که تلاشها برای نجات او این بار از طریق برگزاری جلسات صلح و سازش شروع شد. پرونده این زن آنقدر جنجالی شده بود که حتی بازیگران و ورزشکاران مشهور کشور را بر آن داشت تا وارد گود شوند و شانس خود را برای نجات شهلا و گرفتن رضایت از خانواده لاله امتحان کنند. این در حالی بود که متهم اصلی پرونده همچنان بر بیگناهی خود اصرار داشت و میگفت که قاتل لاله فرد دیگری است.
گرچه با طولانی شدن رسیدگی به پرونده و مرگ پدر لاله سحرخیزان در بستر بیماری، خیلیها تصور میکردند که خانواده لاله با توجه به مرگ پدر خانواده، از قصاص شهلا گذشت خواهند کرد اما اصرار آنها باعث شد که پرونده برای استیذان( اخذ موافقت رئیس قوه قضائیه با اجرای حکم) به دفتر آیتالله لاریجانی ارسال و همه چشمها برای تعیین تکلیف نهایی این پرونده به رئیس قوهقضائیه دوخته شود.
مدتی از ارسال پرونده گذشته بود که شهلا نامهای به رئیس قوه نوشت و در آن از بلاتکلیفی خود در زندان سخن به میان آورد. او در نامه از آیتالله لاریجانی خواسته بود که اگر گناهکار است زودتر به دار مجازات آویخته شود و اگر بیگناه است، آزاد شود.
با این نامه بود که پرونده شهلا بار دیگر به جریان افتاد و با موافقت رئیس قوه قضائیه با اجرای حکم، این پرونده در اختیار شعبه اجرای احکام دادسرای جنایی تهران قرار گرفت. با رسیدن پرونده به ایستگاه آخر، مسؤولان شعبه اجرای احکام، زمان اجرای حکم را تعیین کردند و سرانجام شهلا جاهد اعدام شد.