آفتابنیوز : جنگ هاي عراق و افغانستان تنها قسمتي از يك تلاش جهاني براي ايجاد نظم جهاني با استفاده از «گسترش دموكراسي» هستند. اين ايده نه تنها آرمان گرايانه بلكه خطرناك است. لحن بوش حاكي از آن است كه دموكراسي در يك شكل منطبق با استانداردهاي غربي قابل استفاده است، با اين فرم مي تواند در هر جايي موفق ظاهر شود، ترديدهاي فرامليتي موجود را از بين ببرد و مي تواند به جاي پاشيدن بذر بي نظمي و هرج و مرج صلح را به ارمغان بياورد،اما اين گونه نيست.
دموكراسي امري عامه پسند است. در سال 1647، مساوات طلبان انگليسي اين ايده قدرتمند را بر سر زبان ها انداختند كه «هر دولتي مورد رضايت آزادانه مردم است.» منظور آنها از اين جمله دادن حق رأي به همگان بود. البته حق رأي جهاني يك نتيجه خاص سياسي را تضمين نمي كند و انتخابات حتي نمي تواند بقاي خود را تضمين كند. همچنين احتمال مي رود كه دموكراسي انتخاباتي نتايجي متناسب با سليقه قدرت هاي منطقه ايجاد كند. (اگر جنگ عراق بر رضايت جمعي جامعه جهاني تكيه كرده بود، هرگز رخ نمي داد.) ولي اين عدم قطعيت ها درخواست هاي موجه براي دموكراسي را از بين نمي برد.
شرايط موجود بدون در نظر گرفتن محبوبيت دموكراسي، اين باور خطرناك را تشديد مي كند كه اشاعه دموكراسي با استفاده از نيروهاي مسلح عملي نيست. مبحث جهاني شدن اين موضوع را مطرح مي كند كه كارهاي بشري به سوي يك الگوي جهاني در حال تحول هستند. اگر پايگاه هاي انرژي و كامپيوترها درحال تحول هستند، چرا نهادهاي سياسي اين گونه نباشند؟ اين بينش، پيچيدگي دنيا را دست كم مي گيرد. برگشت خونريزي و خشونت كه به طور عيني در دنيا رخ داده ايده گسترش يك نظم جذاب تر و جديد را مطرح كرده است. به نظر مي رسد منطقه بالكان، شاهدي بر اين امر باشد كه مناطق آشوبزده دنيا نيازمند مداخله و در صورت نياز، مشاركت نظامي كشورهاي قوي و باثبات هستند. در صورت عدم وجود مديريت بين المللي كارآمد، بعضي از بشردوستان هنوز به حمايت از نظم جهاني اعمال شده توسط آمريكا ادامه مي دهند ولي زماني كه قدرت هاي نظامي مدعي دموكراسي، كشورهاي ضعيف تر را اشغال مي كنند، هر كسي بايد در اين امر ترديد كند.
در اين ميان، مسأله ديگري وجود دارد كه ممكن است مهمترين عامل در برقراري دموكراسي باشد: آمريكا با آميخته اي از بزرگ پنداري و اميد به رستگاري برخاسته از ذات انقلابي اين كشور وارد صحنه شده است. آمريكا در دنياي امروز از لحاظ تكنولوژي نظامي بي رقيب است و از برتري سيستم اجتماعي خود كاملاً اطمينان دارد. از سال 1989 به بعد نيز هيچ بحثي درباره محدوديت قدرت اين كشور مطرح نشده است. ايدئولوگ هاي فعلي درست مثل «ويلسون» رئيس جمهور آمريكا يك مدل اجتماعي ايده آل را در آمريكا بر سر كار مي بينند كه آميخته اي از قانون، آزادي، فعاليت رقابتي و انتخابات رقابتي با حق رأي عمومي است. تنها موردي كه باقي مي ماند بازسازي دنيا در اين «جامعه آزاد» است.
اين مسأله همانند صدايي در تاريكي، خطرناك به نظر مي رسد هرچند اتمام نمايش قدرت ممكن است كه از لحاظ قانوني يا سياسي نتايجي دلخواه در پي داشته باشد ولي اثبات هويت به اين روش خطرناك است، چون منطق و روش هاي مذكور از موارد حقوق همگاني نيست. تمامي كشورهاي استقرار يافته منافع خود را در درجه اول اولويت قرار مي دهند. اگر آنها قدرت كافي و هدف هاي موجه داشته باشند روش حصول اهداف را توجيه مي كنند، خصوصاً در زماني كه فكر مي كنند خدا در كنار آنهاست. امپراتوري هاي خوب و شيطاني هر دو در عصر امروز وحشيگري كرده اند كه «جنگ عليه تروريسم» هم در ارتباط با همين پديده است.
تلاش براي گسترش دموكراسي با در خطر قرار دادن يكپارچگي ارزش هاي جهاني موفق نخواهد شد. حوادث قرن بيستم نشان داد كه كشورها نمي توانند به سادگي دنيا را بازسازي كرده يا تحول هاي تاريخي را كوتاه كنند. همچنين انتقال نهادها در طول مرزها نمي تواند به راحتي تحول اجتماعي را تحت تأثير قرار دهد. وجود شرايط يك دولت دموكراتيك كارآمد كه از مشروعيت، رضايت و توانايي ميانجيگري بين گروه هاي داخلي بهره مند باشد، نادر است. بدون چنين شرايطي، هيچ فردي اقتدار نخواهد داشت و بنابراين هيچ مشروعيتي براي گروه هاي مختلف وجود ندارد. در اين وضعيت ممكن است دموكراسي به حال تعليق درآيند (ايرلند شمالي)، كشور تجزيه شود (چكسلواكي) يا جامعه درگير جنگ داخلي دائمي شد (سريلانكا). در اين شرايط «گسترش دموكراسي» درگيري هاي بومي را تشديد مي كند و موجب ايجاد عدم يكپارچگي در كشورهاي مناطق چند مليتي و چند جامعه اي خواهد شد.
تلاش براي گسترش دموكراسي منطبق با استانداردهاي غربي از يك پارادوكس بنيادي رنج مي برد. در حال حاضر بخشي از تحول زندگي بشري خارج از كنترل رأي دهندگان در گروه هاي خصوصي و عمومي فرامليتي رخ مي دهد و هيچ انتخاباتي در آن تأثير ندارد. همچنين دموكراسي انتخاباتي در خارج از واحدهاي سياسي از جمله دولت ها به طور مؤثر عمل نمي كند. بنابراين كشورهاي قدرتمند تلاش مي كنند سيستمي را گسترش دهند كه از نظر آنها براي مقابله با چالش هاي امروزه مناسب تر به نظر مي رسند.
اروپا اين نكته را اثبات مي كند. نهادي مثل اتحاديه اروپا مي تواند به يك ساختار قدرتمند و كارآمد تبديل شود، چرا كه تنها تعداد اندكي از كشورهاي عضو حق رأي دارند. اتحاديه مذكور بدون وجود موازنه دموكراتيك موجوديتي نخواهد داشت و به دليل اين كه «مردم اروپايي» وجود ندارند پارلمان آن نيز مشروعيتي نخواهد داشت. بي هيچ تعجبي زماني كه اتحاديه اروپا حركت خود را وراي مذاكرات بين آنها آغاز كرد و اين مبحث موضوع معادلات دموكراتيك كشورهاي عضو شد، مشكلات شدت گرفت.
تلاش براي گسترش دموكراتيك از يك جهت ديگر نيز خطرناك است: اين گسترش مي تواند به كساني كه از اين شكل دولت راضي نيستند اين تصوير را القا كند كه دموكراسي به نفع كساني است كه آن را باور دارند. ولي آيا اين گونه است؟ ما در حال حاضر مي دانيم كه تصميمات لازم براي به راه انداختن جنگ عراق توسط دو كشور ظاهراً دموكراتيك چگونه گرفته شده است. دموكراسي انتخاباتي و مجامع منتخب به جز ايجاد مشكلات پيچيده مخفي كاري و فريب كاري كاربرد ديگري ندارد. تصميمات مذكور براي جنگ در ميان گروه هايي كوچك و به طور خصوصي اتخاذ شد و روش اين گروه ها تفاوت چنداني با كشورهاي غيردموكراتيك نداشت.
در انگليس گريز از رسانه هاي مستقل چندان ساده نيست. ولي اين دموكراسي انتخاباتي نيست كه لزوماً آزادي مفيد مطبوعات، حقوق شهروندي و سيستم مستقل دادگستري را تضمين مي كند.