آفتابنیوز : آفتاب: محسن مهدیان در الف نوشت: ماجرای کارگران "معدن سان خوزه شیلی" هیچ ارتباطی به کارگران "معدن هجک کرمان" ندارد؛ کارگران معدن شیلی "محبوس" شدند و اما کارگران معدن کرمان "مدفون". این تعبیر یکی از مسئولان است و البته تعبیری درست است. ٣٢ کارگر معدن شیلیائی و ١ کارگر بولیویائی معدن مس سانخوزه پس از 2 ماه تلاش دولت از معدن خارج و سوژه اول رسانههای داخلی و تیتر داغ رسانههای خارجی شدند.
نجات کارگران شیلی به یک جشن ملی تبدیل شد. جشن و پایکوبی البته قابل پیشبینی بود. 2 ماه زندگی از طریق کانالهای باریک ارتباطی که بعضیها به آن لقب «بند ناف» دادند. کارگران شیلی زنده بیرون آمدند و به قهرمانان ملی تبدیل شدند و تا ماهها جزئی از "شوی واقعی تلویزیونی" بودند. این واقعه باعث شد رئیسجمهور شیلی به مردم قول دهد که اداره عالی کنترل معادن را تشکیل میدهد و بازرسان را چندین برابر میکند.
این ماجرا با کمی تفاوت در هجک کرمان هم تکرار شد. البته این بار کارگران مدفون شده بودند و فقط باید جسد آنها پیدا میشد. طبیعی است که هزینه بیرون کشیدن این کارگران به 20 میلیون دلار نجات کارگران شیلی نمیرسید. برای نجات کارگران به فیبر نوری و دوربین و کانالهای باریک و غیره نیازی نبود. فقط یک ماشین خاکبرداری نیاز است تا جسد این کارگران را از دل خاک بیرون بکشد. جشنی هم در کار نیست. رسانهای نیز حاظر نیست برای گزارش لحظهبهلحظه این ماجرا گروه خبری بفرستد. پیام تسلیتی هم وجود ندارد. رئیسجمهور نیز در پای معدن حاضر نمیشود و کارگران کشته شده نیز قهرمان نامیده نمیشوند و برای رسانه ملی و "بالاتر از خبر" و "20و 30" نیز یک سوژه جذاب خبری محسوب نمیشوند.
حرف مسئول محترم درست است. این ماجرا خیلی شبیه به داستان کارگران شیلی نیست. اما بهنظر میرسد این قضیه از یک زاویه به هم نزدیک باشد و از این بابت فرقی بین کارگر محبوس با کارگر مدفون نباشد. آنچه محبوس شده است حقیقت این "ماجرای شب گرفته و غمرنگ" است و آنچه که مدفون شده نیز انسانیت و ارزش جان آدمی است. ماجرای شیلی خیلی ساده بود. قیمت مس بالا رفت. کارفرما هم تصمیم گرفت برای تولید بیشتر، کارگران تا روزی 12 ساعت اضافهکاری کنند. این درحالی بود که از شرایط ایمنی کار هم خبری نبود.
ماجرای معادن کرمان نیز خیلی ساده است. معادن خصوصی میشوند و یا در دست مدیران ناکارآمد دولتی قرار میگیرند و هر روز حادثهای در اعماق زمین رخ میدهد و کارگر زحمتکشی که دستش بوسیدنی و عرقش متبرک است، جان خود را پای "هذیانگوئی بازار" و "افسانه بازرآزاد" میدهد. این "کازینوی سرمایهداری" همان "چپاول علنی" و "آوای وحشی" است که لباس "توسعه و مدنیت" به تن کرده است.
وقتی به گفته دیوان محاسبات معدن 1200 میلیارد تومانی را 180 میلیارد تومان میفروشند، روشن است که برای حقالناس و جان آدمی کمتر از تاراج بیتالمال ارزش قائل شوند.
رئیسجمهور شیلی وعده میدهد که بازرسان را چندین برابر میکنیم و شرایط ایمن برای کار کردن در معادن را افزایش میدهیم. اما در کرمان از وعده رئیسجمهور هم خبری نیست. پیام زنده ماندن کارگران شیلی حمایت بیشتر از جریان کارگری بود اما کشته شدن کارگران کرمان، بدون هرگونه پیامی است.
کرمان به این نوع حوادث عادت کرده است. ۱۶ آذر ماه حادثه مشابهی در همین معدن اتفاق افتاده بود و طی آن تعدادی از معدنچیان جان خود را از دست داده بودند. از ابتدای سال ۱۳۸۹ تا بهحال بیش از ۲۰ کارگر هنگام کار در معدنهای زغالسنگ استان کرمان کشته شدهاند که ۱۲ کارگر تنها در حادثه معدن بابنیزو بودند.
به گزارش خبرگزاریها در سال ۱۳۸۸ نیز حداقل ۲۱ کارگر هنگام کار در معادن زغالسنگ استان کرمان به علت حوادث مختلف جان خود را از دست دادهاند. طبق آمار، تعداد کشتهشدگان در حوادث معدن به یک نفر در ماه و تعداد مجروحان نیز به یک نفر در هر روز میرسد. دلیل عمده این سوانح در معادن کرمان، عمق بسیار زیاد معادن زغال سنگ، عدم توجه صاحبان معادن درخصوص رعایت نکات ایمنی و همچنین بهرهبرداری از روشهای سنتی برای استخراج زغال سنگ است.
بنابرانی ماجرای شیلی-کرمان هر دو بریک پاشنه میچرخد. سود بیشتر با کم کردن هزینهها. مرگ کارگر بیارتباط با سود نیست. هر چند در مواردی ظاهر ماجرا بیدقتی و بی احتیاطی است اما باید ریشه این مرگها را در سود و نفع و مطلوبیت عدهای دیگر دید. این حرف به معنای زیر سوال بردن کسی نیست. قرار نیست خدای نکرده قشر زحمتکش و مومن و انقلابی در بخشی از بدنه جریان سرمایهدار کشور مورد اتهام قرار گیرند. صحبت بر سر نظام است. ریشه مرگها را باید در "بازار" دید. ریشه در کالایی شدن جامعه و حاکمیت قیمتها است. همه چیز در کارایی خلاصه میشود و کارایی هم از نظر برخی جز با یلهسازی قیمتها محقق نمیشود. در این میان عدهای هم قربانی رقابت و کارایی میشوند. و البته این نیز گریزناپذیر است. دلسوزترینهای قشر مدهوش و شیفته بازار، معتقدند طردشدگان و از بین رفتههای بازار را باید با پول نقد و اعانه حمایت کرد. آنچه در این میان بیاعتبار است انسانیت و شرف آدمی است که بهسادگی در مقراض دوتکه بازار قیمت میگیرد و تعدیل و تسویه و مبادله میشود.