آفتاب: پارس توریسم نوشت: بهتازگی نیلوفر لاریپور با علی پهلوان خواننده گروه آریان مصاحبهای انجام داده که متن کامل این گفتوگو به نقل از سایت طرفداران گروه آریان منتشر شده است. بخشهایی از این مصاحبه را در ادامه میخوانید.
اولین بار که خواندی چند ساله بودی؟
(میخندد) یک نوار دارم که در سه سالگیام خواندهام. احتمالا خانوادهام صدایم را ضبط کردهاند.
ترانههای کودکانه؟
نه. «سال سقوط» را خواندهام.
«سال سقوط؟» اصلا در آن سن و سال معنی ترانه را میفهمیدی؟
نه. به هیچ وجه. مثلا میگویم «سال به گم بست! رسیدن/خنجه! به دیوار کشیدن» ولی میخواندم.
جالب است. ولی در آن دوران که به خوانندگی وموسیقی فکر نمیکردی؟
طبیعتا نه. اما وقتی به دبستان میرفتم، پسرخالهام گیتار میزد ومن از همان دوران به گیتار علاقهمند شدم. حتی عکس لیبل آلبوم «گل آفتابگردان» با همان گیتار پسرخاله من انداخته شده است. بعد در یکی از تولدهای کودکیام، گیتار کوچکی هدیه گرفتم.
گیتار واقعی یا اسباب بازی؟
واقعی، ولی در اندازه کوچک. مدتی با آن گیتار کوچک سرگرم بودم، تا اینکه پسر عمهام....
گفتی پسر خالهات...
نه اینبار میخواهم از پسر عمهام بگویم. او نی میزد و مرا کم کم به موسیقی سنتی علاقمند کرد.
پس در خانوادهتان موسیقی تقریبا موروثی است؟
شاید. من کم کم به موسیقی سنتی علاقمند شدم وخواستم دف بزنم. برای خودم یک دف خریدم ولی قبل از اینکه به کلاس بروم، دف پاره شد و من هم بیخیال دف زدن شدم. درضمن پسر خالهام هم مرحوم شد و من دیگر زیاد پیگیر موسیقی سنتی نشدم.
بنابراین وقفهای بهوجود آمد؟
تا دوران دبیرستان که بعضی از دوستان به کلاس موسیقی میرفتند...
کجا به دنیا آمدی؟
بیمارستان نجمیه.
در دوران کودکی و نوجوانی در چه محلهای زندگی کردی؟
پاسداران. چطور؟
میخواستم ببینم در چه شرایط اجتماعی و اقتصادی بودی. پس رفتن به کلاس موسیقی برای نوجوانی در شرایط تو، کار مشکلی نبود؟
نه از لحاظ مالی مشکلی نداشتم. یکی از دوستانم که کیبورد میزد برای من استاد گیتاری پیدا کرد که....
اسم استادتان؟
وفا فرجی.
خب بعد....
بعد از یک سال و نیم نوازندگیام به حدی خوب شد که تعلیم تعدادی از بچههایی که برای آموزش میآمدند به من واگذار شد.
یعنی در واقع استاد شدی؟
خیلی زود. باورکن بعضیها 10 سال بود که میآمدند ولی هنوز دو ره می فا سل لا سی را هم یاد نگرفته بودند.
این هنرآموز با استعداد غیر از تدریس چه کار میکرد؟
آهنگسازی. از ساختن ملودی لذت میبردم. گل آفتابگردان را در همان سالها ساختم.
یعنی چه سالهایی؟
هزار وسیصد وهفتاد وسه. بیشتر ترانههای آریان 1و2 در همان سالها ساخته شده بود.
پس تصمیمت را گرفته بودی؟
چه تصمیمی؟
که خواننده و آهنگساز شوی؟
ای بابا. آن روزها فقط میشد در جمعهای خانوادگی خواند. حتی حمل ساز هم جرم بود.
پس برای دل خودتان آهنگ میساختید؟
بله. دقیقا...
و اصلا تصور هم نمیکردید که این آهنگها را روزی اکثر مردم در حافظهشان داشته باشند؟
نه فقط در ایران بلکه ما در هر کشوری که کنسرت میگذاشتیم، مردم ترانهها را با ما میخواندند.
حس خوبی بود؟ یا بهتر است بگوییم هست.
بینظیر. واقعا فکر نمیکردم این اتفاق بیفتد. اصلا در آن دوره چیزی به نام موسیقی پاپ نبود.
چه وقت احساس کردی که میشود پاپ خواند.
اولین بار دیدم که مهدی سپهر ترانهای را با گیتار خواند و بعد هم ترانه «من بهارم، تو زمین» خشایار. اینها را که شنیدم احساس کردم که شاید راهی برای موسیقی پاپ باز شده و بعد هم ضربه نهایی...
ضربه نهایی؟
آلبوم «مسافر» شادمهر عقیلی که منتشر شد مطمئن شدم، اتفاقی که منتظرش بودم در حال افتادن است. «مسافر» را برای پیام بردم.
پیام صالحی؟
بله.
با هم دوست بودید؟
بله. او هم آهنگها را شنید و شروع به جمع کردن گروه کرد.
گروه؟ یعنی از اول میخواستید گروه تشکیل بدهید؟
نمیدانم. یعنی هیچکدام نمیدانستیم. فقط میخواستیم بخوانیم. شرایطی به وجود آمده بود که نباید از دست میدادیم.
اولین اعضای گروه چه کسانی بودند؟
من و پیام. سیامک خواهانی هم بود. بعد هم سحر و ساناز کاشمری و شراره فرنژاد اضافه شدند. شهروز، برادر شراره هم کیبورد میزد که بعد از یک ماه رفت و جایش را به نینف داد.
محمدرضا گلزار چطور وارد گروه شد؟
او با سیامک دوست بود.
گروه کامل بود؟
نه. ما نه بیسیست داشتیم و نه درامر. ولی در این حال پیام به دنبال گرفتن مجوز برای ترانهها بود.
موفق شد؟
بله. تقریبا.
چرا تقریبا؟
ما مجوز اجرای زنده گرفتیم نه مجوز آلبوم. کسی که برای اجرای صحنه ترانهها مجوز داد فردای آن روز فوت شد.
و بعد...
ما هر روز تمرین میکردیم تا اینکه برای اجرا از ما امتحان گرفتند که توسط کارشناس رد شدیم.
کارشناس چه کسی بود؟
آقای کامبیز روشنروان. که بعدها سر یکی از اجراهای ما به پشت صحنه آمد و از کار ما تعریف کرد و من گفتم آقای روشنروان، یادتان میآید که ما را رد کردید؟
شما که ناامید نشدید؟
به هیچ وجه. ما تمرین میکردیم تا اینکه توسط یکی از دوستان پیام برای اجرا به قشم دعوت شدیم.
برای کنسرت؟
نه. برنامهای شبیه جنگ. همه چیز بود. نمایش کمدی. ژانگولر. آکروبات. ساعت 2 نیمه شب نوبت به ما رسید که وقتی دیدند سه دختر عضو گروهند، گفتند که نمیتوانید اجرا کنید. مردم هم کمکم داشتند میرفتند. خوب یادم میآید که پیام لنگان لنگان، از این طرف به آن طرف میرفت تا این اجرا را از دست ندهیم.
چرا لنگان لنگان؟
میدانی که پیام دامپزشک است. اسب لگدش زده بود.
بالاخره اجرا کردید؟
با کلی تلاش و خواهش رفتیم روی استیج. همه ما خوابمان میآمد. اولین کار را که اجرا کردیم جمعیت برگشتند و تا آخر اجرای ما ماندند و وقتی اجرای ما تمام شد همه بلند شدند و ما را تشویق کردند. انرژی مردم خواب را از سرمان پراند.
پس شروع خوبی بود؟
خیلی خوب. اصلا انتظارش را نداشتیم.
چقدر دستمزد گرفتید؟
هیچی. فقط هزینه رفت وآمد و اقامتمان.
از این موضوع که ناراحت نبودید؟
اصلا، و بهتر از همه این بود که ما از این اجرا فیلم گرفتیم.
این فیلم به دردتان خورد؟
پیام از روی این فیلم تکثیر کرد و برای تهیهکنندگان مختلف فرستاد که در این میان به دست محسن رجبپور هم رسید.
و این شد آغاز آریان.
بله. او با پیام تماس گرفت و خواست اجرای ما را ببیند و ما که تا آن روز در زیرزمین تمرین میکردیم وسایل را برداشتیم و به روی زمین آمدیم. یعنی داخل ساختمان خانه پیام.
دیگر زیرزمینی نبودید.
محمدرضا احمدیان هم با محسن رجبپور آمده بود. ما لایو زدیم و خواندیم و آنها هم از گروه ما خوششان آمد و قرار شد آلبوم تولید کنیم. ولی قبل از آلبوم در تالار حرکت کنسرت گذاشتیم.
استرس داشتید.
قبلا چند بار دیگر در قشم اجرا داشتیم.
باز هم مجانی؟
نه. یک بار پانصد هزار تومان گرفتیم و بار بعد دو میلیون تومان.
هر نفر؟
نه کل گروه. تقسیم میکردیم.
رسیدیم به اجرای تالار حرکت. فروردین هزار و سیصد و هفتاد و نه.
چه زود 10 سال گذشت.... باور نمیکردیم. آنجا برای اولین بار استرس داشتم. خیلیها آمده بودند. شادمهر عقیلی، بابک ریاحیپور، علیرضا عصار، دکتر ریاحی، ایرج قادری و...
هدیه تهرانی هم بود؟
نه. فکر میکنم او اجرای سوم تالار حرکت آمد. روز اول آنقدر استرس داشتیم که پیام موقع معرفی گفت: امشب آقای ایرج قادری هم در خدمت ما هستند...
و بعد اولین آلبوم آریان...
بله.
و آن استقبال گسترده.... انتظارش را داشتید؟
نه در این حد.
فکر میکنی دلیل این استقبال چه بود؟حضور سه دختر در گروه، که تا آن موقع تابو محسوب میشد؟ محمدرضا گلزار؟ یا موسیقی و اشعار شما؟
شاید همه اینها در کنار هم. اصلا موفقیت بستگی به شرایط زیادی دارد.
حتی زمان و مکان.
کاملا. و انگار برای آریان همه این چیزها مهیا شده بود. از همه مهمتر یک مدیریت درست.
محسن رجبپور.
بله. او دو برابر همه ما فکر میکرد و نمیخواست بیگدار به آب بزنیم.
آلبوم 1 و 2 موفق بود ولی آلبوم 3.....
قبول دارم. آن چیزی که میخواستیم نشد. طبیعی است که استقبال هم مثل قبل نبود. انگار همه بلایای طبیعی و غیرطبیعی نازل شده بودند تا کار، آن چیزی که میخواهیم، نشود. به همین دلیل فکر کردم در آلبوم چهارم باید اتفاقی بیفتد و پیدا کردن آن اتفاق، کار سادهای نبود.
ایده همکاری با کریسدیبرگ از چه کسی بود؟
از من.
جدی؟ چرا و چطور به این نتیجه رسیدی؟
رفتن نام ما در دایرهالمعارف موسیقیدانان جهان باعث شده بود که اعتماد به نفسمان بیشتر شود و این یک رزومه خوب بود برای ما. یک روز همینطور در همان دایرهالمعارف، چشمم به نام کریسدیبرگ افتاد. فکر کردم که چه خوب میشد اگر میشد با او بخوانیم، او هم بیحاشیه بود و هم محبوب. در همان جا آدرس و ایمیل او هم بود.
وقتی قضیه را با گروه در میان گذاشتی، عکسالعملشان چه بود؟
خندیدند. ولی من از رو نرفتم و پیشنهادم را با آقای رجبپور مطرح کردم.
او هم خندید؟
بله، اما من از طرف شرکت ترانه شرقی، برای کریس دی برگ، هم ایمیل زدم و هم فاکس فرستادم. یک هفته بعد ایمیلی از طرف مدیر برنامهاش به من رسید که پیشنهاد ما را پذیرفته و دوست دارد با ما بخواند. حتی پیشنهاد کرده بود که یکی از ترانههای او را که تاپ چارت انگلیس بوده با هم بخوانیم.
باورش کمی سخت نبود؟
بیشتر از کمی. یک هفته نگذشته بود که متن ترانه را برای ما فرستادند. یک هفته بعد هم ترانه فارسی آن آماده بود وما برای او فرستادیم. ولی بعد مانده بودیم چطور کار را بخوانیم. میتوانستیم هر کدام جدا بخوانیم ولی میدانستیم در بهترین شرایط هم جنس و رنگ صدا، یکی نمیشود. بنابراین رفتیم لندن و کار را باهم خواندیم و ضبط کردیم و بعد برگشتیم تهران.
به همین سادگی؟
برای خود ما هم باورش سخت بود. مخصوصا وقتی قرار شد کریسدیبرگ به ایران بیاید و کنسرتمان با حضور او باشد که او هم به ایران آمد ولی کنسرت برگزار نشد. بعد از این هم بعید میدانم بتواند یا بخواهد که به ایران بیاید.
آمدن کریسدیبرگ به ایران، برای شما فایدهای هم داشت؟
حضور او برای ما مهم بود ولی آلبوم را در حاشیه قرار داد.
اصلا چیزی از گروه آریان مانده است؟
اتفاقی که برای گروه نیفتاده، بعضیها رفتهاند، بعضیها به عنوان مهمان همراهمان شدند. بعضیها تغییر کردهاند. ولی گروه همان، گروه است.
محمدرضا گلزار؟
او در جذب مخاطب تاثیر داشت اما برای جمع، و کار گروهی ساخته نشده است. او نمیتواند یکی از 10 نفر باشد، باید خودش باشد و در اولین اجرای پس از جدایی او، ما در 10 شب، 50 هزار تماشاچی داشتیم. هر شب پنج هزار نفر. با رفتن او، آریان زمین نخورد.
پیام صالحی؟
او از ما جدا نشده. آلبوم مستقلی بنا بر سلایق شخصیاش تهیه کرده است ولی هنوز عضوی از گروه آریان است.
اما در کنسرت آمریکا همراهتان نبود؟
چون ویزایش آماده نشد وگرنه همراه ما میآمد. ویزای علیرضاطباطبایی هم آماده نشد. محسن رجبپور هم چهار روز دیر رسید.
نینف امیر خاص؟
بله. او تنظیمکننده ما بود و رفتنش کار ما را خیلی مشکل کرده است.
در حال حاضر تنظیمکنندهتان کیست؟
چند ترک را شهاب حسینی تنظیم کرده است، بعضیها را هم خودم. نمیدانم شاید هم تنظیمکننده جدیدی با گروه همکاری کند.
هنوز هم میگویید آریان همان آریان است؟
بله. حتی سحر هم به زودی ازدواج میکند و از ایران میرود ولی این دلیل نمیشود گروه از هم بپاشد.
تا به حال برای اجرا در عروسی دعوت شدهاید؟
خیلی زیاد. مخصوصا در خارج از کشور. خودمان هم خندهمان میگیرد. مثلا فکر کن گروه آریان در یک عروسی باید چه چیزی را بخواند.
ترانه پرواز.
از آن جالبتر اینکه هر کسی به ما میرسد میگوید سیدی جدیدتان را ندارید تا به من بدهید. انگار نه انگار که این یک محصول تجاریست که برای من و امثال من هزینه داشته است.
شهرت آزارت نمیدهد؟
نه. شهرت لذتبخش است. کم پیش آمده که برای من آزاردهنده باشد. چند وقت پیش داشتم بنزین میزدم که پدر و پسری از ماشین پیاده شدند و خواستند با من عکس بیندازند. من هم با آنها عکس انداختم.
در حال بنزین زدن؟
بله. مسؤل پمپ بنزین با تعجب نگاه میکرد و بعد از من پرسید: اینها فامیلتان هستند؟ تصور کن فامیلهای آدم بیایند و در پمپ بنزین عکس بیندازند.
و بدترین اتفاق.
کنسرت باشگاه انقلاب، آن باد و توفان لعنتی، و بعد هم کنسل شدن کنسرت. والبته کنسرت اصفهان که مجبور شدیم در همان شب اول از در پشت استیج فرار کنیم.
مگر مجوز نداشتید؟
چرا.
حملهکنندگان چه کسانی بودند؟
نمیدانم. به ما گفتند عوامل خودسر.