آفتابنیوز : باشگاهي كه براساس دكترين بازدارندگي در فضاي جنگ بر و حاكم ميان آمريكا و شوروي تشكيل شد اگرچه فروپاشي نظام دو قطبي به فروپاشي نظم حاكم بر دكترينهاي اين كلوپ منجر نشد. تا جايي كه در نيمه پاياني قرن بيستم قدرتهاي هستهاي جهان با درك خطر از جانب قدرتهاي كوچك كه تواناييهاي هستهاي و قابل توجهي كسب كرده بودند، پيمان منع گسترش و تكثير سلاحهاي هستهاي را طرح كرده و تنها استفاده صلح آميز از انرژي هستهاي را مجاز شدند و خود نيز به حمايت و تجهيز راكتورها و نيروگاههاي توليد برق و انرژي اين قدرتهاي هستهاي كوچك پرداختند. از ميان قدرتهاي باشگاه هستهاي سياستهاي هستهاي فرانسه بيشتر از ديگر كشورهاي غربي كه داراي سلاح هستهاي هستند پنهان شده به طوري كه مدتهاي طولاني به ويژه در زمان جنگ سرد شفاف سازي در اين زمينه منع شده بود. اما آنچه در اولين نگاه از واكاوي دكترين هستهاي اين كشور به دست ميآيد اين نكته است كه نخستين مأموريت نيروي هستهاي فرانسه بازداشتن قدرتهاي بزرگ از استفاده از سلاح هستهاي است. سياست بازدارندگي فرانسه در اثناي جنگ سرد كه مستقل از حمايتهاي دو ابرقدرت آمريكا و شوروي پايه گذاري شده بود، تا جايي كه دستيابي به سلاحهاي هستهاي از يك طرف امنيت فرانسه را تضمين ميكرد و از شدت ترس بابت تهديدهاي شوروي ميكاست و از جانب ديگر با استقلالي كه فرانسه در اين زمينه از ناتو كسب كرده بود اين كشور را از موقعيت رفتاري متفاوتي در نگاه شوروي در مقايسه با ديگر كشورهاي اروپايي برخوردار كرد و مهمتر اين كه فرانسه با پيشرفت خود در تسليح هستهاي كمترين نياز را به حمايت نظاميآمريكا احساس ميكرد. بنابراين از اين توانايي برخوردار شد تا رابطه همكاري خودش را با آمريكا در پايين ترين سطح حفظ كند و اين استقلال در عين حال كه موجب كناره گيري و عدم فرمانبرداري از ايالات متحده ميشد، تعهد همكاري با غرب را براي فرانسه حفظ ميكرد. پايان دوران جنگ سرد ميان دو ابرقدرت شوروي و آمريكا اين فرصت را به آمريكا داد تا به مرور به فعاليتهاي هستهاي قدرتهاي كوچك بپردازد و اين زمان بود كه نقش فرانسه در دستيابي اكثر قدرتهاي اتميدر حال رشد به فناوري هستهاي برجسته شد. به طوري كه حمايت و كمكهاي مستقيم فرانسه به چندين كشور موجبات رشد هستهاي اين دولتها را فراهم كرد. اگرچه در زمينه معاهدات هستهاي فرانسه با ديگر دولتها امر به سكوت شده است اما همين مقدار واضح است كه ظهور اسرائيل به عنوان يك قدرت هستهاي- منطقه اي جز از طريق همكاري مستقيم و تنگاتنگ دانشمندان دو كشور ميسر نميشد. به طوري كه تلاشهاي تحقيقاتي مشترك اين دو دولت از سال 1949 كليد خورد و هنگاميكه فرانسه اولين بمب اتميخود را در سال 1960 آزمايش كرد همكاري ميان دانشمندان دو كشور آنچنان نزديك و فراگير بود كه اين آزمايش تحليلگران را به اين باور رساند كه دو قدرت هستهاي جديد در جهان ظهور كرده است و در پي اين آزمايش دانشمندان اسرائيلي از دسترسي بدون قيد و شرط به دادههاي مربوط به آزمايش علميفرانسه برخوردار شدند. اما اوج حضور فرانسه در تجهيز هستهاي اسرائيل را بايد مشاركت در ساخت نيروگاه هستهاي ديمونا دانست. رئيس كميسيون انرژي هستهاي وقت فرانسه دراين باره اعتراف ميكند: «در دهه 1950، فرانسه علاوه بر ساخت راكتور ديمونا، تجهيزات جداسازي پلوتونيوم و ساير فناوريهاي مرتبط با ساخت و طراحي تسليحات هستهاي را در اختيار اسرائيل قرار داده است.» فرانسه همچنين اورانيوم مورد نياز اسرائيل را از طريق مستعمرههاي آفريقايي سابق خود از جمله گابن، نيجر و آفريقاي مركزي تهيه ميكرد. سرانجام با حضور دانشمندان آمريكايي در تأسيسات هستهاي اسرائيل و فشارهاي دولت آمريكا بر اين كشور، فرانسه نيز همكاريهاي هستهاي خود با اسرائيل را محدود كرد. چرا كه در دكترين سياست خارجي فرانسه اصل «استقلال از آمريكا» جايگاهي ويژه از آن خود كرده است. علاوه بر اسرائيل، فرانسه تلاشهايش را براي تجهيز هستهاي ايران در سالهاي 1979-1974 آغاز ميكند كه بر اين اساس قرارداد فروش هشت راكتور به ايران منعقد ميشود. اگرچه همكاريهاي فرانسه و ايران مراحل مختلف و بزرگي را شامل ميشد اما وقوع انقلاب اسلاميدر ايران عملاً قراردادهاي منعقده را فسخ و موجب به وجود آمدن تنش در روابط هستهاي دو كشور شد. اما فرانسه در راستاي سياستهاي هستهاي با شركاي هستهاي متعددي در عرصه جهاني فعاليت ميكرد به طوري كه تعداد زيادي از كشورها از جمله ليبي، كره شمالي، مصر، آفريقاي جنوبي و... فعاليتهاي هستهاي خود را با راكتورهايي كه از فرانسه خريداري كردند گسترش دادند. با نگاهي گذرا به دكترينهاي هستهاي فرانسه و عملكرد اين كشور در تجهيز ديگر دولتها اين نكته آشكار ميشود كه عمل سياستمداران فرانسوي در سطح بين المللي بازتابي از اصول فرهنگي و باورهاي اعتقادي- ارزشي مردم اين سرزمين ميباشد. شايد حس استقلال طلبي و مستقل عمل كردن در عرصه بين الملل در هيچ دولتي به اندازه فرانسه نفوذ نيافته باشد. فرانسويان در اوج جنگ سرد، تمايل شديدي به عدم وابستگي به دو قطب جهاني داشتند و در اين ميان از هيچ تلاشي براي پررنگ شدن نقش خود نيز مضايقه نميكردند. سياست دكترين هستهاي فرانسه بر اين اصل استوار شده بود: «دستيابي به انرژي هستهاي كه آنها را هم عرض آمريكا قرار دهد» دولتمردان فرانسوي در طول ساليان پس از جنگ جهاني دوم اين باور را به خوبي به مردم فرانسه قبولانده اند: «انرژي هستهاي امري لازم است.» تا جايي كه اگرچه دكترين هستهاي فرانسه توسط ژنرال دوگل آغاز شد بدون توقف ادامه يافت و تنها عامل تهديدگر در عرصه سياست بازدارندگي فرانسه متغير بوده است. چرا كه اگر در زمان جنگ سرد ترس از تهديدهاي شوروي سابق فرانسه را مصمم به تجهيز هستهاي خود ميكرد اكنون سياستهاي بازدارندگي ژاك شيراك بر استفاده از انرژي هستهاي براي نيل به جهاني امن در سايه صلح جهاني پايه گذاري شده است. اگرچه برنامههاي هستهاي فرانسه جاه طلبانه طراحي شده است و از اين به خود ميبالد كه توانستند تعريف مشخصي از برنامههاي هستهاي مستقل خود ارائه دهد اما بر اين نكته هم تأكيد ميكند كه در مقابل تهديدهاي هستهاي بر اين اصل اعتقاد ندارد كه اولين استفاده كننده از سلاحهاي اتمي نباشد. به طوري كه هرچند دكترينهاي هستهاي فرانسه در طول زمان تغيير كرده ولي سياستهاي هستهاي اين دولت در برابر تهديدات به عمل آمده كاملاً شفاف عمل كرده است و عمل سياستمداران فرانسه بر اين مسأله مهر تأييدي ميزند كه دامنه تغيير منافع حياتي فرانسه را در هر برهه از زمان رئيس جمهور مشخص ميكند. اين چنين بود كه در پاييز 2003 مطبوعات فرانسوي اعلام كردند كه تغييري اساسي در سياست هستهاي فرانسه ايجاد خواهد شد. ژاك شيراك با تأكيد بر لزوم بازدارندگي هستهاي به دولت سركش هشدار داد كه استفاده نظامياز سلاح هستهاي، به صف آرايي فرانسه در مقابل آن دولتها منجر خواهد شد. به هرحال جداي از تهديدهاي دنياي نظاميو تصوير دهشتناكي كه از زرادخانه و راكتور در عرصه افكار عموميجهانيان ترسيم شده است مردم فرانسه بر عكس مردم آمريكا انرژي هستهاي را بسيار دوست دارند! چرا كه در فرانسه 56 مركز هستهاي فعاليت ميكنند كه 76 درصد برق اين كشور را توليد ميكنند. تقريباً در تمام دهكدههايي كه نيروگاههاي اتميفرانسه در آن مستقر هستند مردم منطقه با ساختار آن مكان و چگونگي توليد برق در آنها آشنا هستند. دليل گرايش فرانسويان به انرژي هستهاي و خواست عموميبراي استفاده از اين انرژي را بايد در بحران نفتي 1973 خاورميانه دانست كه نيروگاههاي نفتي توليد برق فرانسه را با مشكل عمده اي مواجه كرد. در پي اين حادثه حس استقلال طلبي ريشه دارد و باور فرانسويان اين مجوز را به دولتمردان اين كشور اعطا كرد تا به تجهيز و استقرار نيروگاههاي هستهاي در سراسر فرانسه بپردازند. به طوري كه با اغراق ميتوان گفت امروزه انرژي هستهاي به عنصري روزانه براي مردم فرانسه تبديل شده است. از طرف ديگر دستيابي به منابع عظيم اورانيوم در مستعمرههاي سابق آفريقايي فرانسه مشكلي به نام محدوديت سوخت را نيز مقابل اين دولت قرار نميدهد. به طور كلي براي ارائه يك ديد روشن از استراتژي هستهاي فرانسه و آنچه اين كشور در عرصه تعامل هستهاي جهان دنبال ميكند بايد گفت فرانسه هم در بعد افكار عموميو هم در بعد استراتژيك پيشرو استفاده از انرژي هستهاي است و پيگيري سياست بازدارندگي هستهاي علي رغم چالشها و پستي و بلنديهايي كه در طول زمان دولتمردان اين كشور اروپايي با آن مواجه بودند درصدر اهداف سياسي اين سرزمين قرار داشته است. به طوري كه تلاشهاي فرانسه براي تجهيز هستهاي خود و سرمايه گذاري براي يافتن و تجهيز شركاي هستهاي مطمئن را تنها بايد در راستاي سياست بازدارندگي هستهاي ذكر كرد.