آفتاب: هاله سحابی در آخرین شب حیاتش در بیان خاطراتی از پدرش گفت: یادم میآید سال 78 كه كوی دانشگاه مورد حمله قرار گرفت و دانشجوها خیلی عصبانی بودند، بابا به جمع آنها رفت و در جمع آنها نشست و گفت كه بنشینید خواستههایتان را بنویسید و از اینجا بیرون نروید، چون میخواهند شما را بزنند. بچهها عصبانی بودند و حتی هو كردند و گفتند سحابی كی تو را مامور كرده و پدرم جواب داد كه 50 سال تجربهام مرا مامور كرده و آمدهام بگویم نگذارید خشم به شما غلبه كند. خواستههایتان را بنویسید و زیرش را امضا كنید ولی خشونت نكنید. نگرانی اصلیاش برای بچهها همین بود و مطمئن بود بچههای الان خیلی عاقلتر از بچههای نسل خود ما هستند.
وی نگاه اخلاقی و ضدخشونت بودن را مرام آدمهایی میداند كه بعد از 28 مراد با هم رشد كردند: اینها تعدادی از اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی بودند.
مهندس بازرگان بود و شریعتی، طالقانی، پدر و پدر بزرگ من، اینها همه با هم هستند و یک خانواده هستند. اینها مرامشان این بود كه حرف اگر حق باشد باید روشهای آن هم از حق عبور كند. اگر قرار باشد با روش غلط، خشونت و انتقامجویی بخواهد حرف حقی به كرسی بنشیند هیچ وقت نخواهد نشست و این دور باطل همیشه وجود دارد. حرف حق را به روشهای درست باید به كرسی نشاند و وظیفه ما انتقامگیری نیست و كسی دیگر انتقامها را میگیرد. حساب و كتاب جای دیگری است كه مطرح میشود.
وی میافزاید: مهندس سحابی اعتقاد داشت كه اگر ما فقط به یک اصل آزادی اعتقاد داشتیم باید تا آخر میایستادیم اما وقتی چند اصل داشتیم و هم به عدالت و آزادی و تمامیت و استقلال كشور همزمان اعتقاد داشتیم، آن وقت باید همه اینها را برای یک اصل بالاتر محدود كنیم و آن اصلیترین برای ما ایران است.