کد خبر: ۱۳۰۰۸
تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱۳۸۴ - ۱۱:۳۶

حمایت بهزاد نبوی از جبهه هاشمی رفسنجانی

آفتاب‌‌نیوز : آقاي نبوي، سوال اول را از انتهاي دولت اصلاحات آغاز مي کنم. چطور از دل دولت آقاي هاشمي که به دنبال توسعه آمرانه بود، دولت آقاي خاتمي به وجود مي آيد، اما از دل دولت آقاي خاتمي، دولتي مثل دولت احمدي نژاد زاييده مي شود؟
آنچه که اتفاق افتاده، بي سابقه نيست و در طول تاريخ معاصر ما تکرار شده است. بعد از مشروطه، کودتاي رضا خان را شاهد بوديم و بعد از نهضت ملي شدن صنعت نفت، کودتاي ۲۸ مرداد . در هر دو مورد ملت ما بعد از يک دوره آزادي و مردم سالاري دچار يک اختناق طولاني شد.

فکر نمي کنيد اين مسئله ناشي از ضعف اصلاح طلبان بود، چه اصلاح طلبان همان دوره و بخصوص اصلاح طلبان اين دوره که دو تجربه اين چنيني را در پيش روي خود داشتند و به طور مداوم چنين خطري را گوشزد مي کردند، اما قادر به جلوگيري نبودند؟
ضعف که طبيعي است. همه ما مشکلات و ضعف هاي زيادي داريم. اما مواردي هم هست که زمينه استبداد را براي يک کشوري که ۲۵۰۰ سال استبداد بر آن حاکم بوده و در دوره های کوتاهي به آزادي و مردم سالاري رسیده، فراهم مي کند. بعد از پيروزي مشروطه و نهضت ملي شدن نفت، ما دوره هاي آزادي داشتيم. اما مردمي که پيشتر يک استبداد سياه طولاني را تحمل کرده بودند، شايد نتوانستند از اين آزادي ،آن طوري که در کشوري که دموکراسي و آزادي در آن نهادينه شده، بهره مند شوند. 

اين حرف شما قبول که جامعه استبدادزده است.اما اصلاحاتي که از سال ۷۶ شروع شد، اولا دو تجربه مثل مشروطه و نهضت ملي را داشت، دوم آنکه اگر مشروطه خواهان موفق به گرفتن امضاي فرمان مشروطيت و تشکيل پارلمان شدند، و دکتر مصدق موفق به ملي کردن نفت شد، اصلاح طلبان فعلي موفق نشدند بسياري از وعده هاي خود را عملي کنند.
اينکه نتوانستند را من هم قبول دارم، چون قدرت تحقق آن را نداشتند. به دنبال پيروزي حرکت اصلاحي، همه مخالفان اصلاحات در حاکميت متحد شدند و سعي کردند هر حرکت اصلاح طلبانه را در نطفه خفه و خنثي کنند. آنها با امکاناتي که در اختيار داشتند در بسياري از موارد موفق هم شدند. خود من چهارسال در مجلس ششم بودم، نه تنها هيچ طرح و لايحه اصلاح طلبانه، بلکه قوانيني که مي توانست مردم را به اصلاح طلبان و مجلس ششم خوش بين کند، هم تصويب نشد.

اگر قدرت نداشتند، چرا در حاکميت ماندند؟
شما اين دوران را مقايسه کنيد با دوران نهضت ملي. مصدق با نخست وزير شدن، اختيار قوه مقننه را داشت، بلافاصله صدا و سيماي آن دوره را هم که فقط صدا بود به طور کامل در دست گرفت. مصدق با قيام ۳۰ تير فرماندهي کل قوا را هم در دست گرفت و حتي از مجلس اختيار قانون گذاري گرفت. اما دولت اصلاحات هيچ کدام از اين ها را نداشت. آن دولت نتوانست در مقابل کودتاي ۲۸ مرداد بايستد، اين دولت هم نتوانست در مقابل اين حرکت کودتاگونه بايستد. يعني با گذشت زمان ما به دوره اي مي رسيم که از آزادي هيچ خبري نخواهد بود ـ که البته اميدواريم اين اتفاق نيفتد ـ و شما متوجه مي شويد که هشت سال اصلاحات چه کارهايي انجام داد، و سنگ بنايي را بر زمين گذاشت که حتي اقتدارطلبان هم نمي توانند استبداد را حاکم کنند. شما ديديد که در اين دوره هم سعي کردند با انتخابات، مشکل اصلاحات حل شود. به طور مثال من برخورد مجلس هفتم با دولت جديد را پيروزي اصلاحات مي دانم.

امامصدق همواره موانعي را که بر سر راهش قرار مي گرفت به طور مستقيم با مردم در جريان مي گذاشت، در حالیکه اصلاح طلبان اين طور نبودند. هرگز به طور شفاف موانع را اعلام نکردند.
يکي از برچسب هايي که به ما زده مي شود، اصلاح طلب حکومتي است که اصلا لفظ غلطي است.اصلاح طلب در همه جاي دنيا حکومتي است. چون اصلاح طلب مي خواهد نظامي را اصلاح کند. اين اصلاح از درون است. اصلاح از بيرون يعني دگرگوني. با اين برچسب اصلاح طلبان نمي توانند حرکتي کنند که اصل حکومت و نظام را بفرستند روي هوا. رييس جمهور زماني مي تواند جلوي کاري را بگيرد که مي گيرد. اگر نتواند و هر روز بيايد در صدا و سيما اعلام کند اين نهاد، اين دستگاه اين کار را انجام داده که چيزي از نظام باقي نمي ماند.

شما فکر نمي کنيد اگر يکي دوبار با قدرت مي ايستاديد، ديگر جرات اين گونه تخلفات را به طور آشکار نداشتند؟
شايد. اما توجه کنيد که امکان نداشت به نام بگويد کسی. هر کسي به حرف ها، حتي حرف هاي آقاي خاتمي توجه مي کرد متوجه مي شد مشکل چيست. مثلا صحبت هاي رييس مجلس و رييس جمهور در مورد انتخابات مجلس هفتم و تحصن نمايندگان که همه امروز مي فهمند نگراني آن ها براي خودشان نبود، بلکه نگران جمهوريت نظام بودند. کار به اين سادگي نيست که يک دستگاه رسمي اسامي ای را معرفي کند که به جاهايي متصلند. اين ها ساده نيست. در ظاهر مي شود گفت اين طور نيست و شما بايد همه را معرفي مي کرديد.

چرا فکر مي کنيد با معرفي آنها نظام به خطر مي افتاد. مگر در ماجراي مهدي هاشمي، آقاي خميني طي نامه اي به آقاي منتظري نگفت که اين مسئله بررسي شود تا دامان شما ازآلودگي ها پاک شود. الان هم همين طور نبود که دامان نظام از آلودگي ها پاک شود؟
شايد هم مي توانست اين طور باشد. مثلا من در استعفا نامه ام هر چيزي را که به عقلم مي رسيد به طور روشن بيان کردم، اما طوري که بعد از پايين آمدن از پشت تریبون مرا به عنوان مفتري دستگير نکنند. به هرحال بايد منافع کلي نظام را حفظ کرد. 

اگر اين منافع در تقابل با منافع مردم باشد، چه؟

ما احساس وابستگي به اين انقلاب و نظام داريم. به هر حال روي اين انقلاب سرمايه گذاري کرديم و هزينه داديم. معتقديم کساني پيدا شده اند که مي خواهند واقعيت انقلاب ما را دگرگون کنند. به هر حال چون ما مي دانيم اصل اين انقلاب چه مي خواست، ما نمي توانيم با جواني که اصلا انقلاب را درک نکرده، امام را نمي شناسد و ... و حالا خواهان برخورد با ارکان نظام است، هماهنگ شويم. ما در مقابل انحرافات بايد بايستيم، نه اينکه با اصل آن برخورد کنيم. ما حتي نظام مشروطه را هم نظام بدي نمي دانستيم.

يعني آن زمان هم چنين اعتقاداتي داشتيد؟
بله، ما نبايد فراموش کنيم که حتي تا سال هاي آخر حکومت پهلوي هم شعار انقلابيون اين بود که شاه بايد سلطنت کند نه حکومت. چون معتقد بوديم که دارد قانون اساسي را زيرپا مي گذارد.

اگر چنين اعتقادي داشتيد چرا به سمت مبارزه مسلحانه رفتيد؟
چون شاه آن قدر روي کارهاي خود پافشاري کرد که مردم مجبور شدند آن نظام را سرنگون کنند. توجه کنيد که انقلاب را، نمي کنند، انقلاب مي شود. الان هم اگر کسي تضمين دهد که سيستم بهتري به جاي اين سيستم بيايد، ما قبول مي کنيم، اما ما چنين تصوري نداريم که سيستم بهتري مي آيد. 

بعد از دور اول انتخابات، يکي از بحث هايي که سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی مطرح کرد اين بود که ما از کليت طرح تشكيل جبهه دموكراسي خواهي خبر داشتيم، اما در جزييات اختلافاتي داريم...
نه اصلا چنين چيزي نيست. ما هيچ اطلاعي از این پيشنهاد نداشتيم، و حتي در جلسه شوراي سياستگزاري دکتر معين هم مطرح نشد.

چطور سازمان مجاهدين به عنوان يکي از دو حزب اصلي حامي دکتر معين و شخص آقاي بهزاد نبوي به عنوان کسي که برخی می گفتند خط دهنده اصلي در پشت صحنه است، از اين مسئله خبر نداشتند؟
واقعيتش اين است که ما خبر نداشتيم.

چطور آقاي تاج زاده به عنوان يکي از اعضاي اصلي سازمان خبر داشتند ولی شما خبر نداشتيد؟
شما مي توانيد از آقاي تاج زاده و آقاي معين بپرسيد که آيا اين مسئله را به اطلاع شوراي سياستگزاري دکتر معين رسانده بودند يا خير و از آقاي تاج زاده بپرسيد که اين موضوع را به اطلاع سازمان و حتي مشارکت رسانده بود يا نه

مشارکت که همواره از اين طرح دفاع کرده و هيچ وقت اعلام نکرده که خبر نداشتيم.
حالا من کاملا نمي دانم، اما دوستان مشارکت به ما مي گفتند که ما بي اطلاعيم.

آقاي نبوي، فکر نمي کنيد اين کمي عجيب باشد که نه شما و نه مشارکت از اين طرح خبر نداشته باشيد؟ اگر دکتر معين به طور خودسر چنين طرحي را دنبال کرده باشد، پس چطور شما از وي انتظار داشتيد که به طور حزبي و با عقل جمعي کار کند و تصميم بگيرد؟
شما مي توانيد از آقاي معين بپرسيد که ما خبر داشتيم يا نه. هر چه اين بزرگوار گفت من قبول مي کنم. ما از مطبوعات خبر را شنيديم.

با اين وضع اين شائبه که اين طرح فقط طرحي انتخاباتي بوده براي جمع کردن راي بيشتر، قوي تر مي شود و طبق معمول هم شخص بهزاد نبوي احتمالا پشت اين نقشه بوده.
اين هم از حرف هايي است که به ما مي گويند. ولی اين هم به ما نمي چسبد. ما در همان زمان هم اعلام کرديم و به ما انتقاد هم کردند. حالا انتقاد مي کنند که چرا آن موقع نگفتيد. به هر حال آرشيو روزنامه ها است که مي گويد، گفتيم. ما البته بیشتر از اين جبهه، از جبهه اعتدال، از حزب آقاي کروبي، استقبال مي کنيم . ما در پي آنيم که جبهه اصلاحات را جان دوباره اي بدهيم.

گفته مي شود يکي از دلايل اصلي عدم پيوستن سازمان به جبهه دموکراسي خواهي، مرزبندي ها و اختلافاتي است که شخص شما با اعضاي نهضت آزادی و ملي مذهبي ها داريد که باعث شد سازمان به جبهه نپيوندد.
کاملا تکذيب مي کنم. البته مرزبندي داريم. ما فقط دنبال آزادي و مردم سالاري نيستيم. ما خط امامي هستيم،انقلاب را قبول داريم، اسلام را به عنوان يک دين اجتماعي قبول داريم. لذا تلاش مي کنيم جبهه را با کساني تشکيل دهيم که از اين نظر کاملا شبيه ما باشد. اگر کساني هستند که در اين مرزبندي مي گنجند که مخلصشان هم هستيم والا که هيچي.

وقتي اعلام مي کنيد حاضريد با گروه هايي که حامي هاشمي بودند سر يک ميز بنشينيد، با آن ها بيشتر احساس نزديکي مي کنيد
به هر حال من جواب اين سوال را دادم.

اين شايعه وجود دارد که شما در انتخابات از همان ابتدا به دنبال آقاي هاشمي بوديد.
نه، من تکذيب مي کنم.

من خودم در مصاحبه با يکي از اعضاي رده بالاي سازمان مجاهدين اين را شنيدم.
نه، اصلا چنين چيزي نيست.

اگر بخواهيد مي توانم به ايشان بگويم تا حرف مرا تاييد کند.
ببينيد، حتي اگر هم اين طور باشد، من در نهايت به راي اکثريت که به نفع دکتر معين بود، گردن گذاشتم.

دقيقا بحث همين است. حمايت زودهنگام سازمان مجاهدين از هاشمي در دور دوم و حالا بحث جبهه اعتدال به دليل علاقه شما به آقاي هاشمي نيست؟
نه، اصلا اين طور نيست. ببينيد وقتي ما مرزبندي هاي شفافي داريم، چطور وارد جبهه دموکراسي خواهي شويم؟

يعني اين تنها دليل است
بله. چون امکان ندارد همه حول يک جبهه جمع شوند. بايد چند جبهه تشکيل شود. جبهه دموکراسي خواهي، جبهه اعتدال و جبهه اصلاحات. همه را تشويق مي کنيم و دعا مي کنيم.

اين تفاوت مواضع با مشارکت و تحکيم و نپيوستن به جبهه دموکراسي، براي فاصله گرفتن از جریان هایی نیست که احتمالا به سمت سکولاريسم پيش مي روند ؟
من نمي دانم در آن جریان ها وضع چگونه است. اما برای ما غير از آزادي و مردم سالاري، چيزهاي ديگري هم مهم است. الزامي نيست که ما با هر کسي که گفت آزادي وارد يک جبهه شويم. شايد بعضي ها اين طور باشند، اما ما نيستيم. ما مسلما با سکولاريسم موافق نيستيم. به هر حال اينها شايعاتي است که پشت سر ما بوده.

به عنوان سوال آخر مي خواستم بپرسم چرا هميشه پشت سر شما شايعاتي وجود داشته. چه در زمان قرارداد الجزاير، مرگ رجايي، پتروپارس و ....؟
خب به خاطر لطف بيش از حد دوستان به ما بوده است.

يعني فقط لطف دوستان
بله، فقط همين بوده.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
-
|
۱۴:۵۰ - ۱۳۸۴/۰۷/۰۵
0
0
بسيار جالب بود
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین