آفتابنیوز : آفتاب- اسماعیل حیدرپور- فرهاد عشوندی(خبرآنلاین): تمرین تمام شده و فوارههای آبیاری قطرهای چمن آبیاری را شروع کرده اند که محمد مایلی کهن همراه با زادمهر به سمت خروجی زمین چمن ورزشگاه درفشیفر راه میافتد. درست پشت سر او علی مانگا ایستاده و با خردبین حرف میزنند. حاجی و دوستان پیش میآیند وجلوی در، میرسند به ما. حاجی میخندد و بعد از سلام علیک میگوید: «میشناسیدش؟ این علی مانگاست. همانی که ماجرای من و فنس ورزشگاهم را ابدی کرده» این را میگوید و میخندد. مانگا که حالا سن سالی از او گذشته لبخندی میزند و پاسخ میدهد: «حاجی به مولا خام شدم آن روز. خودت میدانی که چقدر دوستت دارم. خودت میدانی که...» مانگا حالا رابطهای گرم با محمد مایلیکهن دارد. رابطهای در کمال احترام متقابل اما مایلی تا ابد باید این داغ را در دل داشته باشد که روزی برای رسیدن به علی مانگا به سمتش دویده و رفته سمت فنسها. او اما اهمیتی نمیدهد و میگوید: «این مرد کسی بود که یک تنه سوار موتور هزار میشد و میآمد شیراز یا انزل . آن هم کی؟ در لیگ تخت جمشید.» میگوید و میخندد؛ «شما که سن تان قد نمیدهد. باور نمیکنید...»
این گفتوگو حاصل یک گشت تقریبا طولانی در ورزشگاه درفشیفر تهران است. حرفهایی که بخشهای زیادی از آن چون درد دلهای حاجی بودند، دلیلی برای انتشار نداشتند اما بخشی که میخوانید را او شنیده و موافق انتشارشان بوده است.
قصه مردی که نامش شد نام این ورزشگاه سال 60 بود هنوز یادم هست؛ همان سالهای آغاز جنگ. ناصر درفشیفر، کارمند سازمان تربیت بدنی که بچه کوچکی داشت. یک روز داوطلبانه رفت جبهه و فکر کنم 3 روز بعد بود که شهید شد و جنازهاش را آوردند. این ورزشگاه یک زمین خاکی بود به اسم ورزشگاه کن. وقتی درفشیفر به شهادت رسید اسم ورزشگاه را گذاشتند به نام این عزیز. برای همین است وقتی روز اول آمدم و دیدم که ورزشگاهی که قبلا خاکی بود این قدر شیک شده تعجب کردم.
دیروز هم به کاشانی گفتم باید پاسخگوی برادرت باشی من دلخور شدم. روی آنتن از سئوالت ناراحت شدم آقای حیدرپورعزیز. من محمد مایلیکهن هستم. مرا خیلیها میشناسند. آدمی نیستم که پستی بگیرم و ساکت بنشینم. من همین حالا هم به کاشانی گفتم اگر اشتباهی ببینم، اولین منتقدش خواهم. یکبار گفتم او برادر شهید است، این بار هم که پیشش رفتم گفتم تو باید پاسخگوی خون برادر شهیدت باشی اگر تصمیم اشتباهی بگیری. منی که نه جبهه رفتم و نه خانواده شهید هستم مسئولیت کمتری نسبت به او دارم و این را خیلی رک به خودش هم گفتم.
باید قدردان خدمتگزاران ورزش بود حتی اگر عبده و خسروانی باشد (حاجی از ما میخواهد تا به رختکنهای مجموعه برویم. جایی که دو رختکن مجهز، سونا و جکوزی، رختکن داوران و سالن بدنسازی مجهز پرسپولیس آماده شده.) من اگر گفتم باید از این مدیر تشکر کرد برای این ساخت و سازها بوده. قطعا اینها را او با پول خودش نساخته که مدیران قبلی هم هیچکدام شان از جیب خودشان خرج تیم نکردند. مگر امثال عبده و خسروانی که سالهای سال قبل برای این دو تیم ورزشگاه ساختند از جیب خودشان خرج کردند؟ از بیتالمال خرج کردند اما همانهایی که ساختند برای این فوتبال ماند. توانستند آن چیزهایی را که ساختند با خودشان ببرند؟ این ساخت و سازها برای ورزش مان میماند. من این را میگویم.
مسئولیت نگرفتم که سکوت کنم وقتی در خیابان راه میروم کسی به من نمیگوید مایلی کهن پست گرفته تا سکوت کند. به عکس خیلیها، من هنوز هم گاهی علیرغم آنکه اتومبیل شخصی دارم برای رفتن به مرکز شهر از مترو و اتوبوس استفاده میکنم. چون ماشین من سالهاست که به لطف مسئولان سازمان ورزش طرح ترافیک ندارد. سالها قبل بود، رفتم دنبال طرح. این طوری بود که اسمم را سازمان معرفی میکرد و خودم پولش را میدادم و طرح میگرفتم اما یکی از مسئولان وقت گفت نمیشود این کار را کرد. گفت من برای همسرم هم طرح نگرفتم. حرفش خیلی ناراحتم کرد. او من را با این همه سابقه ملی، کار در سازمان و... با همسرش مقایسه کرد. از دفترش زدم بیرون و گفتم دیگر طرح نمیگیرم. حتی یادم هست با این که آن موقع کاشانی را نمیشناختم اتفاقی همدیگر را دیدم و گفت مدارکت را بده تا برایت طرح ترافیک بگیرم. اما باز هم قبول نکردم و دیگر هیچ وقت طرح نگرفتم. الان میگویم خدا پدر آن بنده خدا را بیامرزد چون در محدوده طرح جای پارک گیر نمیآید و این طوری میتوانم با اتوبوس یا مترو بگردم و مردم را ببینم. اتفاقا خیلی با مردم هم صحبت می شویم و در خیلی از این مواقع شاید تعریف کنند یا انتقاد اما هیچکس به من نگفته دنبال پست و مقام هستی. من هر جا مشکلی را ببین ، میگویم. مثلا همین ورزشگاه را ببین. این همه هز ینه شده اما نمیآیند یک مقدار ظرافت به خرج بدهند و مثلا پریزهای برق را تمیز کاری کنند. فکر کردی فرق ورزشگاههای خارجی با ورزشگاههای ما در چیزهای غیر از اینهاست؟
اگر دنبال پست بودم عضویت هیأت مدیره را رد نمیکردم مرا در حرفهای به این متهم کردی که انتقاد میکنم تا پست بگیرم اما واقعا فکر میکنی من دنبال پست و صندلی هستم؟ باید بدانی که من محمد مایلیکهن هستم. نمیگویم اشتباه نمیکنم اما پای عقایدم میایستم. خیلی از آقایانی که این روزها از درد تیم میگویند اگر میرفتند در هیأت مدیره، دیگر کلامی انتقاد نمیکردند اما من کسی بودم که به عنوان عضو هیأت مدیره انتخاب شدم اما وقتی دیدم این فقط یک پست دهانپرکن است و قابلیتی ندارم، انصراف دادم. با اینکه کارمند سازمان ورزش بودم حاضر نشدم استعفاء بدهم و در نامهام آشکارا نوشتم از این سمت کناره گیری می کنم.
200 میلیون که شاخ گاو است! از حاجی درباره رقم قراردادش میپرسیم. اینکه میگویند او با قراردادی 200 میلیونی به پرسپولیس آمده. حاجی لبخندی میزند و میگوید: «200 میلیون که شاخ گاو است. من حتما بیشتر از این گرفتم که بیایم در کنار پرسپولیس (میخندد.) روز اولی هم که آمدم اینجا برگه قرارداد سال 1354ام با پرسپولیس را آوردم و نشان بچههای خبرنگار دادم. برگهای که در آن نوشته شده بود 10 هزار تومان برای یک سال و ماهانه هم 1500 تومان. بعد از دو بازی چون خوب بازی کردم قراردادم برای هر ماه شد 2000 تومان.
بروید بپرسید چرا نگذاشتند مربی پرسپولیس شوم از او درباره این میپرسیم که آیا دوست داشته مربی پرسپولیس شود و پاسخ میدهد: « رای این فصل؟ من الان مدیر فنی پرسپولیس هستم.» میگوییم نه این فصل و سئوال مان مربوط به همه این سالهاست. او میگوید: «شما میپرسید و جواب سئوالتان را میدهم. چه کسی هست که دوست نداشته باشد سرمربی پرسپولیس شود؟ من هم خیلی دوست داشتم که روزی سرمربی این تیم میشدم اما برای اینکه بدانید چرا هیچ وقت این فرصت را بدست نیاوردم باید بروید از آنهایی بپرسید که مسئولیت تیم را داشتند و هیچ وقت مرا انتخاب نکردند. من نمیتوانم جوابی به این سئوالتان بدهم.»
قرارداد داشتم راحتتر میرفتم من برای آمدن به پرسپولیس قراردادی امضا نکردم. راستش روز اول نشستم حرفهایم را با کاشانی زدم و گفتم که هر وقتی که فکر کنم نمیتوانم بمانم، میروم. گفتم اگر مشکلی ببینم خیلی راحت میگویم. گفتم نمیشود محمد مایلیکهن جایی باشد و ببیند روی سکوها دارند به علی پروین حرفی میزنند یا علیه علی دایی و تیم استقلال شعار میدهند. اینکه مثلا بگویند استیلی یا مایلیکهن سرور کسی هستند در کت من یکی نمیرود. این را گفتم و خواستم که دربارهاش به لیدرها هم توضیح بدهند. فعلا که شرایط خوب است امیدوارم تا آخرش هم همین جوری بماند. من یک عمر شعار اخلاقگرایی دادم. ممکن است با خیلی از بزرگترهای تیم مثل سابق گرم نباشم اما آنها بزرگتر هستند و احترام تک تکشان واجب. من اگر توهینی ببینم یا برخورد میکنم یا اگر نتوانم، میروم. شما از من میپرسید برای آمدن به پرسپولیس قرارداد امضا کردم و پاسخ میدهم قول شفاییام مهمتر از قراردادهای کتبیام است. من پای حرفم میمانم نه برگه قرارداد.
مدیر فنی نه، من مشاور فنی هستم مدیرفنی به کسی میگویند که از ابتدای فصل کنار یک تیم باشد و در مکانیسم انتخاب مربی نقش داشته باشد. در واقع مدیر فنی کسی است که مربی را ساپورت میکند. رابط بین مربی و مشکلات فنی و حاشیهای است با مدیر باشگاه. یعنی این طور نیست که مدیر باشگاه هر روز با بازیکنان، مربیان و تیم برخورد داشته باشد بلکه این مدیر فنی است که رابط تیم و مدیر باشگاه میشود. ممکن است یک مدیر فنی چند سال در یک تیم بماند. در این مدت مربیانی هم بیایند و بروند، مثل نقشی که خورخه والدانو در رئال داشت. اما شرایط من با پرسپولیس فرق میکند. در حقیقت من الان بیشتر یک مشاور هستم. نکاتی که لازم است را به حمید میگویم. بر اساس قراردادی که دارم، سعی میکنم قبل از همه سر تمرینات بیایم و آخر از همه هم بروم. من نکاتی که لازم باشد را میگویم یا اگر حمید و دیگر بچههای تیم مشورتی بخواهند هر کمکی از دستم بر بیاید انجام بدهم.
سعید عزیزیان را که میبینم بغض میکنم سعید عزیزیان را که میبینم بغض میکنم. یاد روزی میافتم که چهار سال خانهنشین شد. ما داشتیم در زمین شماره 4 آزادی در یک زمین مخروبه، تمرین میکردیم که یکی از بچهها روی پایش تکل رفت و ساق پایش شکست. هم نازک نی و هم درشت نی. طوری شده بود که استخوانهایش از جوراب زده بود بیرون. نه پزشکی کنار تیم داشتیم، نه امکاناتی. من که لیسانس تربیت بدنی داشتم، تنها کسی در آن جمع بودم که کمی کمکهای پزشکی میدانستم. یک تکه فلز پیدا کردیم و پایش را آتل بستیم و با تاکسی همین آقا قاسم عبدالصمدی (مسئول تدارکات تیم) بردیمش به بیمارستان پارس. خدابیامرزد دکتر شهرستانی را که پایش را عمل کرد. سعید برای آن مصدومیت 4 سال افتاد گوشه خانه و کسی نبود که حتی حالش را بپرسد. بعضی وقتها یکسری از کملطفیها زندگی بچهها را زیر و رو کرد. واقعا هر بار سعید را میبینم یاد آن روز میافتم و بغض گلویم را میفشارد.
پول قرارداد+ هزینه تحصیل نمیخواهم شعار بدهم اما سال قبل سعی کردیم واقعا سقف قرارداد را رعایت کنیم و این کار را کردیم. ما شاید تنها تیمی بودیم که با 4 میلیارد و 300 میلیون تومان تیم را بستیم. این رقم شامل قرارداد تمام بازیکنان و کادرفنیمان، پزشکی و تدارکات بود. بعضی اوقات از ساعت 7 صبح میرفتم باشگاه و تا شب هم میماندم چون به کاری که میکردم ایمان داشتم. اول فصل قبل همه میخواستند انصاریفرد را بخرند و ببرند اما من زیر بار نرفتم. استیلآذین میگفت 600 میلیون برای رضایتنامه این بازیکن میدهد اما قبول نکردم. او 200 میلیون از ما گرفت. اگر خوب بازی میکرد در نیم فصل اول 15 میلیون و نیم فصل دوم هم همین مبلغ به قراردادش اضافه میشد. به ازای هر گلی که میزد و تیم میبرد هم یک میلیون میگرفت. برای پاسگلهایی که نتیجهاش میشد برد تیم همین پول را میگرفت. فصل قبل رقم کلی قراردادش 250 میلیون هم نشد اما ماند و نسبت به سال قبلش که 13گل زده بود هم برای ما بهتر بازی کرد. البته چون دانشجو بود گفتم باید باشگاه پول تحصیلش را هم بدهد. این بندهایی بود که در قرارداد شهباززاده و میلاد غریبی هم آورده بودیم. دو پسر جوانی که مطمئنم با اینکه از شهرستان آمدند امسال چهره میشوند. شهباززاده که از اردبیل آمده و غریبی که در تیم گچساران بازی کرده.
مرا با مسلسل میزنند اما آخ نمیگویم
روی آنتن گفتم با یکی رفیق هستی الان ناراحتی آقای حیدرپور اما مرا با رگبار خبرها و حرفهایشان میزنند اما فقط سعی میکنم با حرکات بدنم مانع اصابت گلولههایشان بشوم. این همه گفتند با فلانی لابی میکند یا با فلانکس دوست است اما اشکالی ندارد. رفتم کاندیدای مجلس شدم، خودم تنهایی روی یک برگههایی که اندازه کارت پستال بود این شعر خدابیامرز محمد نوری را که گفته بود: «ما برای اینکه ایران، گوهری تابان شود، خون دلها خوردهایم» را نوشتم و زیرش آوردم: «محمد مایلیکهن، کاندیدای مستقل نمایندگی مجلس، اگر مرا میشناسید و به من اعتقاد دارید رای بدهید و به دیگران هم توصیه کنید» یادم هست علیرضا دبیر زنگ زد و لطف داشت و گفت اگر میخواهی برایت تبلیغات کنیم. از او فقط تشکر کردم. باز هم دستش درد نکند که معرفت کرد. همین آقای کاشانی زنگ زد و گفت اگر دوست داری اسمت را در یکی از لیستها بگذاریم. این طوری رای میآوری. من قبول نکردم و خودم برگهها را در میادین و اطراف ورزشگاه پخش میکردم. حتی یک روز در کنار ورزشگاه آزادی مامور شهرداری برگهها را از دستم گرفت. مردم زیادی که من را دیدند، گفتند نمیخواستیم رای بدهیم اما چون تو کاندیدا شدی، به خاطر تو رای میدهیم. اما مشکل این بود که من مستقل بودم و فقط خودم داشتم برای خودم تبلیغ میکردم. هیچ وقت نخواستم زیر بلیت کسی باشم و انشالله تا زنده باشم هیچ وقت این اتفاق برایم نمیافتد. البته این را هم بگویم در انتخابات من 95 هزار و 876 رای آوردم و نفر 96 لیست تهران شدم.
همه را میبخشم غیر از آنها که گفتند امنیتی هستم خیلیها میآیند و میگویند که در ورزشگاه علیهات ناسزا گفتیم یا فحش دادیم. همه را بخشیدم و از کسی دلخوری ندارم. خودم هم اگر به کسی بدی کردم سعی کردم عذرخواهی کنم. من بچه پایین شهر هستم. بچه یک خانواده زحمتکش. مادرم خدابیامرز مرا با کارگری بزرگ کرد و میدانم از کجا به کجا رسیدم. هیچ وقت گذشتهام را فراموش نمیکنم. هیچ وقت هم سعی نکردم ریا کنم. اگر حرفی زدم یا کاری کردم بر اساس اعتقاداتم بوده. نیروی امنیتی بودن یک شغل خوب است که عدهای برای دفاع از کشور این کار را میکنند و دستشان هم درد نکند اما من همه عمرم یا فوتبال بازی کردم و کارمند تربیت بدنی بودم. هیچ وقت بر نداشتم در دستم تسبیح دو متری بچرخانم و ادای متوسل بودن را در بیاورم. 6 تا گل که به کره زدیم دستم را گرفتم رو به آسمان و گفتم خدایا شکرت. همین. راستش همه آنهایی که حرفی دربارهام زدند را میبخشم و فقط از آنهایی نمیگذرم که تهمت امنیتی بودن را به من زدند.