آفتابنیوز : آفتاب: الف نوشت: یکی از ویژگیهای جالب حکومت امام علی علیه السلام این بود که به بازار کوفه (دارالخلافه) مستقیما سر میزد و اوضاع را زیر نظر میگرفت. ایشان گاهی نصیحت میکردند و در مواقع لازم نهی از منکر مینمودند.
در یکی از بازدیدها ایشان متوجه شدند که یک زن با یک کاسبکار مشغول جر و بحث است و ماجرا از این قرار است که زن مقداری خرما از آن کاسبکار خریده است و وقتی به خانه رفته؛ متوجه شده که خرماها ترشیده است و آنها را برگرداننده است؛ لیکن آن کاسبکار؛ خرماهای خراب را پس نمی گیرد و پول زن را بر نمیگرداند!
امام علیه السلام به آن مرد نصیحت کرد که: خرمایت را بگیر و پولش را پس بده چرا که تقلب کرده و جنس فاسد فروختهای!
اما آن مرد زیر بار نرفت و به امام گفت: به شما مربوط نیست!
بار دیگر امام او را نصیحت کرد اما وقتی دید گوشش بدهکار نیست؛ جلو رفت و یک سیلی محکم به صورتش زد! و بعد گفت: جنس تقلبیات را پس بگیر!
سپس پول زن را از او پس گرفت و آن زن دعاگویان به خانه بازگشت!
***
همین علی که سیلی به صورت آن مرد کاسبکار زد؛ روزی خم شد و طفلان یتیمی را پشت خود نشانید و صدای حیوانات را تقلید کرد تا آنها را بخنداند!
این را گفتم تا مرد عدالت را کامل بشناسیم و قهر و لطف او را با هم ببینیم!
*** یکی از وظایف حکومت آن است که به طور منظم به بازار مسلمین سر بزند و با متخلفین از کسبه برخورد کند.(در یکی از شهرهای مذهبی ایران – سالها قبل – یک بسته رطب خریدم که بالای بسته؛ رطب بود و پایین آن خرمای نامرغوب! از آن زمان به بعد همیشه بسته خرما را دقیق بازدید میکنم!)
بازرسی از بازار؛ نه بصورت مقطعی و نمایش تلویزیونی! بلکه بصورت منظم و باقاطعیت ودر جلو چشم مردم باید صورت گیرد!
علی علیه السلام آدمی نبود که دانه از موری به ظلم بگیرد؛ چه برسد به آنکه به صورت انسانی سیلی محکمی بزند! ایشان میدانست که باید اقتدار حاکمیت در تخلفات اقتصادی بیشتر باشد تا هرکس به بازار میرود با ترس از تقلب نرود و دغدغه خرید جنس بیکیفیت و تقلبی نداشته باشد!
در این راه اگر جلو چشمان مردم به یک انسان فاسد سیلی محکمی بزنیم؛ عین حق و عدالت است!
*** یکی از اهل معرفت در خواب میبیند که در بهشت است و د ریک قصر بسیار باشکوه و شاهانهای قرار دارد!
از کسی میپرسد: آیا صاحب این قصر بزرگ اجازه ورود میدهد؟
اجازه میگیرند و او به پیش صاحب قصر میرسد.
از او میپرسد: تو در دنیا چه کاره بودی که به این مقام رسیدی؟
صاحب قصر میگوید: حمّال!
آن مرد میپرسد: مگر در حمالی چه کردی که به این مقام رسیدی؟!
صاحب قصر میگوید: فقط اهل نماز جماعت بودم و در معامله با خلق خدا؛ دروغ و خیانتی نکردم!