آفتابنیوز : آفتاب: محمدحسین جعفریان، از شاعران امروز خراسان است؛ از نسلی كه جنگ را تجربه كرده است. او پس از جنگ و در سالها همكاری با «روایت فتح»، مستندهای بسیاری نیز از مناطق بحرانی جهان ساخته و در عین اینكه دستی بر آتش روزنامهنگاری دارد، مدتی نیز رایزن فرهنگی ایران در تاجیكستان بوده است.
به گزارش آفتاب، سایت تابناک نوشت: وی همچنین در بیش از دو دههای كه محفل ماه رمضان شاعران نزد رهبر انقلاب برگزار شده، از چهرههای ثابت این نشستها بوده و بارها در محفل مذكور، شعرخوانی داشته و تقریبا هر بار شعرش بهطور ویژهای مورد تشویق رهبر انقلاب قرار گرفته است، چندان كه سال پیش، پس از خواندن شعر «عاشقانههای یک كلمه» رهبر انقلاب گفتند: «بدهید این شعر را خوشنویسی كنند و در بنیاد شهدا و ایثارگران آویزان كنند»؛ شعری كه جعفریان بر این باور است، اگر پیشتر، مسئولان جلسه را از آن آگاه میكرد، مانع خواندن آن میشدند!
امسال اما جعفریان به چهرهای معترض در این جلسه تبدیل شده و گفته است كه مسئولان پیش از جلسه، با انتخاب اشعار، آنها را پاستوریزه میكنند. سایتهای گوناگون نیز اخبار ضد و نقیضی از این ماجرا منتشر كردند.
جعفریان اما ماجرا را این گونه روایت میكند كه شعری داشته كه مسئولان جلسه و حوزه هنری، تنها دو بیت آن را كه به جریان انحرافی باز میگشت، شنیده بودند و بدون شنیدن مابقی آن گفتند صلاح نیست این شعر خوانده شود و...
وی اینگونه ادامه میدهد كه؛ «پس از جلسه مرا صدا كردند و رفتم نزد آقا. آقا پرسیدند: چه شده آقای جعفریان؟ گفتم: حضرت آقا، ما سالهای پیش شعرهایی كه حتی در روزنامهها نتوانستیم منتشر كنیم، اینجا توانستیم بخوانیم. آقا فرمودند: همین طور است و من گفتم: خب امسال دوستان جای شما تصمیم گرفتند، چه چیز صلاح است و چه چیز نه. شعرها را گزینش كردند. این خوب نیست. ما كه شهره به شاعر انقلابیم و به قول مرتضی سرهنگی در سیراب شیردان نظام بزرگ شدیم، اگر صلاح ندانیم كه میداند؟»
جعفریان میگوید: «اینجا آقا مرا در آغوش گرفتند و سرم را بوسیدند كه هم خودم و هم اطرافیان به شدت متأثر شدیم. آقا دست بر سر و شانههایم كشیدند و گفتند: شما صبور باش آقای جعفریان. من در جریان انتخاب و شكل برگزاری جلسه نبودم. چند بار گفتند: صبور باش.»
به هر تقدیر، آن شعر را كه امروز در روزنامه خراسان نیز منتشر شده، محمد حسین جعفریان در اختیار «تابناک»، قرار داد؛ بر این اساس، برای رفع این سوءتفاهم و مهمتر از آن، رسیدن این شعر پرشور و شعور، آن را منتشر میكنیم:
رأی و بیعت مدتی این مثنوی تأخیر شد
آهوی ما گرگ شد، خنزیر شد
شد رها سگ، باز و بسته ماند سنگ
ای برادر باز هم جنگ است، جنگ
سالكان بیخرد! بیپیرها!
ساحران! رمالها! جنگیرها!
مكتب ایران چو دكان شماست
نفستان ولله ایران شماست
عشق ایران كاش در سر داشتید
كاش آن را نیز باور داشتید
وای از آن روزی كه با بانگ جلی
سایه بردارد ز سرهاتان ولی
پس زند خاک از كدورتهایتان
صورتكها را ز صورتهایتان
بانگ بردارد ز اعماق وجود
فاش گوید آنچه را بود و نبود
تشتتان چون از سر بام اوفتاد
كلههاتان چون كه خالی شد ز باد
هان! گمان كردید ما واماندهایم؟!
ما كنار دام بر جا ماندهایم
منتظر با تیغها و داسها
پیشتر آیید ای خناسها
هر طرف كردیم دامی را رها
پیشتر آیید ای بدكارهها
تیغ كج آریم و گردانیم صاف
هر كه ره گیرد به سوی انحراف
چون هلاهل مغز بادام شما
مانده فرزین گرچه در دام شما
ای دلیل داعیان دین ما
تاج سر، ای مرد، ای فرزین ما!
این سخن را بشنو از اهل تمیز
رأی و بیعت فرقها دارد عزیز
نیك میدانیم از برهان و نقل
این كه بیعت عشق باشد رأی عقل
گرچه عقل ما ملاک خوبی است
یادمان باشد كه پایش چوبی است
عقل آخر هم بماند در نود
عشق اما ختم كار و هست صد
هر چه رمل آرید و سحر و جفر و راز
عشق اسطرلاب اسرار است باز
چون رجز خوانند مردان نود؟
چون؟ كه جاری در رگان ماست صد؟
*** ماه سنگی سرد و بی مقدار بود
گرمی خورشید بر حسنش فزود
رو بگرداند چو خورشیدی ز ماه
در محاق افتد قمر، گردد تباه
جملگی دانند، حتی خار و خس!
آبروی ماه از شمس است و بس