کد خبر: ۱۳۴۶۵۶
تاریخ انتشار : ۲۳ شهريور ۱۳۹۰ - ۲۱:۳۳
چرا باید این همه خشونت در جامعه ما باشد؟

تلخ‌ترین لحظات زندگی دو پدر

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب- مریم صدرالادبایی: سحرگاه دیروز صبح دو مرد میانسال در پل مدیریت تهران در محل اعدام کوشا قاتل مهسا امین فروغی سخت‌ترین لحظات و شاید ثانیه‌های عمرشان را می‌گذراندند‌. دو مرد میانسالی که یکی نام پدر قاتل و دیگری نام پدر مقتول را یدک می‌کشیدند و در هیاهوی جمعیت گم شده بودند. 

ساعت 6:24 دقیقه دیروز صبح زندگی جوانی 23 ساله با حکم اعدام به پایان رسید‌، جوانی که کمتر از 3 ماه پیش به‌خاطر عشقی یک‌طرفه دختر مورد علاقه‌اش را به قتل رساند. لحظات اعدام او تلخ‌ترین خاطرات زندگی پدرش و حتی پدری است که به دفاع از خون دخترش راضی به این حکم شده بود‌، پدری که حتی تاب دیدن اعدام قاتل دخترش را نداشت و در تمام مدت اعدام روی برگردانده بود‌، پدری که می‌گوید برای این که بتواند به یک تصمیم منطقی برسد نزدیک به دو ماه با چند مشاور و حقوقدان مشورت کرده و به این نتیجه رسیده است که به تنهایی تصمصم‌گیرنده این پرونده نیست و افکار عمومی هم در این تصمیم‌گیری نقش دارند و او نمی‌خواهد در مقابل مردم مورد سئوال قرار گیرد او می‌گوید من با کینه خواستار قصاص نبوده‌ام و این شرایط جامعه بود که این خواسته را پدید آورد‌.

اما پدر کوشا هم حرف‌های دارد؛ می‌گوید دوشنبه‌شب که به دیدار پسرش رفته حال پسرش بد بوده‌، خیلی خیلی بد‌، حتی مادرش نتوانسته کوشا را ببیند فکر نمی‌کرده که به این سرعت حکم اعدام قطعی شود و چند روزی به شهرستان سفر کرده بوده است‌. او می‌گوید همسرم نتوانست برای آخرین بار کوشا را ببیند و نمی‌دانم بتواند زیر بار این فشار دوام بیاورد یا نه‌.

او می‌گوید بعد از این که از زندان بیرون آمدم به در خانه امین فروغی‌ها رفتم هرچه زنگ زدم در را باز نکردند به موبایل پدر مهسا زنگ زدم وقتی متوجه شد من هستم موبایل را خاموش کرد ساعت سه صبح بود که از مقابل خانه مهسا به محل اجرای حکم آمدم و لحظاتی را گذراندم که هرگز فکر نمی‌کردم توان تحمل آن را داشته باشم فقط پدر مهسا می‌داند من چه می‌گوییم‌.

کوشا در بیان آخرین دفاعیات خود گفته خانواده مهسا رفتاری کاملاً شایسته با من داشتند و این رفتار آنها مرا بیش از پیش از کاری که کرده‌ام شرمنده و پشیمان کرد. آنها حقی دارند که باید به آن برسند. من شرمنده و پشیمان هستم‌.

فقط کافی است برای چند لحظه خود را جای هریک از این آدم‌ها بگذارید و دقایقی احساسات آن‌ها را تجربه کنید‌، جای پدر مهسا‌، جای پدر کوشا یا جای مادر هرکدام‌، احساساتی که تجربه آن برای حتی چند لحظه هم سخت و نفس‌گیر است‌.

نمی‌دانم واقعاً مقصر این همه نامهربانی و خشونت کیست‌؟ فرد‌، خانواده و یا شاید جامعه؛ فقط می‌توانم به جمله پدر مهسا بعد از اعدام قاتل جگر‌گوشه‌اش اشاره کنم که در حالی که مرتب تکرار می‌کند حالش خوب نیست و نمی‌تواند حرف بزند تنها می‌گوید چرا باید این همه خشونت در جامعه ما باشد؟
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین