آفتابنیوز : آفتاب: حملههایی که روز یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی رخ داد، زمینهساز تغییر و تحولاتی چشمگیر در وضعیت خاورمیانه و کشورهای آسیای غربی بود. پرویز مشرف، رئیسجمهور وقت پاکستان که در زمان وقوع این حملهها در سفری کاری بهسر میبرد، میگوید که به نظرش، با توجه به شرایط آن روز، وقوع چنین حادثهای قابل پیشبینی بود.
***زمان وقوع حادثه یازدهم سپتامبر کجا بودید و چگونه از این حادثه اطلاع یافتید؟ زمانی که این اطلاعات به من رسید، در کراچی بودم. خبر خیلی تکاندهنده بود. سکرتر (منشی) نظامی من زمانی که در یک کنفرانس بودم، من را از این موضوع مطلع ساخت. بعد از پایان کنفرانس به خانه رفتم و تمام واقعه را از تلویزیون تماشا کردم. خیلی تکاندهنده بود.
اولین واکنش شما چه بود؟ آیا وقوع چنین حادثهای را پیشبینی میکردید؟
خب، تا حدودی پیشبینی کرده بودم. چون میدانستم که این، یگانه ابرقدرت جهان است در یک جهان تکقطبی. جهانی که بعد از سال ۱۹۸۹ میلادی تکقطبی شده بود. آمریکا، این ابرقدرت جهان هم که با این حملات تحقیر شده بود، بیگمان واکنش نشان میداد و واکنش آن هم، علیه افغانستان خواهد بود. در صورتی هم که آمریکا در مقابل افغانستان واکنش نشان دهد، پاکستان در این مسیر قرار میگیرد و بدون تردید، پیامدهای این حادثه متوجه پاکستان نیز خواهد بود.
پاکستان یکی از کشورهایی بود که طالبان را به رسمیت شناخته بود و از آنها در افغانستان حمایت میکرد. در آن زمان، رویگرداندن از طالبان برای شما چقدر دشوار بود؟ حمایت از طالبان و به رسمیت شناختن آنها از سوی حکومت قبل از من اتفاق افتاده بود. میتوانم بگویم که این کار تصمیم درست و بجایی بود، چون طرف مقابل، یعنی ائتلاف شمال که ترکیبی از ازبکها، تاجیکها و هزارهها بود، از سوی هند حمایت میشد. به جز هند، روسیه و ایران هم از آنها حمایت میکردند و پاکستان باید در سمت طالبان قرار میگرفت، چون طالبان پشتون بودند و روابط نژادی با پشتونهای بلوچستان در مرز داشتند.
ممکن نبود که ما از ائتلاف شمال حمایت کنیم، برای همین، ما جانب طالبان را گرفتیم و آنها را به رسمیت شناختیم. اما به هر حال به رسمیت شناختن آنها به هیچوجه به این معنا نیست که ما دیدگاه آنها از اسلام را هم میپذیریم. زمانی که من به قدرت رسیدم، نظرم این بود که باید تمام جهان، طالبان را به رسمیت بشناسد و دیپلماتهای خود را به آنجا بفرستد تا بتوانیم در دیدگاههای آنها تعدیل به وجود آوریم. این استراتژی من بود، ولی متاسفانه جهان این را نپذیرفت که به نظرم اشتباه خیلی بزرگی بود.
به باور من، اگر این استراتژی عملی میشد، میتوانستیم از داخل، بر طالبان تاثیر بگذاریم و آنها را معتدل سازیم. شاید با این کار میتوانستیم بوداهای بامیان را حفظ کنیم. شاید میتوانستیم معضل اسامه بن لادن را با اخراج او از کشور حل کنیم، اما متأسفانه این کار نشد.
اما در پاسخ سوالتان باید گفت که پاکستان پیش از سال ۱۹۹۹ میلادی که من به قدرت رسیدم، طالبان را به رسمیت شناخته بود، ولی من هیچگاه با دیدگاههای مرتجعانه آنها از اسلام موافق نبودم. بعد از یازده سپتامبر هم تمام دنیا از جمله کشورهای چین و روسیه، حملات به مرکز تجارت جهانی را محکوم کردند. وقتی تمام دنیا چنین حادثهای را محکوم میکند، تصمیمگیری درباره طالبان خیلی دشوار نیست و به این ترتیب، ما در جانب جهانیان قرار گرفتیم.
از گفتههای شما چنین برمیآید که پاکستان نفوذ و تأثیر زیادی بر طالبان داشته است. در قضیه اسامه بن لادن، آیا کوشیدید طالبان را متقاعد کنید که اسامه را از کشور خارج کنند؟ اگر چنین بود، چرا این تلاشهایتان نتیجه نداد؟ نه، ما آنقدر نفوذ نداشتیم. طالبان طرز فکر خود را داشتند و خیلی انعطافناپذیر بودند. من حتی خواستم که برای متقاعد کردن آنها در ماجرای از بین بردن مجسمههای بودا در بامیان، از نفوذ خود استفاده کنم و شش یا هفت هیئت فرستادم؛ هیئت استخباراتی آی آس آی (اداره اطلاعات پاکستان) را فرستادم، هیئت دیپلماتیک فرستادم و حتی یک هیئت دینی-مذهبی فرستادم تا از آنها بخواهند که مجسمههای بامیان را از بین نبرند، ولی گوش نکردند.
در مورد اسامه بن لادن هم چندین بار هیئت فرستادم تا آنها را متقاعد سازند که همنوا با تصمیم جهان گام بردارند، چون در خلاء محض که زندگی نمیکنند. این هیئت را فرستادم تا به آنها بفهمانند که به شخصی که دست به حملههای تروریستی میزند و برای حملاتی دهشتافکن در جهان طرحریزی میکند، نباید اجازه اقامت در کشورتان بدهید. چون در نهایت این شما هستید که از موجودیت او رنج خواهید برد، ولی متاسفانه گوش ندادند.
آیا شخص خود شما با ملا عمر در تماس بودهاید یا با او ملاقات کردهاید؟
نه من هیچ گاه با او ملاقات نکردم.
شما ژنرال محمود، یکی از ژنرالهای خود را فرستادید. پیامی که او با خود برد، چه بود؟ یک بار نه، بلکه چندین بار او را فرستادم. همانطور که گفتم ژنرال محمود در ارتباط با بوداهای بامیان و نیز در ارتباط با مسأله اسامه بن لادن سفر کرد. پیام من این بود که در موضوع اسامه بن لادن همگام با جهانیان تصمیم بگیرند و مجسمههای بودا را هم تخریب نکنند.
من از ژنرال محمود خواستم تا به ملا عمر بگوید که اگر ما چنین عملی بکنیم، پس باید کشورهای بودایی هم مساجد ما را ویران کنند. چرا باید چنین عملی را انجام بدهیم؟ چرا تحملپذیر نباشیم؟ من پیام بردباری فرستادم، چون در اسلام به صبر و بردباری توصیه شده است، ولی این پیامها کارساز واقع نشد.
بعد از حادثه یازده سپتامبر و در زمان حمله آمریکا به افغانستان و بعد از آن، دولتهای پاکستان و افغانستان، متحدان خیلی نزدیکی بودند. ولی دیری نگذشت که روابط بین این دو دولت به یکباره به تیرگی گرایید. بهویژه روابط بین حامد کرزی و شما. دلایل اساسی بروز تنش در روابط دو کشور چه بود؟ بله، بسیار جای تاسف دارد که حامد کرزی، رئیسجمهور افغانستان، حساسیتهای پاکستان را درک نکرد. او خود را در اختیار هند قرار داد. استخبارات آنها با هندوستان همکاری نزدیکی را آغاز کرد و آنها شروع کردند به تخریب آیاسآی (اداره اطلاعات پاکستان).
من از ابتدا به آقای کرزی پیشنهاد کردم که ما (پاکستان) تمام نیروهای امنیتی شما را آموزش دهیم و در تمام نهادهای آموزشی خود را به روی شما بگشاییم. به او گفتم که برای آموزشهای نظامی، امنیتی، استخباراتی (اطلاعاتی) و دیپلماتیک ما از بهترین نهادهای آموزشی برخوردار هستیم. ولی حتی یک نفر از کارکنان خود را هم برای آموزش به پاکستان نفرستاد. در عوض، تمام کارمندانش را به هند فرستاد. این بود که افغانستان از سوی هند مورد استفاده قرار گرفت تا یک افغانستان ضدپاکستان را ایجاد کند.
من به طور مداوم به او (حامد کرزی) تاکید میکردم که بازی دست هند قرار نگیرد. چون ما در موضوع هندوستان حساسیتهای خود را داریم. به او گفتم که ما میخواهیم شما مستقل باشید و نمیخواهیم مداخله کنیم، اما اگر بگذارید که هند از طریق شما در پاکستان مداخله کند، این خوب نیست. اما متاسفانه او هیچ توجهی به اینها نکرد و همین بود که روابط میان دو کشور بد و بدتر شد.
ولی دولت افغانستان بارها این ادعا را رد کرده و گفته است که هند در توسعه کشورشان نقشی مهم دارد. در عین حال آنها انتقاد میکنند که دولت پاکستان دوپهلو بازی میکند. از یک سو از ائتلاف ضدتروریسم حمایت میکند و از جانب دیگر، نیروهای طالبان را مورد حمایت قرار میدهد. آنها از مرز عبور میکنند و با ورود به افغانستان، نیروهای افغان و ناتو را مورد حمله قرار میدهند؟ نخست میخواهم بگویم آنهایی که این حرفها را مطرح میکنند، دروغ میگویند. چون همانطوری که هند در توسعه (افغانستان) سهم میگیرد. ما هم بارها گفتیم که میخواهیم در توسعه (افغانستان) سهم بگیریم. ما هم میخواهیم راه و جاده بسازیم. من بارها به آقای کرزی گفته بودم که اجازه ندهید هند راهها و جادههای نزدیک مرز با پاکستان را بازسازی کند. چون آنها این را برای آوردن نیروهای استخباراتی (اطلاعاتی) خود مورد استفاده قرار میدهند تا بستری را برای حملات تروریستی در پاکستان ایجاد کنند.
ولی او سخنان ما را نادیده گرفت. این ما نیستیم که دوپهلو بازی میکنیم، بلکه آقای کرزی است که دوپهلو بازی میکند. اوست که در دست هند بازی میکند و پاکستان را تخریب میکند. استخبارات آنها پاکستان و آیاسآی (اداره اطلاعات پاکستان) را تخریب میکند.
این ادعا که ما در حالی که به نیروهای ائتلاف کمک میکنیم، همزمان از طالبان هم حمایت میکنیم، هم نادرست است. این سیاست پاکستان نیست. به هر صورت، در شرایط کنونی من تنها از جانب خودم میتوانم حرف بزنم. در زمان من چنین نبوده است و ما هیچگاه با طالبان در پاکستان همکاری نکردیم. درباره دولت فعلی باید از خود اعضای دولت پرسید. ولی من مطمئن هستم که به عنوان سیاست (خط مشی سیاسی)، پاکستان هیچگاه از طالبان و القاعده در مقابل نیروهای ائتلاف حمایت نکرده است.
آیا شما فکر میکنید که طالبان پاکستانی، زاده حادثه یازدهم سپتامبر هستند؟ من فکر نمیکنم که آنها زاده پس از یازده سپتامبر هستند. باید به تاریخ نگاه کنیم که ببینیم در این منطقه چه کارهایی کردهایم. بعد از سال ۱۹۷۹ میلادی که افغانستان از سوی اتحاد (جماهیر) شوروی اشغال شد، جهاد علیه اتحاد شوروی از سوی مردم افغانستان آغاز شد. این جهاد با کمک غرب بهویژه آمریکا و همینطور پاکستان انجام میشد.
پاکستان به عنوان مجرایی برای کمک به مبارزه علیه اتحاد شوروی مورد استفاده قرار گرفت و اینجا بود که ستیزهجویی دینی ظهور کرد. همه هم در ظهور آن نقش داشتند؛ دنیا، غرب و آمریکا. مجاهدین از سراسر جهان آورده شدند. به طالبان آموزش داده شد و آنها مسلح شدند و به افغانستان فرستاده شدند. این طالبان از کجا بودند؟ از ایالت مرزی پاکستان. به مدت ده سال، دنیا طالبان و مجاهدین را آموزش میداد و با همین بود که ستیزهجویی اسلامی را در منطقه معرفی کردیم.
جنگ افغانستان تأثیرات خود را بر پاکستان هم داشت. چون این مجاهدین که برای نبرد در مقابل اتحاد شوروی به افغانستان میرفتند، از پاکستان بودند. اما بعد از سال ۱۹۸۹ میلادی، تمام دنیا افغانستان را ترک کردند. (در حالی که) آمریکا باید برخی کارهای مربوط به بازسازی افغانستان را انجام میداد، چون افغانستان ویران شده بود. اما چنین نکردند.
آنها باید برنامه بازگرداندن مجاهدین به زندگی عادی را آغاز میکردند؛ ۲۵ هزار مجاهدی که آموزش دیده بودند، اسامه، ظواهری و دیگرانی که در سالهای ۱۹۸۰ به افغانستان آورده شده بودند، برای اینها باید چارهای اندیشیده میشد؛ یا از اینجا میرفتند یا در داخل افغانستان مقیم میشدند. باید چنین کاری انجام میشد، ولی همه اینجا را ترک کردند.
در افغانستان، جنگسالارانی بودند که در بین خود میجنگیدند. از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۶ میلادی، همه با یکدیگر میجنگیدند. ازبکها، هزارهها، تاجیکها و پشتونها. پشتونها هم به پنج یا شش گروه مختلف تقسیم شده بودند. گلبدین حکمتیار و حقانی، همه اینها میجنگیدند. در سال ۱۹۹۶ میلادی بود که طالبان ظهور کرد.
اوضاع حاکم بر افغانستان منجر به ظهور طالبان شد و بعد ائتلاف شمال بنیاد نهاده شد. گروههای قومی اقلیت در افغانستان مثل ازبک، تاجیک و هزاره، ائتلاف شمال را تشکیل دادند و طالبان هم که از پشتونها بودند. در آن زمان، چنین فضایی حاکم بود و باید این حقیقت تاریخی را درک کنیم که طالبان چگونه به وجود آمدند و چگونه مورد حمایت قرار گرفتند.
در آن زمان چهار میلیون نفر پناهجوی افغان در پاکستان به سر میبرد. ستیزهجویی دینی از سال ۱۹۷۹ میلادی معرفی شد و طالبان پاکستان در پی آن به وجود آمدند. من موافقم که به جز مناطق مرزی پاکستان، تعدادی از طالبان هم از دیگر مناطق پاکستان، به طالبان پیوستند. در آن زمان، چنین فضایی حاکم بود و به تدریج و به مرور زمان، طالبان حمایتهایی را در پاکستان جلب کردند.
آقای مشرف، اگر بخواهیم نتیجهگیری کنیم، با در نظر داشتن آنچه در پاکستان، مناطق قبایلی، کراچی، بلوچستان و افغانستان میگذرد، اوضاع را در سالهای آینده چطور ارزیابی میکنید؟ یعنی به نظر شما پیامدهای حادثه یازدهم سپتامبر تا چه زمانی در این منطقه ادامه خواهد یافت؟ شما از مسائل مختلف زیادی نام بردید که هرکدام دلایل ضمنی متفاوتی دارند و همه اینها پیامدهای یازدهم سپتامبر نیستند. به عنوان مثال، آنچه در بلوچستان میگذرد، عواقب یازدهم سپتامبر نیست. مجاهدینی هم که در کشمیر میجنگند، در محوری با طالبان توسعه یافتهاند.
متاسفانه در شرایط کنونی اوضاع خیلی سخت و پیچیده شده است. باید با هریک از عوامل جداگانه برخورد کنیم. این، نیازمند وجود یک حکومت مقتدر است. دولتی مقتدر و بانفوذ که پاسخگوی نیازهای مردم پاکستان باشد. در افغانستان هم برای حل مشکل طالبان باید نیرومند باشیم. در پاکستان، افغانستان و هند ستیزهجویی اسلامی و فعالیت مجاهدین در حال افزایش است. در هند هم بمبگذاریهایی میشود و گفته میشود که از سوی مجاهدین محلی انجام شده است. این مجاهدین محلی چه کسانی هستند؟ چون مسلمانها در هند احساس بیگانگی میکنند.
به همین دلیل است که افراط گرایی در هند هم در حال افزایش است. در نتیجه مشکل ستیزهجویی اسلامی و افراط گرایی در هر سه کشور به چالشی پیچیده تبدیل شده است و تا زمانی که ما به طور هماهنگ و با همکاری، کار نکنیم، این کار آسان نمیشود.
باید مصمم باشیم. پشتکار داشته باشیم و به یکدیگر اعتماد کنیم. تنها در این صورت است که میتوانیم قادر به حل این چالش پیچیده شویم.