کد خبر: ۱۳۶۵۶۲
تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۳۹۰ - ۱۱:۱۱

آيا «محمودرضا خاوری» دانشجوی ستاره‌دار بود؟!

آفتاب‌‌نیوز :

آفتاب: محمدحسین جعفریان در تهران امروز نوشت: دوستی دارم دانشجو که الحق والانصاف، بسیار بیشتر از سن و سال و پایه درسی‌اش، کتاب خوانده و فکر کرده است.

او مدعی است به سبب یک اختلاف کودکانه با یکی از مسئولان دانشکده‌اش در خوابگاه دانشجویی، در پایان و هنگام قبولی در فوق‌لیسانس، نعمت ستاره‌دار شدن را چشیده.

نقل می‌کند از شب و روزهای انتخابات ریاست‌جمهوری و مناظره‌های آقای احمدی‌نژاد با یکی از رقبای انتخاباتی‌اش. می‌گوید با ده‌ها نفر از دیگر دانشجویان ستاره‌دار، رفته بودیم جلوی صداوسیما. آنجا از تلویزیون‌های سیار موجود مناظره را می‌دیدیم.

وقتی ایشان ـ ریاست محترم‌جمهور ـ بالکل منکر دانشجویان ستاره‌دار در دوران رئیس‌جمهوری خودش شد، ما پشت در از تعجب خشک‌مان زد. آنقدر نزدیک ساختمان پخش بودیم که اگر با هم فریاد می‌کشیدیم، صدای‌مان شاید به اتاق مناظره می‌رسید اما ایشان منکر وجود همه ما بود.

برای آنها که تا اینجای مطلب آمده و هنوز نمی‌دانند دانشجوی ستاره‌دار یعنی چه، بگویم که منظور هر دانشجویی است که در مقطع بالاتر از حیث علمی شرایط لازم را احراز می‌کند و اما به دلایل غیرعلمی، اجازه تحصیل به او نمی‌دهند.

این همه را نگفتم تا از این قبیل دانشجویان دفاع یکطرفه کرده باشم. چه برخی به دلایل مختلف لیاقت و شرافت لقب دانشجو را ندارند. این ساز و کار در بسیاری از ممالک جهان هست. نیازی هم نبود کسی تکذیب کند. اینجا هم باید باشد اما تهی از حب و بغض و جدا از تسویه‌حساب‌های سیاسی و شخصی. این بحث را داشته باشید!

نقل کرده‌اند آقای خاوری، مدیرکل مستعفی و به روایتی فراری بانک ملی، در سال 2007 ویلایی را در کانادا به قریب چهار میلیارد تومان وجه رایج امروز این مملکت خریده و حالا هم رفته آنجا چرا که ملیت کانادایی هم داشته و کانادا هم با ما قرارداد استرداد کلاهبردار ندارد!

دل من از این مسئولان اطلاعاتی و امنیتی مملکت خون است که گاهی مو را از ماست می‌کشند، پدر جد یک دانشجو را جلو چشمش می‌آورند و هزار و یک دلیل که چرا او لایق این عنوان نیست و بعد شبیه این رفیق ما، او را به‌‌رغم توان علمی، خانه‌نشین می‌کنند و چه بسیار که گاه در این میان خشک و تر با هم می‌سوزند، نظیر همین دوست ما که شاعری قابل و لایق است اما همین رفتار زندگی‌اش را عوض کرد و گاه، شاه‌ماهی و متهمی در حساس و عالی‌ترین مسئولیت‌های سیاسی و مالی این مملکت اینطور بازی‌شان می‌دهد و مثل آب خوردن سر بزنگاه فریب‌شان می‌دهد.

آخر چطور با آن عملیات حیرت‌آور، عبدالمالک ریگی را روی هوا می‌زنیم اما می‌آییم یک آدم بی‌ریشه دوملیتی را در راس بزرگ‌ترین بانک این کشور می‌گماریم. بعد اجازه می‌دهیم سال‌ها به‌راحتی به وطن دوم و شاید اول خودش رفت‌وآمد کند، برود آنجا ویلای میلیاردی بخرد و بعد شریک اختلاس تاریخی شود و بعد هم به ریش ملت بخندد و برگردد به موطن مورد علاقه‌اش. این همه سال با چه اعتمادی مراقب چنین مهره دانه‌درشتی نبوده‌ایم؟

آیا چند مهره دیگر اینچنینی در مسئولیت‌های حساس مالی و نظام بانکی ممکن است هنوز هم باشند؟

اگر این احتمال هست آیا برای پیشگیری از فرارهای مشابه و خندیدن این جماعت به دلسوخته‌های نظام از آن سوی مرزها، فکری کرده‌ایم که باز این سناریو تکرار نشود؟

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین