آفتاب: چشمان خیره شهناز هر روز به کفشهای رنگی دخترانه جفتشده در آستانه دری است که پرنده خیال او را نه به زیباییهای دنیا، بلکه به خارج از جهان بیگانه و ساکت سالمندان پیوند میزند.
این حکایت دختر ۲۷ ساله اردبیلی است که در ۱۴ سالگی از زندگی محروم شد و اکنون ۱۳ سال از زندگی خود را در اتاق تنهایی و در حسرت پاهایی برای پوشیدن کفش جستجو میکند.
شهناز که یادگار تلخی از زلزله تکاندهنده سال ۷۶ اردبیل است، دختری است که در اوج جوانی از زیبائیهای دنیا محروم شده و هم اکنون به دلیل عدم وجود مراکزی برای نگهداری از اینگونه بیماران، از حدود ۱۰ سال پیش ساکن خانه سالمندان شده است.
وی وقتی ۱۴ ساله بود، زلزله بخشی از سقف خانه را بروی آرزوهایش خراب کرد و امروز نگاه معصوم و زیبایش زمانی که به پاهای گره خورده با ویلچر همراه میشود، یاد کوتاهیهای تلخی میافتد که او را از داشتن زندگی عادی همچون دختران دیگر محروم کرده است.
تحمل ۸ روز شکستگی کمر به دلیل ناتوانی مالی
شهناز کوتاهیهایی را که در حق وی شده اینگونه بیان میکند: پس از چند ساعت از وقوع زلزله سال ۷۶ اردبیل و ریزش سقف بر روی کمرم به بیمارستان منتقل شدم که به علت نبود امکانات و ناتوانی مالی خانوادهام به مدت ۸ روز با کمر شکسته بستری و پس از آن عمل جراحی بر روی کمرم انجام شد.
وی که با یادآوری آن روزهای تلخ و سرد متاثر میشود، اعتقاد دارد که اگر در همان روزهای اول برای معالجه به تهران اعزام میشد، آسیب وارده به احتمال زیاد کاهش مییافت، اما دست تنگی خانواده و به خصوص کوتاهی و سهلانگاری پزشکان معالج باعث شد وی در وضعیت فعلی گرفتار و از زندگی محروم شود.
سیلی سرد پزشک بر گونه مادر برای انصراف از درمان
حجب و حیا و مهربانی شهناز مانع از آن میشود که از کسی دلخوری داشته باشد با این حال اصرار ما باعث تجدید خاطرات تلخی از درمانش میشود و از سیلی سردی که پزشک معالج به صورت مادر میزند تا دست از درمان و امیدواری بکشد، تا اصرار پزشک به پذیرش وضعیت پیش آمده و.. میگوید.
شهناز اضافه میکند: با سن و سال کمی که داشتم نمیدانستم مفهوم واقعی قطع نخاع چیست و در این شرایط پزشکم تلاش میکرد خانوادهام را از ادامه درمان من منصرف کند.
به گفته شهناز پزشک به صراحت و با تاکید به او میگوید از این پس نه توان راه رفتن خواهد داشت و نه نشستن و حتی تکان خوردن. اما ارادهای برتر با تلاش و همت شهناز عجین میشود تا امروز وی با کمترین کمک مشکل نشستن و انجام کارهای ضروری و شخصی را در کمال تعجب و حیرت همگان انجام دهد.
شهناز: "دوست دارم در بیمارستانهای تهران معاینه شوم"
با این حال دکترخوش نویسان یکی از متخصصان مغز و اعصاب با معاینات اخیری که صورت داده، درمان را بینتیجه و آسیب وارده را غیرقابل رفع میداند.
اینها را شهناز با چشمانی که کور سوی امید را میتوان در آن یافت میگوید، اما اصرار دارد اگر مشکلات مالی نباشد دوست دارد که توسط چند پزشک دیگر در بیمارستانهای تهران معاینه شود.
او به تلاشهای خود در این چند سال اشاره میکند که توانسته خود را به درجه ای از توان جسمی برساند تا بسیاری از فعالیتهای شخصی را به تنهایی انجام دهد و برای مددکاران مزاحمتی نداشته باشد.
هزینه گزاف بیمسئولیتی؛ چهار سال همنشینی با بیماران مغز و اعصاب
پس از ترخیص از بیمارستان چهار سال همخانه شدن با بیماران مغز و اعصاب در مرکز توان بخشی، یادآور روزهای تلخی برای شهناز است که آسیبهای جسمی و روحی بسیاری از که سوی این بیماران وارد شده است، برای او زنده میکند.
شهناز به تلاشهایش که در این مدت برای تغییر محل نگهداری خود از مسئولان داشته اشاره کرد و افزود: این تلاشها پس از چهار سال نتیجه داد و در نهایت در سال ۸۰ به دلیل عدم وجود مرکزی برای نگهداری بیماران قطع نخاع به مرکز سالمندان منتقل شدم.
او اکنون با افرادی هم اتاق است که ۴۰ سال یا بیشتر با او اختلاف سنی دارند. ولی پیوند با دنیای بیگانه سالمندان برای دختری مانند شهناز که قلبی مهربان و ارادهای استوار دارد با تمام تلخیهایش اتفاق میافتد، طوریکه شهناز دوست و غمخوار کسانی میشود که در حکم مادر و مادربزرگ او هستند.
خانواده او هر سال یک بار به ملاقاتش میآیند و بیشتر از اقوام و مسئولان، دوستان شهناز هستند که دلسوزانه تلاش میکنند حمایتهای مختلفی از او داشته باشند.
بازرسان سازمان بهزیستی به جای حل مشکلات او به حضورش در آن مرکز معترض میشوند و تنها راه را انتقال به تبریز یا تهران میدانند.
شهناز برای انتقال مقاومت میکند، او دلایل شخصی خود را دارد، بیکسی آنقدر او را آزرده است که نمیخواهد حتی به قیمت تغییر شرایط ناگوار زندگی و بیماریش، دوستانش را از دست بدهد.
او حواسش به دل همه است با این حال انقلاب اشکهایش به ما میگوید که حواس کسی به دل او نیست و تنها رها شده است.
امکانات خانه سالمندان متناسب با بیمار قطع نخاعی نیست
در حین مصاحبه کارکنان دور و اطراف شهناز را پر کردهاند، باورمان میشود که دیگر لبخند شهناز به لبخند آنها و اشک او به اشکهای کارکنان و سالمندان تبدیل شده است.
شهناز با کارکنان مرکز نگهداری سالمندان ارتباطی بیش از یک رابطه دوستانه دارد، آرامش و وقار او در پذیرش زندگی سختش حتی کارکنان را در مقابل خیل مشکلات کار و زندگی شخصیشان مقاوم کرده است.
در این خصوص شهناز فضای موجود و امکانات مرکز را متناسب با وضعیت خود نمیداند، اما در عین حال تلاش کارکنان را برای حمایت روحی و رسیدگی به وضعیت خود ارزشمند و قابل ستایش توصیف میکند.
لازم به توضیح است بیماران قطع نخاعی بسیاری در جای جای شهر به علت نبود مراکز نگه داری و نبود امکانات مالی خانوادهها یا در گوشه خانهها به حال خود رها میشوند و یا در مراکز غیر مرتبط نگهداری میشوند.
یکی از مددکاران این مرکز در گفتوگو با خبرنگار مهر با بیان اینکه امکانات موجود در اینجا کاملا متناسب با وضعیت و نیازهای سالمندان بوده و برای بیماران قطع نخاعی مناسب نیست، اظهار داشت: امکانات متناسب با نیاز شهناز در این مرکز وجود ندارد.
سپیده خلیلی تصریح کرد: معاینه دقیق، تغذیه مناسب و مراکز نگهداری تخصصی برای بیماران قطع نخاعی مثل شهناز میتواند مفید باشد.
راه رفتن معطل دستگاه ۵۰۰ هزار تومانی
خلیلی در توضیح ابزار و سایل پزشکی لازم برای بهبود شهناز، به دستگاهی اشاره می کند که طبق تجویز فیزیوتراپ می تواند به وی کمک کند که بخشی از توان حرکتی خود را بازیابد، ولی به علت محدودیتهای مالی توان تهیه آن بر ای این مرکز وجود ندارد.
از طرفی شهناز نیز معتقد است اگر ورزشها و دستگاههایی از این دست در اختیار او قرار گیرد، تلاش خواهد کرد عضلات حرکتی خود را تقویت کند.
پاهایی که میماند تا دستها عشق و استقامت نقش کند
بیگانگی با اعتراض و گلایه باعث شده، تمام سالمندان این مرکز سهم خود را از مهربانی شهناز بگیرند، حتی کسانی که در حقش کوتاهی کردهاند.
او با اخلاق و مهربانی بیپایانش با همه اعضای این مرکز ارتباط خوبی دارد، دوست همه سالمندان و محرم اصرار و مرهم خستگیهای کارکنان مرکز است.
شهناز اوقات خود را در این مرکز با گلدوزی و فروش تابلوهایی که به مانند قلب پاک و مهربانش، زیبا و بیریا هستند، میگزراند، تا بخشی از هزینههای شخصی خود را کسب و وسایل مورد نیازش را تهیه کند، این در حالی است که وی تحت پوشش بهزیستی استان اردبیل قرار دارد.
آرزویی که "هیچ" شد
شهناز حتی اگر نتواند پاهایش را به کار گیرد با دستهایش در تار و پود گلهایی که میدوزد، عشق و استقامت نقش میکند و زندگی را فریاد میزند.
چنانچه وقتی از آرزوهایش در این دنیا میپرسیم، میگوید: هیچ؛ اما اشکهایی که به دنبال آن روح زندگی را به لرزه در میآورد، علامت سئوالی است بیپاسخ.
گفتنی است آدرس و اطلاعات لازم به منظور استفاده پزشکان و مراکز درمانی و افرادی که تمایل دارند درخصوص درمان و بستری این بیمار اقدامی صورت دهند، در دفتر خبرگزاری مهر محفوظ است.