آفتابنیوز : آفتاب: پیشبینی این دوئل نفر به نفر از مدتها قبل شده بود. اما اصل ماجرا از زمانی آغاز شد که ابراهیم حاتمیکیا در برنامه راز به طور غیرمستقیم فیلم جدایی نادر از سیمین را مورد انتقاد قرار داد.
عدهای این نظر حاتمیکیا را نقد و عدهای پسندیدند و بقیه معتقد بودند این تنها یک برداشت اشتباه است و منظور حاتمیکیا به فیلم فرهادی نبوده. تا اینکه زمان اکران یه حبه قند فرا رسید و این بار حاتمیکیا به صراحت در ستایشش از یه حبه قند فرهادی و فیلمش را به باد انتقاد گرفت.
در بخشی از این نامه آمده:
خیر ببینی آقا سیدرضای میرکریمی. کامات شیرین. اگر این حَبّه قندت نبود، یادمان میرفت کجایی هستیم و با کامِ تلخ در صفِ سفارتِ خرسنشان ایستاده بودیم تا از سرزمین همیشه آفتابمان به جبرِ همکار تلخمزاج، همه مهر دروغ بر پیشانی، متقاضی پناه به سرزمین همیشه ابری بگیریم...
این بار طرفداران فیلم در فضای مجازی و منتقدان همراه فیلم صراحتاً واکنش نشان دادند و ابراهیم حاتمیکیا را به "حسادت" نسبت به موفقیت جهانی فرهادی متهم کردند. کاریکاتورش را کشیدند و اتفاقات دیگر. اتفاقاتی که با واکنش تند رضا میرکریمی روبرو شد. سکوت حاتمیکیا دربرابر آنها ادامه داشت تا جدیدترین گفتوگویش با چلچراغ.
در این مصاحبه که بخشهایی از آن را به نقل از کافه سینما میخوانید حاتمیکیا به این حملات واکنش نشان داده است:
-من در آخر نامه به اقای میرکریمی نوشتم"این عصر وارونگی پایانی دارد برادر" چیزی که من به آن اشاره داشتم هیچ ربطی به سینما به مفهوم هنر سینما ندارد. دردی است فراتر از دنیای سینما که در آن وادی دیگر دوست و همکار و برادر نمی شناسند. این فریادی بود و اگر مماشات می کردم، آیندگان این بزدلی را بر من نمی بخشیدند. برای من ایران و ایرانی نامی نیست که صرفا در شناسنامه ام ثبت شده باشد. هشت سال از عمر جوانی ام را به بهای جانم هزینه دادم و به عنوان یک سرباز بر خودم حقی قائلم که از آن دفاع کنم. حتی اگر همه دوستدارانم از من برنجند. وارونگی همین بس که متهم به حسادت شدم. در حیرتم عزیزی که این اتهام را کلید زد، چگونه سال های پایانی مرتضی آوینی هم نفسش بوده و درکی از این مرام این نسل پیدا نکرده است.
-من تاجر نیستم که به ضرر و زیان جیب و ابرویم فکر کنم. بی پرده بگویم که این خرس و پلنگ و شیر و حتی سیمرغ استعداد گوساله سامری شدن را دارد و کجاست آن مفسر شجاع همچون مرتضی آوینی که با بیانی حکمیمانه این وارونگی های معنا را توضیح دهد. قدرت قلم من به حدی نیست که بتوانم تشریحی عقلانی از این فریادم داشته باشم. و همین مبهم بودن اشاراتم عزیزانی را از من دلخور می کند. می فهمم که باعث این سرشکستن ها از میل این لیلی نسبت به این مجنون بوده و من باید قدر دان باشم. و البته عزت از ان خداست و باقی هر چه هست عرصه امتحان اوست.
-شما با فیلمسازی صحبت می کنید که آخرین ساخته اش در محاق توقیف است وخوب می دانید چرا. این نگاه آزارم می دهد. احساس می کنم بعد از نامه به میرکریمی پیاده نظام در اینترنت آرایش جنگی گرفته که متاسفانه حافظه شان مثل ماهی سه ثانیه است و هیچ حریم و حرمتی به گذشته قائل نیست. چرا تا این حد دیکتاتور مطلق نگر می شویم. البته حوشحالم که هیچ حاشیه امن و هاله قدسی اطرافم نیست و همگان می توانند نقد و لعن و تقدیرم کنند. ولی با همه اینها من هم انسانم. عزیزان، من اشاره به فیلمی کردم که از جشنواره فجر دولت آقای احمدی نژاد تا خانه سینما و شهرداری و جشنواره های اروپایی و آمریکایی و آفریقایی و آسیایی جایزه ها گرفته و همچنان می گیرد. پس چرا تا این حد کم تحمل از شنیدن یک صدای دیگر؟ عجبا این حکایت شباهت غریبی دارد با حکایت پادشاه و خیاط که یک جور دیگری گفت. البته زمان بهترین مرهم این آلام است.
-مسئله حاتمی کیا ماندن خودم است که هزینه دارد. بخشی با توقیف فیلم هایم، بخشی با همین فریادها.