کد خبر: ۱۴۲۵۲۹
تاریخ انتشار : ۱۷ دی ۱۳۹۰ - ۱۶:۴۲
۱۷ دی، سالگرد عروج جهان پهلوان تختی؛

پهلوانان نمیمیرند

مردی و مردانگی افسانه شد
آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: روایتی از ۴۸ ساعت پایانی زندگی پهلوان تختی 

غلامرضا تختی نامی آشنا برای تمام ایرانیان است و از لحاظ شخصیتی می‌توان گفت یکی از چهره‌های ماندگار در تاریخ ماست که نه‌تنها در حوزه ورزش بلکه در میان چهره‌های بر‌تر تمام عرصه‌ها جای دارد. از هر فردی درباره نام تختی پرسیده شود، شخصیت او را به یاد می‌آورد و پهلوانی‌هایی که در نوع خود بی‌نظیر بود. تختی در شرایطی نام پهلوانی را به خود اختصاص داد که رژیم شاه علیه وی به خاسته بود و از محبوبیت وی می‌ترسید. 

غلامرضا تختی نامی آشنا برای تمام ایرانیان است و از لحاظ شخصیتی می‌توان گفت یکی از چهره‌های ماندگار در تاریخ ماست که نه‌تن‌ها در حوزه ورزش بلکه در میان چهره‌های بر‌تر تمام عرصه‌ها جای دارد.

از هر فردی درباره نام تختی پرسیده شود، شخصیت او را به یاد می‌آورد و پهلوانی‌هایی که در نوع خود بی‌نظیر بود. تختی در شرایطی نام پهلوانی را به خود اختصاص داد که یک حکومت علیه وی به خاسته بود و از محبوبیت وی می‌ترسید.

از ویژگی‌های مفهوم «پهلوانی» ‌در تاریخ ایران جامعیت و گستردگی ابعادی است که این مفهوم در فرآیند زمان و گذر تاریخ به‌دست آورده، و این خصوصیت موجب شده تا از ساده‌ترین برداشت‌های توصیفی و عامیانه تا پیچیده‌ترین تحلیل‌های جامعه‌شناختی، روان‌شناختی و مردم‌شناسی فرهنگی را در بیان الگوهای رفتاری غیرمتعارفی که از عملکرد پهلوانان در زندگی فردی و اجتماعی آنان ملاحظه می‌شود، شاهد باشیم. تحلیل‌ها و برداشت‌هایی که همواره با علامت سوال‌های جدی از «کیستی» مفهوم «پهلوان» به نسل‌های آتی منتقل می‌شود.

غلامرضا تختی قهرمان کشتی المپیک و جهان یکی از پهلوانان ‌تاریخ ایران است که به اعتقاد خیلی‌ها مصداقی عینی از منش و رفتار پهلوانی است. او که پیشوند جهان‌پهلوان را در دوران زندگانی و با گستردگی و استقبال غیرقابل مقایسه‌ای نسبت به زمان حیاتش، پس از مرگ در کنار نام خود داشته و دارد، با تمامی تعاریف و تفسیرهایی که سعی دارند ابعاد پهلوانی ‌او را به تصویر بکشند، انبوهی از ناگفته‌ها دارد. 

کنج سکوت و عبادت پهلوانانه

یک‌رشته تسبیح سیاه و یک‌رشته دیگر سپید، پیرامون مهر وسط جانماز حلقه زده‌اند و منتظرند تا شاید یک‌بار دیگر گرمی پیشانی آشنایی را حس کنند و یا در لابه‌لای انگشتان پهلوانانه‌اش، شمارشگر ذکر و تسبیح‌های جهان‌پهلوان غلامرضا تختی باشند در هنگامه تنهایی او با معبودش! اینجانماز ساده، همراه همیشگی آقاتختی در سفر‌ها و اردوهای تیم ملی کشتی بود. جانمازی که از غیبت‌های چنددقیقه‌ای جهان‌پهلوان تختی از جمع اردونشینان و اطرافیان خبر داشت. دور از هیاهو، جهان‌پهلوان تختی کنجی را می‌جست تا سجاده‌اش را میزبان رویارویی و راز و نیازش با معبود کند. سجاده آقاتختی هم ازجمله وسایل داخل چمدان بوده که به موزه ورزش اهدا شده است.

روایتی از ۴۸ ساعت پایانی زندگی پهلوان تختی

روز شنبه / ساعت۹: ۳۰ صبح؛ با تلفن، از دفتر هتل صبحانه می‌خواهد. برایش می‌برند. صبحانه می‌خورد و لباس می‌پوشد، وصیت‌نامه‌اش را که تنظیم کرده بود با خود برمی‌دارد و می‌رود.

ساعت۱۰ صبح؛ در سالن پایین هتل با آقای امید مدیر هتل به صحبت می‌نشیند و درباره همه‌چیز حتی فدراسیون کشتی و فوتبال حرف می‌زنند.

ساعت۱۰: ۳۰ صبح؛ به دیدن دوستش شاغلام در گل‌فروشی رزنوار (چهارراه پهلوی) می‌رود.

ساعت۱۱ صبح؛ وصیت‌نامه‌اش را که تنظیم کرده در محضر۲۰۲، با حضور آقای مصطفی فرزین سردفتر این محضر رسمی می‌کند.

ساعت۱۱: ۳۰ صبح؛ دوباره به دکان شاغلام برمی‌گردد و در حدود نیم‌ساعت می‌نشیند و در همین موقع فتح‌ا...، شاگرد شاغلام با دوربین دستی از او عکس می‌گیرد، بعد با نویسنده ما (مجله روشنفکر) ملاقات می‌کند و با او تا چهارراه پهلوی پایین می‌روند.

ساعت۱۲؛ برای دیدن جعفر خدادادی یکی از دوستانش به موسسه دخانیات می‌رود و با جمعی از کارگران صحبت می‌کند. در همین‌جا وقتی جعفر به او می‌گوید بیا عصری به شاه‌عبدالعظیم برویم، می‌گوید: «همین‌روز‌ها همه‌تان به آن‌جا خواهید آمد.» او از جعفر برای اسلحه خفیف خود فشنگ می‌گیرد.

ساعت۱: ۳۰ بعدازظهر؛ به دکان محمدحسین قیصر می‌رود و با او ناهار می‌خورد.

ساعت۴ بعدازظهر؛ به دیدن روح‌ا... خان می‌رود و پس از این‌که زمانی را با هم می‌گذرانند، تصمیم می‌گیرند به مهرآباد بروند و شام بخورند که روح‌ا... خان می‌گوید شلوغ است. ناگزیر با هم به دکان احد شکری یکی از دوستانشان می‌روند و پس از خوردن خوراک ماهی تا ساعت۱: ۳۰ بعد از نیمه‌شب آن‌جا می‌نشینند و بعد از هم جدا می‌شوند. تختی عصر قرار بود که به دیدن منزه دوستش برود که نرفت.

ساعت۱: ۳۰ بعد از نیمه‌شب؛ تختی به هتل بازمی‌گردد و به اتاق شماره۲۳ می‌رود. از پیشخدمت می‌خواهد که اسلحه‌اش را از ماشین به هتل بیاورد، ولی به او می‌گوید: «مواظب خواهم بود، می‌دانم ورود اسلحه به داخل هتل قدغن است.»

روز یکشنبه / ساعت۱۰: ۳۰ صبح؛ به خانه تلفن می‌کند و با شهلا صحبت می‌کند و دوباره می‌خوابد.

ساعت‌یک بعدازظهر؛ از خواب بلند می‌شود و دوباره به خانه‌اش تلفن می‌کند ولی یا تلفن اشغال بوده و یا او پشیمان می‌شود. در هر صورت صحبت نمی‌کند و بعد به یکی از دوستانش تلفن می‌کند، او هم در خانه نبوده است.

ساعت۳: ۳۰ بعدازظهر؛ تلفن می‌کند تا برایش ناهار بیاورند.

ساعت۴ بعدازظهر؛ پیشخدمت می‌آید و ظروف خالی را می‌برد. او از پیشخدمت قلم و کاغذ می‌خواهد که برایش می‌آورد. این پیشخدمت آخرین کسی است که تختی را زنده دیده است.

ساعت۴: ۳۰ بعدازظهر؛ نیکو سلیمی دوست تختی به خانه تلفن می‌کند و تختی را می‌خواهد. شهلا به او می‌گوید: «تختی از صبح که بیرون رفته، هنوز برنگشته.»

ساعت۱۱ شب؛ پیشخدمت هتل از مقابل اتاق او می‌گذرد. می‌بیند چراغ اتاق شماره۲۳ روشن است و صدای آب از دستشویی می‌آید. این نشان می‌دهد که تختی تا این ساعت زنده بوده است.

ساعت۱: ۳۰ نیمه‌شب؛ لحظه فاجعه، لحظه انتظار... چند ساعت جان‌کندن پایان می‌یابد. او آخرین نفس را در تنهایی می‌کشد و در یک لحظه که برای همه دوستدارانش لحظه بی‌خبری بود، روح از کالبدش پرواز می‌کند...

روز دوشنبه / ساعت۸: ۳۰ صبح؛ پیشخدمت هتل می‌بیند ماشین بنز تختی چرخ عقبش پنچر است، به مدیر هتل می‌گوید. تلفن می‌کنند، تختی جواب نمی‌دهد. پیشخدمت می‌رود گوشش را به در اتاق می‌چسباند، می‌بیند صدایی نمی‌آید. تلفن زنگ می‌زند. با مشت به در می‌کوبد و وقتی نگران می‌شود...

ساعت۹ صبح؛ مدیر هتل به کلانتری۷ تلفن می‌کند و بعدا به کلانتری می‌رود و با چند مامور می‌آید. چون در بسته است، مامور جلوی در می‌گذارند و دوباره به کلانتری بازمی‌گردند.

ساعت۹: ۳۰ صبح؛ نماینده دادستان و ماموران در اتاق را باز می‌کنند و با جسد تختی روبه‌رو می‌شوند که روی تخت افتاده، صورتش کبود شده و شیار باریکی از خون از گوشه لبانش سرازیر شده است....» 

به گزارش شفاف.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین