آفتابنیوز : آفتاب- غلامعلی دهقان: با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ به تدریج این پرسش عمده در محافل خواص و عوام مطرح شد که وقوع این انقلاب با کدامین نظریههای مربوط به تحقق انقلابهای بیشتر مطابقت دارد؟ در همین ارتباط از سوی کارشناسان و صاحبنظران علم سیاست و همچنین بازیگران عرصه سیاسی اعم از موافق و مخالف انقلاب نظریههایی ارائه گردید که بعضاً تفاوتهای ماهوی هم با یکدیگر داشتند.
برخی از این دیدگاهها ریشه در خاستگاه فکری – سیاسی ارائهکنندگان آنها و بعضی هم به قاعدهی انصاف نزدیکتر بود.
در این باره نکات زیر قابل توجه است:
۱-نظریهی توطئه: معتقدین به این نظریه که بخش قابل توجهی از آنان را سلطنتطلبان تشکیل میدادند تحقق انقلاب را توطئه بیگانه بر علیه رژیم سلطنتی قلمداد کردند! به ظن اینان رژیم پهلوی دوم به سمتی میرفت که قدرتهای خارجی به خصوص امریکا، انگلیس و اسرائیل وجود آن را بر نتابیده و با حمایت از مخالفین سرنگونی آن را سبب گردیدند!! درباره این دیدگاه باید گفت: اولاً – در فرهنگ سیاسی ایرانیان همیشه "کاسهای زیر نیمکاسه است" و به تعبیر دیگر دیدگاه "دایی جان ناپلئونی" - کار کار انگلیسهاست - طرفداران فراوانی دارد. علاوه بر این در فرهنگ کوچه و بازار هم دیدگاهی که به راحتی شکستها و ناکامیها را به دیگری -دشمن- نسبت میدهد بر هر راهکار دیگری ارجحیت دارد. البته این سخن به معنای آن نیست که دخالت بیگانگان را میبایست به کل منکر شد بلکه برای اثبات این موضوع باید ادله قابل قبول و مستند وجود داشته باشد.
ثانیاً-در "شورش" که حرکت بخشی از مردم است و یا "کودتا" که حرکت تعداد محدودی از خواص است میتوان از توطئه سخن گفت اما در مورد انقلاب با توجه به فراگیر بودن و عمق داشتن آن سخن از توطئه خارجی بیمورد است.
ثالثاً- بیگانگان در مورد رژیم پهلوی نیازی به توطئه در براندازی آن رژیم نداشتند زیرا آن رژیم از جهت فرهنگی قرابت بالایی با فرهنگ غرب داشت و کارگزارانش علاقمند به غرب فرهنگی بودند و از جهت سیاسی هماهنگ با منافع غربیان در ایران عمل میکردند. برای مثال در قضیه تحریم نفتی کشورهای عربی عضو اپک در سال ۱۹۷۳ نسبت به غرب صنعتی تنها کشوری که از تحریم مذکور سرباز زد رژیم شاه بود ضمن اینکه در دهه ۵۰ – شمسی-ایران هشتاد درصد نفت رژیم اشغالگر قدس راهم تامین میکرد. علاوه بر این رژیم پهلوی غضو پیمان سنتو بود که حلقه و اسط "ناتو"در غرب و "سیتو" در شرق آسیا محسوب میشد. حضور دهها هزار مستشار نظامی غربی در ایران و بازار مناسب برای کالاهای غربی و....همه نشان از هماهنگی رژیم شاه با غریبان داشت.
رابعاً- نگاهی به کار کرد جمهوری اسلامی طی ۳۲سال اخیر نشان میدهد که نظام که نظام جمهوری اسلامی به عنوان محصول این انقلاب تضادهای اساسی و عمده با آمریکا، انگلیس و اسرائیل داشته که بعضا به تقابل هم کشیده شده است که مهمترین آن موضوع هستهای ایران میباشد. در حالی که اگر قرار بود نظریهی توطئه اصالت داشته باشد ایران پس از انقلاب میبایست در کنار غرب سیاسی باشد نه در تعارض با آن.
۲-نظریه اقتصاد: مطابق این دیدگاه ریشه انقلاب ایران را میبایست در سیاستهای اقتصادی رژیم پهلوی دید. بنابر این نظریه که حامیان آن را بخشی از گروههای چپ کمونیستی – حزب توده و فدائیان خلق –تشکیل میدادند" اقتصاد زیربنای تحولات هر جامعه است". بنابراین ریشهی انقلاب ایران را میبایست در حرکت اعتراضی کارگران و کشاورزان و بطور کلی فرودستان انقلابی دید که از وضعیت اقتصادی خوب بیبهره بودند. درباره این دیدگاه باید گفت اولاً- انقلاب ایران حرکتی فراتر از یک قشر و صنف و طبقه اجتماعی بود و نمیتوان آن را منحصر به یک طبقه دانست. در همین راستا و بر اساس واقعیتهای انقلاب زمانی که بازاریان اعم از پیشهوران خرد و کلان و تجار کلان به انقلاب پیوستند انقلاب خود را به عنوان یک واقعیت غیرقابل انکار در عرصه داخلی و خارجی نشان داد.
ثانیاً-اگر حرکت انقلابی ملت ایران صبغه اقتصادی صرف داشت میبایست تبلور این موضوع در شعارهای انقلابی مردم در سال۱۳۵۷ دید و حال آنکه در شعارهای انقلاب اولویت با شعارهای فرهنگی-سیاسی و اجتماعی بود و شعارهای اقتصادی چندان پررنگ نبود.
ثالثاً-در سالهای انتهایی حکومت پهلوی دوم وضعیت فرودستان نسبت به سالیان قبل نه تنها بدتر نشده بلکه بهتر هم شده بود.
۳- نظریهی عدم تناسب رشد اقتصادی با مشارکت سیاسی: مطابق این دیدگاه رژیم پهلوی دوم طی برنامههای اقتصادی چهارم(۱۳۵۲-۱۳۴۷)و اقتصادی پنجم(۱۳۵۷-۱۳۵۲) موفق شد رشد اقتصادی قابل توجهی ایجاد کند. اما کارکرد رژیم پهلوی در همین حد متوقف ماند و متناسب با این رشد اقتصادی زمینه حضور اقشار مختلف مردم در مدیریت سیاسی کشور فراهم نگردید و اداره حکومت صرفاً توسط شاه و اطرافیان خاص وی بود و این در حالی بود که بخش قابلتوجهی از جامعه را قشر متوسط تشکیل میداد و اینان علاوه بر رفاه اقتصادی خواهان مشارکت سیاسی و سهیم شدن در عرصه قدرت هم بودند. درباره این دید گاه باید گفت نمیتوان این دیدگاه را در تحلیل و تبیین انقلاب نادیده گرفت زیرا بر اساس واقعیتهای انقلاب که مرکز ثقل آن شهرهای بزرگ و قشر متوسط بودند این نظریه از کارآمدی قابلتوجهی در تبیین ریشههای انقلاب برخوردار است با این وجود این دیدگاه به تنهایی برای درک زمینههای انقلاب کافی نیست و نمیتوان آن را تنها علت انقلاب قلمداد کرد.
۴- نظریه اسلام ستیزی رژیم پهلوی: بر اساس این دیدگاه علت انقلاب را میبایست در کارکردهای ضددینی رژیم پهلوی مشاهده کرد. این رژیم با دامن زدن به موج غربزدگی و ترویج فرهنگ غربی و رواج بیحجابی و اشاعه منکرات حساسیت مومنان و دینداران را سبب گردیده و اعتراض آنها را برانگیخته است؛ در همین راستا تغییر تاریخ هجری به تاریخ شاهنشاهی را میتوان یکی از اشتباهات استراتژیک رژیم شاه معرفی کرد.
درباره این دیدگاه باید گفت درست است که سران رژیم شاه مقید و پایبند به فرهنگ اسلامی نبودند اما رژیم شاه برحسب ظاهر مانع عبادت مردم وانجام فرایض آنان نبود مساجد فعال و مراسمهای عزاداری سالانه برگزار میشد و رادیو و تلویزیون شاه هم سخنرانی مذهبی بخش میکرد. با این وجود باید پذیرفت بخش قابلتوجهی از تودههای مردم که در سال ۱۳۵۷ به خیابانها آمدند رژیم پهلوی را اسلامستیز دانسته و حذف آن را خواهان بودند.
۵-نظریه بازیابی هویت اسلامی – ایرانی: مطابق این دیدگاه ملت ایران طی دویست سال اخیر تحت نفوذ و سلطه ی فرهنگی – سیاسی غرب بوده است. اما به تدریج با رهنمودهای عالمان دینی مبارز و روشنفکران مسلمان از خواب غفلت بیدار شده و در صدد آمده تا هویت اسلامی – ایرانی خود را بازسازی و جایگاهی مناسب با شأن تاریخی خود داشته باشد و با توجه به این که در یکصد سال اخیر گفتمانهای ملیگرایی در قضیه ملی شدن نفت و گفتمان چپ کمونیستی نتوانستند این نیاز تاریخی را پاسخگویی کنند تنها راه نجات خود را بازگشت به هویت اسلامی ایرانی دیدند. مردم با گزینش اسلام سیاسی اسلام غیرسیاسی را پشت سر گذاشته و خواهان حاکمیت اسلامی شدند که منادی آزادیهای مشروع انسانی اخلاقی، سیاسی بود و علاوه بر این تامین عدالت اجتماعی را هم خواهان بود. گفتمانی که در سخنان امام خمینی و روحانیت مبارز همانند شهید مطهری شهید بهشتی و روشنفکران مسلمان مثل زنده یاد علی شریعتی عینت یافت.