آفتابنیوز : 
برای حل اين مشکل، دکترينی از سوی رهبران آمريکا ارائه شد که به دکترين نيکسون – کيسينجر معروف شده است.
طبق اين دکترين، مسئوليت حفظ امنيت برخی از مناطق حساس جهان به عهده متحدان منطقه ای آمريکا سپرده می شد و متحد منطقه ای آمريکا در منطقه خليج فارس، پادشاهی ايران بود که از نظر مقامهای کاخ سفيد، استعداد لازم را برای عهده دار شدن چنين نقشی داشت.
شاه ايران نيز به دليل بلندپروازيهای خاص خود از ايفای اين نقش استقبال کرد و پس از آن ايران به صورت بزگترين دريافت کننده تسليحات پيشرفته آمريکا درآمد و عملاً "ژاندارم" خليج فارس شد.
با وقوع انقلاب بهمن ۱۳۵۷، ايران از صف متحدان نزديک آمريکا خارج شد و در شمار دشمنان آن درآمد، هرچند به بلوک مقابل غرب، يعنی اتحاد جماهير شوروی و متحدان کمونيستش نيز نپيوست.
همزمان با اين تحول، ارتش سرخ شوروی وارد خاک افغانستان شد و بر نگرانی آمريکا نسبت به امنيت خليج فارس افزود، هر چند اين رويداد سبب همکاری پنهان و غيررسمی ايران تحت رهبری آيت الله خمينی و دولت آمريکا در حمايت از مجاهدان افغان شد.
مجموعه اين تحولات نشان می داد که منافع آمريکا در خليج فارس در معرض خطر بزرگی است، زيرا افزون بر نزديک شدن روسها به خليج فارس از طريق اشغال افغانستان و روی کار آمدن رژيمی انقلابی در ايران که در انديشه صدور انقلاب خود به ساير کشورهای منطقه بود، عراق نيز به عنوان متحد نزديک مسکو در منتهی اليه خليج فارس در صدد بلندپروازی و گسترش نفوذ خود در منطقه بود.
در واقع آغاز جنگ بين ايران و عراق به ايالات متحده فرصت داد تا در سايه درگيری نظامی دو کشور مخالف خود در منطقه به برنامه ريزی برای ترتيبات امنيتی مورد نظر خود در خليج فارس مبادرت کند.
ترتيبات مورد نظر آمريکا، تشويق متحدان عرب خود در حاشيه جنوبی خليج فارس بود تا زير چتر مشترکی گردهم آيند و با تشکيل شورای همکاری خليج (فارس) بلوک واحدی را که از حمايت امنيتی آمريکا برخوردار بود، تشکيل دهند.
وجه ديگر اين سياست، مهار ايران و عراق بود که در طول جنگ به صورتی غيررسمی به کار گرفته شد و با پايان جنگ به طور رسمی به عنوان استراتژی آمريکا در منطقه خليج فارس اعلام و اجرا شد.
جنگ ايران و عراق در عين حال اين امکان را نيز به آمريکا داد که به آرامی نظاميان خود را در منطقه مستقر کند.
با گسترش دامنه نبرد و وقوع جنگ "نفتکشها" کشور کويت از ايالات متحده درخواست کرد که ناوهای جنگی خود را به منظور حفاظت از صدور امن نفت اين کشور به منطقه گسيل دارد و اين ظاهراً راهی "قانونی" برای استقرار ناوگان جنگی آمريکا در خليج فارس بود.
اين در حالی بود که متحدان عرب آمريکا در خاورميانه که پيش از آن از بلندپروازيهای دولت صدام حسين نگران بودند، در رويارويی با ايران عملاً به صورت متحدان عراق درآمدند.
اعراب منطقه در آن برهه، بيش از هر چيز نگران صدور انقلاب ايران به کشورهای خود و بی ثباتی ناشی از آن بودند و از همين رو در دوره هايی که ايران در جنگ دست بالا را داشت از هيچ نوع کمکی به عراق دريغ نمی کردند.
آمريکا خود نيز در برخی شرايط از سياست سنتی خود در برابر عراق فاصله می گرفت و از فراهم کردن پاره ای تسهيلات برای آن دريغ نمی کرد.
با اين حال، دولت آمريکا سخت مراقب بود که عراق به عنوان طرف پيروز جنگ در منطقه ظهور نکند.
به هر حال، جنگ ايران و عراق به رغم ضايعات مادی و انسانی فراوانی که برای دو کشور به بار آورد، در نهايت جز شکلگيری ترتيبات امنيتی مورد نظر آمريکا در منطقه خليج فارس حاصلی نداشت.
در اين ميان کشورهايی نيز در منطقه بودند که از شرايط جنگی بين ايران و عراق در جهت رشد و توسعه اقتصادی خود بهره بردند. ترکيه از جمله کشورهايی است که به اين صفت شهرت پيدا کرده است.