آفتابنیوز : جان نگروپونته بايد به صورت كامل تر، جان ديميتري نگروپونته، متولد 21 جولاي 1939 در لندن است. پدر او يك كارگر ساده كشتي سازي با اصليت يوناني بود كه پس از تحمل سال ها فقر و تنگدستي كار در لندن را براي ادامه حيات خود برگزيد. «قيصر اطلاعات» ايالات متحده بدين ترتيب نه تنها آمريكايي الاصل نيست بلكه يك بريتانيايي با اصالت يوناني به شمار مي رود!
نگروپونته پس از طي دوران كودكي و نوجواني سرانجام به ايالات متحده سفر كرده و در سال 1960، در سن 21 سالگي موفق شد از دانشگاه معتبر ييل فارغ التحصيل شود. سال ها حضور در مناصب سياسي مختلف باعث شده است تا اين سياستمدار كهنه كار علاوه بر زبان انگليسي به پنج زبان ديگر زنده دنيا هم تسلط داشته باشد.
حضور نگروپونته به عنوان يك چهره سياسي به دهه 1980 بازمي گردد. او به همراه اوليور نورث و اليوت آبرامز چهره هاي شاخص يكي از بزرگترين رسوايي هاي تاريخ سياسي معاصر ايالات متحده بودند، رسوايي كه بعدها به «ايران- كنترا» موسوم گشت.
«ايران- كنترا» نمادي تمام عيار از سوءاستفاده يك رئيس جمهور از قدرت سياسي خود و تشكيل دستگاهي به موازات دستگاه سياست خارجي كشور، براي زيرپا گذاشتن قوانين مصوب بود ابعاد اين رسوايي كه از اتاقي در طبقه همكف كاخ سفيد هدايت مي شد، چنان حيرت انگيز بود كه تا مدت ها شوك حاصل از آن فضاي سياسي، آمريكا را متشنج كرده بود.
ايران كنترا را شايد تنها بتوان با رسوايي واترگيت مقايسه كرد. هر دو رسوايي داراي نقاط مشترك فراواني بودند. واترگيت حاصل شكست رئيس جمهوري آمريكا در نبرد ويتنام بود و ايران كنترا حاصل شكست همزمان متحدان آمريكا در دو نقطه استراتژيك. سقوط شاه ايران و همزماني آن با انقلاب نيكاراگوئه و سقوط رژيم «سوموت» باعث شده بود تا دهه ها سلطه آمريكا بر دو منطقه حياتي نابود شود.
انقلابيون ايران و نيكاراگوئه، هرچند اهدافي كاملاً متفاوت داشتند، اما در نهايت كابوسي تلخ را براي آمريكا به عنوان دشمن مشترك خود به وجود آورده بودند.
دولت ريگان، رئيس جمهوري وقت ايالات متحده، پس از تراژدي ويتنام، ديگر جرأت انديشيدن به دخالت نظامي گسترده ديگري در فراتر از مرزهاي خود را نداشت. ريگان و تيم او كاملاً مصمم بودند كه در مرحله نخست دولت چپگراي ساندينيست ها بايد سرنگون شود. جنبش چپگراي نيكاراگوئه مي توانست نه تنها به باز شدن پاي اتحاد جماهير شوروي در منطقه كمك كند بلكه مدلي براي خيزش مردم محروم آمريكاي جنوبي عليه ايالات متحده تلقي شود. هدايت عمليات براي سرنگوني ساندينيست ها به «سيا» سپرده شد.
سازمان سيا به سرعت وارد عمل شد. مزدوران مخالف ساندينيست ها- كه بعدها به شبه نظاميان كنترا موسوم شدند- با كمك هاي مالي، نظامي و آموزشي سيا در كشورهاي همسايه هندوراس و السالوادور آموزش ديده و براي مقابله با دولت و خرابكاري و گاه كشتار مردم هوادار چپ گرايان به درون نيكاراگوئه اعزام مي شدند.
اقدامات غيرانساني و فجايعي كه توسط كنتراها آفريده شد، آن چنان وسيع بود كه اعتراض گسترده جامعه جهاني را در پي داشت. سازمان سيا متهم شده بود كه گذشته از آموزش و تجهيز اين تروريست هاي مزدور با مين گذاري سواحل نيكاراگوئه، امكان پهلو گرفتن كشتي هاي حامل سوخت، لوازم پزشكي و مايحتاج مردم را هم از بين برده است. مخالفت افكار جهاني و تلاش گسترده و اعتراضات پيگير اروپايي ها كه روابط مناسبي با ساندينيست ها برقرار كرده بودند، در نهايت باعث شد كنگره آمريكا با تصويب قانوني هر نوع كمك مالي يا نظامي به كنتراها را غيرقانوني اعلام كند.
ريگان، خشمگين از اين قانون در جلسه اي خصوصي به اوليور نورث دستور داد بدون توجه به مصوبه كنگره فرآيند كمك رساني به كنتراها را هدايت كند. شبكه گسترده اي كه نورث تشكيل داده با استفاده از هواپيماهاي تحت اختيار سيا، با استفاده از پايگاه آمريكا در السالوادور وظيفه كمك رساني و تجهيز كنتراها را برعهده گرفتند. در اين ميان تنها معضل موجود به نحوه تأمين بودجه لازم برمي گشت.
بودجه محدود سيا و نظارت كنگره بر آن، امكان تداوم اين حركت را محدود مي كرد. با افزايش محدوديت منابع مالي، ساير كشورها هم وارد عمل شدند. سياستمداران سعودي، تايواني، برونئي و حتي اسرائيلي مي دانستند كه بهترين راه جلب نظر كاخ سفيد اعطاي كمك مالي و تجهيز كنتراهاست.
محدوديت منابع مالي، با روزهاي سياه دولت ريگان هم زمان شده بود. مبارزان حزب الله به دنبال تهاجم و دخالت نظامي آمريكا در لبنان (1983)، مدتي بعد ويليام باكلي، مسئول دفتر سيا در بيروت را به گروگان گرفت. ريگان كه هنوز به خوبي به خاطر داشت چگونه گروگان گيري كاركنان سفارت آمريكا در تهران، طومار رياست جمهوري كارتر را در هم پيچيده و وي را روانه كاخ سفيد كرده است، با كابوس تكرار حادثه اي مشابه روبه رو شده بود. سياستمداران آمريكايي بر اين باور بودند كه تنها ايران با به كار گرفتن نفوذ خود بر حزب الله لبنان مي تواند زمينه آزادسازي گروگان ها را فراهم كند. اما موضوع اصلي نحوه برقراري رابطه با ايران بود.
منوچهر قرباني فر، دلال ايراني اسلحه، در اين ميان ادعا مي كرد كه مي تواند با ارسال تجهيزات نظامي به ايران كه به شدت درگير جنگ با عراق بود و نيازمند تسليحات باكلي و ساير گروگان هاي غربي را آزاد كند. در اوت 1985 در شوراي امنيت ملي آمريكا اين پيشنهاد بررسي شد.
در حالي كه كاسپار واينبرگر (وير دفاع) و جورج شولتز (وزير خارجه) با هر نوع معامله اي با ايران مخالف بودند، ويليام كيسي (رئيس سازمان سيا) و رابرت مك فارلين (مشاور امنيت ملي) موافق اين طرح به شمار مي رفتند. ريگان در نهايت ريسك معامله با ايران را پذيرفت. با ارسال نخستين محموله تسليحات براي ايران، گروگان آمريكايي آزاد شد.
با آزادي باكلي، آمريكايي ها به صرافت آزادسازي ساير گروگان ها افتادند. ريگان همزمان اميدوار بود كه بتواند با برقراري رابطه اي اين گونه، حداقل خيال خود را از جانب انقلابيون ايران راحت كند. تنها معضل در اين ميان وجود كنگره آمريكا بود كه به او هشدار داده بود حق ادامه «معامله» با ايران را ندارد از سوي ديگر بروكراسي حاكم بر وزارتخانه هاي دفاع و خارجه هم پيشرفت امور را كند كرده بود.
ريگان تصميم گرفت تا دولتي موازي در درون ساختار سياسي آمريكا تشكيل دهد، دولتي كوچك تر و كارآتر كه تنها به او پاسخگو باشد. اولين و آخرين اقدام اين دولت موازي به روسايي ايران كنترا منتهي شد.
با تشكيل اين دولت، قرباني فر به اليور نورث پيشنهاد كرد تا با انتقال محموله اي از تجهيزات نظامي به ايران و فروش آن با قيمتي بالاتر، مابه التفاوت اين مبلغ را صرف حمايت از كنتراها شود. اين طرح مورد موافقت نورث قرار گرفت. سفر مخفيانه او به همراه مك فارلين به ايران در ماه مي سال 1986، اوج اقدامات دولت موازي ريگان بود، مذاكرات اين دو مقام آمريكايي كه با محموله اي از تسليحات به ايران آمده بودند با تأكيد ايران بر اين كه تهران توان اعمال خواست خود بر حزب الله را ندارد، شكست خورد. نورث و مك فارلين اميدوار بودند كه در فازهاي بعدي بتوانند پروژه ايران كنترا را بهتر اجرا كنند.
اوايل اكتبر 1986، سقوط يك هواپيماي سي-130 سيا كه حامل تسليحات براي كنتراها بود، بار ديگر دولت ريگان را با دردسر تازه اي روبه رو كرد. اعترافات سرنشينان هواپيما به حمل تسليحات براي كنتراها، نقش آمريكا در تداوم حمايت از اين گروه تروريستي ناشي شد. ريگان سرگرم مقابله با بحران پيش آمده بود كه سه هفته بعد يك روزنامه لبناني خبر از سفر محرمانه نورث و مك فارلين به ايران داد. اين نشريه منبع خود را يك گروه دانشجويي ايراني ذكر كرده بود.
ريگان براي سرپوش گذاشتن بر اين رسوايي دستور تحقيقات گسترده اي را صادر كرد. در جريان اين تحقيقات نورث و مك فارلين به عنوان متهمان اصلي معرفي شدند. اما با گذشت زمان و حضور سناتوري جوان و سرسخت به نام جان كري، نام ديگري هم به ليست متهمان اضافه شد: جان نگروپونته.
حجم اتهاماتي كه متوجه نگروپونته شده و نيز وسعت اقدامات او به حدي بود كه نيويورك تايمز از وي به عنوان طراح و مجري اين رسوايي نام مي برد.
نگروپونته كه در فاصله سال هاي 85-1981 به عنوان سفير آمريكا در هندوراس به سر مي برد، از سوي نشريه آمريكايي با ارائه اسناد و شواهد مستدل متهم به سازماندهي تمامي اقدامات كنتراها، هدايت آموزش آنها و در نهايت انتقال پولي شده بود كه از سوي جورج بوش (پدر) معاون ريگان به صورت مخفيانه به هندوراس ارسال مي شد. نگروپونته با تماس با رهبران نظامي هندوراس، پول هاي ارسالي از سوي بوش (پدر) را تبديل به تسليحات كرده و در اختيار كنتراها قرار مي داد. وي همزمان با برقراري رابطه با دولتمردان هندوراسي، گروه هاي سركوبگر و جوخه هاي مرگ مخوفي را براي آنان شكل داده بود. اين جوخه هاي مرگ، اقدامات آنان و نقش نگروپونته در گزارش سال 1994 كميسيون حقوق بشر هندوراس به تفصيل بيان شده است. نگروپونته از سوي سازمان هاي بين المللي حقوق بشر نيز به نقض حقوق بشر و ارتكاب جنايت عليه بشريت متهم شده است.
نگروپونته، نورث و آبرامز كه پس از رسوايي ايران كنترا به «گانگسترهاي كنترا» موسوم شده بودند، پس از اين رسوايي ترجيح دادند از صحنه سياسي آمريكا دور بمانند. در دوران جورج بوش پدر و كلينتون هم اين حاشيه نشيني ادامه يافت. اما با انتخاب جورج واكر بوش (پسر) به رياست جمهوري آمريكا ستاره اقبال گانگسترهاي كنترا و به ويژه نگروپونته كه به «گانگستر اهريمني» موسوم شده بود، درخشيدن گرفت.
جان نگروپونته در ماه مارس 2001، به عنوان سفير ايالات متحده در شوراي امنيت انتخاب شد. پس از 11 سپتامبر، نورث و آبرامز هم به صحنه سياسي آمريكا بازگشتند اما در اين ميان نگروپونته از همتايان خود خوش اقبال تر بود. او كه سابقه سال ها حمايت از تروريست ها را برعهده داشت با پايان مأموريت پل برنر حاكم نظامي عراق و استقرار دولت موقت در اين كشور به عنوان سفير آمريكا در عراق منصوب شد. بازگشت گانگستر پير به جامه «سفارت» هرچند با حيرت بسياري روبه رو شد اما كارشناسان سياسي كه مي دانستند نگروپونته بيش از اين كه يك ديپلمات باشد، در چهره يك حامي گروه هاي اپوزيسيون مي تواند روابط كشور محل حضور خود را با كشورهاي ديگر كنترل و حتي هدايت كند، انتصاب وي چندان عجيب نبود. نگاهي به موضع گيري هاي برخي مقامات سياسي عراقي (به ويژه شعلان و الياور) عليه ايران تغيير رويكرد آمريكا به منافقين و... مي تواند نشان دهنده آن باشد كه سفير آمريكا پيش از اين كه ديپلمات حامي منافع آمريكا باشد، گانگستري است كه براي تخريب روابط ايران و عراق و بهره مند كردن آمريكا از اين اوضاع وارد عراق شده است.
با گذشت زمان و برگزاري انتخابات عراق و پيروزي شيعيان به نظر مي رسيد كه نگروپونته بار ديگر در مأموريت خود شكست خورده است. پيرمرد سرخورده آمريكايي اين بار هم نتوانسته بود شاهد پيروزي را در آغوش بگيرد و مي بايد سرخورده به وطن بازمي گشت.
اما اين پايان ماجرا نبود. جورج واكر بوش نه تنها به نگروپونته براي پست جديدي نياز داشت بلكه خود را (و البته خانواده اش) آنچنان وامدار او مي داند كه حاضربه پرداخت هر هزينه اي براي حفظ نگروپونته در ساختار قدرت باشد. در دوران ايران كنترا، بسياري معتقد بودند نگروپونته با گفته ها و ناگفته هاي خود باعث شد نقش جورج هربرت بوش (پدر) در اين رسوايي كمرنگ شده و وي بتواند راهي كاخ سفيد شود. شايد اگر خودداري و فداكاري نگروپونته نبود، خاندان بوش در كمتر از يك دهه سه دوره رياست جمهوري را تجربه نمي كردند!
انتصاب نگروپونته به سمت «قيصر اطلاعات» آمريكا مي تواند حاوي پيام ديگري هم باشد. با انتصاب نگروپونته، خط مشي 15 آژانس اطلاعاتي و امنيتي آمريكا عملاً تغيير خواهد كرد. شايد بتوان انتظار داشت كه حضور نگروپونته باعث شود ايالات متحده بيش از آن كه براي اعمال مقاصد خود در رسيدن به اهداف و منافعش در نقاط ديگر جهان، به لشگركشي و حضور نظامي متوسل شود، تجهيز و استفاده از ناراضيان و مزدوران را مدنظر قرار داده و بدين ترتيب «عمليات مخفي» جايگزين «حضور آشكار نظامي» شود، حضوري كه معمولاً سران ايالات متحده را وادار به پرداختن هزينه اي گزاف كرده است.
آيا نگروپونته كه به اعتراف خود فاقد تجربه اطلاعاتي است موفق خواهد شد خلأ اطلاعاتي- امنيتي آمريكا را كه باعث فاجعه اي چون 11 سپتامبر شد را برطرف كرده يا تمام توان خود را صرف گردهم آوردن اسناد و مدارك عليه كشورهاي ديگر و سازماندهي اپوزيسيون و معارضين خواهد كرد؟ پاسخ اين پرسش را تنها جورج بوش، حامي سرسخت پيرمرد كه علي رغم مخالفت هاي گسترده بار ديگر به او اعتماد كرده است، مي داند!