آفتابنیوز : آفتاب: سرویس اقتصادی- به گزارش روابط عمومی بنیاد باران، مشروح سخنان وی بدین شرح است:
اولین بار که بحث تاثیر نفت در توسعه ملی مطرح شد، در دهه 1320 و در مساله ملی شدن صنعت نفت بود. بعد از جنگ جهانی دوم اتفاقاتی در کشورهای نفت خیز جهان سوم، علیه حاکمیت و تسلط بلامنازع انگلیس بر منابع نفتی جهان غیر کمونیست افتاد که ایران پیشتاز آن بود و عنوان "نهضت ملی شدن صنعت نفت" گرفت. این موج ادامه پیدا کرد و هدف نخبگانی که آن را مطرح کرده بودند ، پاسخ به این سوال بود که چه کار کنیم تا نفت در بهبود وضعیت زندگی و سعادت ملت ایران موثر باشد؟ چیزی که امروز به آن"توسعه" می گوییم. در ابتدای طرحی که نمایندگان مجلس مانند دکتر مصدق و آیت الله کاشانی برای ملی کردن نفت نوشتند، آمده که "به نام سعادت ملت ایران ما پیشنهاد می کنیم صنعت نفت در سراسر کشور بدون استثناء ملی اعلام شود".
به گزارش آفتاب،ما اگر سیر تحولات را از دهه 1950 میلادی بررسی کنیم، می توانیم سه موج را از منظر روابط بین تولیدکنندگان و مصرف کنندگان نفت پیدا کنیم. موج اول، همان موج ملی کردن صنایع نفت در کشورهای جهان سوم با هدف تقویت حاکمیت ملی و کاهش قدرت و سطله عمدتا انگلیس و انتقال مالکیت آنها به خودشان بود، ولی در بهره برداری چندان مشکلی نداشتند که از دیگران کمک بگیرند و نیز افزایش درآمد نفت با هدف سعادت ملتها بود. این موج خیلی ادامه پیدا کرد، تا جایی که تا اواخر دهه 70 دیگر هیچ کشوری نداشتیم که نفت آن ملی نشده باشد. ملی کردن یک جریان سیاسی با برخوردهای شدید با کشورهای مصرف کننده بود، یعنی در ذات خود یک تقابل و تضاد داشت.
موج دوم که پایه آن با تاسیس اوپک در 1960 گذاشته شد و دنبال این بود که سهم عادلانه ای را از درآمد نفت بگیرند. گرچه پایه کار با اوپک گذاشته شد، اما در دهه 70 اثرآن اوج گرفت که اوپک در دو مرحله موفق شد شرکتهای بزرگ نفتی را که در عموم کشورهای نفتی جهان سوم غیر کمونیستی فعال بودند در مقابل خواست خود برای افزایش قیمت نفت تسلیم کند و این کار را در دو مرحله انجام داد. یکبار از زیر 2 دلار به بالای 10 دلار رساند و ایران و عربستان رهبری آن را بر عهده داشتند که دستاورد بزرگی بود و آمریکایی ها واروپایی ها در مقابل آن مقاومت کردند و در نتیجه آن آژانس بین المللی انرژی IEA تشکیل شد که به قول کیسینجر جلوی فزون خواهی اوپک گرفته شود و قیمت نفت را برای جریان یافتن و توسعه کشورهای صنعتی و بزرگ کاهش یابد. یعنی می بینیم که مصرف کنندگان و تولیدکنندگان در تضاد با هم قرار دارند و هرکدام می خواهند دریافتی خود از نفت را زیاد کنند. یادآور می شوم که قیمت نفت بر اساس مذاکره بین تولیدکنندگان بزرگ نفت و شرکتهای بزرگ نفتی تعیین می شد، یعنی نفت کالایی نبود که در بازار عرضه شود، بلکه قیمت آن در مذاکره تعیین می شد و بر اساس آن سهمی به خزانه شرکتهای نفت خیز واریز می شد. گرچه درگیری در این موج، موجب خونریزی نشد اما یک درگیری و اختلاف جدی وجود داشت و موفقیت بزرگی برای اوپک حاصل شد که اصلا IEA هم علیه آن تشکیل شد و می خواستند شاخ اوپک را بشکنند
موج سوم که می توان از آن یاد کرد، از دهه 1990 میلادی غالب می شود و به مرور به عنوان پارادایم حاکم مطرح می شود. این موج زمانی مطرح می شود که نفت مانند یک کالای متعارف وارد بازار شده و عرضه و تقاضا بصورت لحظه ای قیمت نفت را تعیین می کند و مهمترین مساله آن این است که شرکتهای بزرگ نفتی که در دهه 1950 بیشتر از 90 درصد تولید جهان را در کشورهای غیرکمونیستی بر عهده داشتند، سهمشان در این موج به 5،6 درصد می رسد. یعنی یکدفعه سهمشان در تولید نفت و گاز دنیا تغییر می کند و انحصارشان، بجز در یکی دو فناوری، شکسته می شود. در حالی که تا مدتی تمام کشتی های انتقال نفت، فروش، پالایش، توزیع و... در اختیار آنها بود.
در واقع دیگر نه مالکیتی بر منابع نفتی داشتند و نه مالکیتی. مصرف کننده هم نه به دنبال این بود که مانند موج های اول قیمت را کنترل کند و نه اداره صنایع نفتی را بر عهده گیرد، بلکه در این پارادایم جدید فقط "امنیت عرضه" مدنظر بود. قیمت هم برایشان فرقی نمی کرد و قیمت بازار مدنظرشان بود، یعنی حتی قیمت بالا را بطور مثبت می دیدند زیرا قیمت بالا تنها ابزار مدیریت جهانی بخش انرژی بود. قیمت بالا باعث می شد نفتهای گران تر وارد بازار شوند، برای آنها سرمایه گذاری شود و تولیدکنندگان آن زیاد شود تا در نتیجه آن وابستگی به نفت خلیج فارس که همیشه یک منطقه بحران زده بوده است، کاهش یابد. در دهه 1960، 60 درصد تولید نفت توسط اوپک انجام می شده و در قرن بیست و یکم این میزان به 40درصد رسیده است و در واقع خلیج فارس با وجود اینکه 60 درصد نفت دنیا را دارد به زحمت 30درصد نفت دنیا را تولید می کند که نفت گران و تولیدکنندگان متعدد(با تولید 500 تا 700 بشکه) که هیچ کدام به تنهایی در قد و قواره تاثیرگذاری سیاسی نیستند، عامل آن است. انرژی های جایگزین هم در این موج امکان تولید می یابند.
در این موج، تعامل جای تقابل قبلی اوپک و IEA را گرفت و سازمان مشترکی به نام IEF را تشکیل دادند. یعنی گفت وگوی میان تولیدکننده و مصرف کننده به عنوان یک اصل قرار گرفت، زیرا یک هدف مشترک داشتند. یعنی مصرف کنندگان گفتند وقتی قیمت نفت بالا رود نفت بیشتری تولید می شود، امنیت ما هم تامین می شود، تولیدگنندگان هم گفتند که برای اقتصاد شما دعا می کنیم زیرا اگر دچار بحران شود ما دچار گرفتاری مشود زیرا نرخ تقاضا کاهش می باید. این امر تابع تغییرات در اقتصاد دنیا بود، زیرا وزن نفت در اقتصاد جهانی کاهش یافت تا جایی که وقتی بحران مالی مطرح شد حتی یک نفر هم افزایش قیمت نفت را عامل آن ندانست.
اما نکته مهم این است که بعد از گذشت سه موج و رسیدن نفت به قیمت باور نکردنی 100 دلار، سعادت ملتها که در ابتدا مدنظر بود و تصور می شد با ملی شدن صنعت نفت تامین می شود، آنطور که باید و شاید حاصل نشد. در کشورهای جهان سوم سوالهای زیادی در این مورد مطرح شد؛ دکتر مسعود نیلی چند سال پیش پژوهشی را انجام داده بودند که بر اساس آن مشخص شد وضعیت در آمد سرانه اکثر کشورهای نفت خیز(حتی عربستان) در بیست سال گذشته تغییر جدی نیافته و حتی اقتصادهای بدون نفت و غیر تک محصولی نرخ رشد اقصادی بالاتری داشته اند، حتی نرخ رشد کشورذهای تک محصولی غیر نفتی هم بهتر بوده است!
در دو موج اول و دوم که نخبگان، فقط مصرف کنندگان را مانع سعادت و رشد ملتها می پنداشتند، اما بعد از آن دو موج به این فکر افتادند که وقتی مصرف کننده می گوید من با قیمت هیچ مشکلی ندارم، آیا می توان همه تقصیرات را به گردن آنها انداخت یا اینکه سیاستهای داخلی هم در این عدم رشد موثر بوده است؟ اینکه آیا با وجود نفت می توان امیدی به اصلاح وضعیت اقتصادی وابسته نفت داشت؟ آیا نفت شر مطلق است یا انتظار خیر هم از آن می توان داشت؟ آیا می توان از این وضع بیرون رفت؟ آیا نفت می تواند در ایجاد اقتصاد غیرنفتی کمک کند؟
من قبل از ادامه بحث چند مشخصه کشورهای نفت خیز جهان سوم، از جمله ایران را مورد اشاره قرار می دهم. اولین ویژگی که بسیار تعیین کننده است، سهم بسیار بالای تولید نفت در تولید ناخالص داخلی آنهاست. یک زمانی من حساب کرده بودم اینقدر رقم در ایران 50 درصد بود؛ البته الان دیگر نمی توان چندان به اعداد اطمینان کرد! ویژگی دیگر، سهم بسیار بالای صادرات نفت خام و جنس صادرات نفت خام در طراز بازرگانی خارجی کشور است. زیرا نفت و میعان و LPG و... همه از نظر اثرگذاری در اقتصاد یکسان هستند که میزان آن حدود 70 تا 75 درصد است. مشخصه سوم، سهم بسیار بالای درآمدهای نفتی در تامین درآمدهای بودجه عمومی است که روز به روز در 7 سال اخیر بیشتر شده است؛ در حالی که در سالهای آخر اصلاحات روندی رو به کاهش داشت. امروز حتی با 70 دلار هم نمی توان بودجه را بست، در حالی که ما با با 40 دلار، به حساب ذخیره ارزی هم پول نفت را واریز می کردیم. مولفه چهارمی هم داریم که در ایران وجود دارد و در همه کشورها نیست و آن پرداخت یارانه های داخلی برای استفاده از فراورده های نفتی است، الان هم این مشکل وجود دارد اما شکل آن تغییر کرده است.
سه ویژگی اول که ذکر شد در عموم کشورهای نفت خیز وجود دارد و در حوزه های مختلف زندگی اجتماعی اثر می گذارد. من می خواهم در این مورد صحبت کنم که آیا با کمک نفت می توان از این وضعیت اقتصادی خارج شد؟ ساده ترین کار این است که تولید نفت را صفر کنیم، زیرا هر سه مشکل حل می شود، اما مردم به خیابان می ریزند و لذا دولت نمی تواند آن را عملی کند. اگر هم کسی شعار آن را می دهد برای آن است که دقیقا عکس آن را اجرا کند!
اگر ما بخواهیم سهم نفت را در تولید ناخالص ملی کاهش دهیم و در عین حال نخواهیم تولید نفت را کاهش دهیم، باید بتوانیم تولید خالص ملی را بطور شتابان افزایش دهیم. معضل بعدی سهم نفت از در آمدهای دولت در بودجه عمومی است که برای رفع آن باید مالیاتها را اضافه کنیم که موجب نارضایتی مردم می شود و تاثیری هم در اقتصاد نمی گذارد، اما راه حل واقعی این است که اقتصاد را بزرگ کنیم در این صورت درآمدهای مالیاتی دولت هم افزایش می یابد. اگر می خواهیم مشکل سوم را هم برطرف کنیم باید صادرات غیرنفتی را اضافه کنیم که در این راستا باید سرمایه گذاری تولیدی با رشد شتابان صورت گیرد. این سرمایه گذاری باید موجب ایجاد ارزش افزوده بعد از اجرای آن شود؛ مثلا ساختن هزاران حمام، ورزشگاه و... در کشور یک نوع سرمایه گذاری است که در کنار آن کارهای خدماتی هم انجام می شود؛ اما وقتی کار به نتیجه رسید دیگر تولیدی ندارد. لذا باید توجه کنیم که سرمایه گذاری تولیدی در کشور انجام شود، نه سرمایه گذاری های غیر مولد.
اصولا بهره وری در کشور چه برای سرمایه های موجود و چه برای سرمایه های آتی باید افزایش یاید، اگر این کار صورت گیرد، حتی بدون سرمایه گذاری جدید تولید ناخالص ملی افزایش می یابد. از طرف دیگر در این سرمایه گذاری ها باید به تولید داخلی برون گرا و قابل رقابت در عرصه منطقه ای و بین المللی اهمیت بدهیم، زیرا می خواهیم صادرات غیرنفتی داشته باشیم و این یک تصور غلطی است که بعضی ها دارند که صادرات سرریز تولید داخلی است. بلکه صادرات باید بطور مستقل و برون گرا باشد.
اگر ما بخواهیم سرمایه گذاری تولیدی با رشد شتابان داشته باشیم یکی از کارهایی که باید کنیم، منابع داخلی را بطور حداکثر تجهیز کنیم و در این راستا منابع بخش خصوصی و بازارهای تولید و سرمایه و صندوق ذخیره ارزی را سامان دهیم. تاسیس این صندوق کار بزرگی شود که در کنار تصویب چشم انداز بیت ساله دو کار استراتژیک نرم افزاری در دوره اصلاحات بود و در تاریخ ما کمتر چنین کارهایی انجام شده است. من محاسبه کرده بودم که اگر طی دو برنامه، این صندوق را پر کرده بودیم حداقل 800 میلیارد دلار می توانستیم منابع را تجهیز کنیم و سرمایه گذاری کنیم. در حالی که این رقم بسیار بالایی است و اثر بسیار زیادی در اقتصاد ایران می گذارد، در حالی که اقتصاد ایران اکنون قدرت هاضمه این مبلغ را ندارد و باید ایجاد شود و در این راستا سالانه 80 میلیارد دلار بیشتر سرمایه گذاری کنیم. کار دوم برای سرمایه گذاری شتابان این است که بتوانیم منابع خارجی را هم بصورت سرمایه و هم به شکل فاینانس جذب کنیم. اگر ما بخواهیم سرمایه گذاری برون گرا داشته باشیم، باید به مزیتهای نسبی توجه کنیم و به فناوری پیشرفته دسترسی داشته باشیم. اثر فناوری یا در کیفیت بالاتر است، یا قیمت مناسب تر یا هر دو؛ استفاده از آن هم یک امر ضروری است و اختیاری نیست. ما باید به بازارهای صادراتی هم به آسانی دسترسی داشته باشیم؛ نمی توان به همه فحاشی کرد، اما انتظار داشت که از ما خرید هم کنند!
ما باید در ابعاد سیاسب، فرهنگی، اجتماعی و... هم باید کارهایی را انجام دهیم . در بعد فرهنگی مهم ترین کارهایی که باید انجام دهیم اهتمام به توسعه اقتصادی، علمی و فناوری، توجه به کارآفرینی و خلاقیت و انگیزش ملی برای توسعه حول یک شعار ملی است. این شعار ملی در دوره اصلاحات چشم انداز بود که با حکم مقام محترم رهبری ابلاغ شد، اما به نظر من به آن توجه و اهتمامی نمی شود، حتی در انتخابات اخیر تحقق این برنامه جزو شعارها نبود. می گویند در ژاپن به فرزندانشان آموخته اند که این تصور خطرناکی است که خیال کنیم کشور ثروتمندی هستیم، بلکه باید تصور کنیم کشور فقیری هستیم و باید برای رشدمان کار کنیم. اما در ایران دقیقا بر خلاف این امر جریان دارد و می گوییم ما همه چیز در کشورمان داریم، هیچ کاری هم نباید بکنیم و فقط یک دولت غیر دزد باید بیاید تا این ثروف را تقسیم کند!
از نظر ساختارهای سیاسی، اجتماعی نیز امنیت اقتصاد و فضای کسب و کار باید فراهم شود که شامل امنیت قضایی، اجتماعی، فرهنگی توسعه سیاسی-اجتماعی هم هست. در عرصه سیاست خارجی هم باید نه تنها از مرحله تشنج زدایی خارج شد، بلکه وارد مرحله دوستی و همکاری های دراز مدت به منظور دسترسی به منابع و سرمایه های خارجی، بازارهای خارجی برای فروش محصولات سرمایه گذاری تولیدی و دسترسی به فناوری پیشرفته از خارج، شد.
در بحث هایی که آقای خاتمی در دوره اصلاحات مطرح می کردند، ما باید نفت را به عنوان یک سرمایه زیر زمینی تجدید ناپذیر نگاه کنیم که به سرمایه روزمینی تجدید پذیر تبدیل شود و نگاه درآمدی به آن نداشته باشیم و سیاستهای اقتصادی هم باید بر مبنای رقابت، حمایت از کارآفرینان در تقویت بخش خصوصی واقعی و ایفای نقش غالب توسط بخش خصوصی در اقتصاد، حذف عمده انحصارات و کاهش بسیار جدی تصدی های اقتصادی و مهم تر از آن دخالت های دولت در بازار و اتکای به مزیتهای کشور و برون گرایی با اقتصاد جهانی. زیرا اقتصاد درون گرا و برون گرا بسیار مهم است؛ هیچ کشور موفقی در دنیا بر مبنای جایگزینی واردات نتوانسته یک اقتصاد موفق و زنده ای داشته باشد. درهمه جا بر مبنای تراز بازرگانی مثبت جلو می روند.
از نظر ساختارهای فیزیکی هم جایگاه دولت باید تعریف مجدد شود و به سمت ایجاد زیر بناهای فیزیکی جهت جهش اقتصادی برویم.
بحث دیگر، ارتقاء منابع انسانی با اصلاح جهت گیری های آموزشی جهت تسریع یادگیری با اتکا به اندوخته ها و دستاوردهای داخلی وعلمی بشری است.
بر اساس آنچه گفتم، اقتصاد ایران باید با نرخ شتابان رشد اقتصادی به پیش رود، منابع عظیم مالی برای این کار تجهیز شود(چه منابع داخلی و چه با جذب منابع خارجی و دستیابی به فناوری پیشرفته)، اقتصاد برون گرا شود و در تعامل با اقتصاد جهانی باشد؛ نه اینکه یک جزیره بسته در اقیانوس اقتصاد جهان باشد. جهت گیری توسعه و تنوع صادرات نیز باید در دستور کار قرار گیرد و یک فضای رقابتی ایجاد شود که بخش خصوصی در آن وزن غالب را داشته باشد و تصدی و انحصارات دولتی به حداقل برسد.
بر اساس چشم انداز، ایران باید در سال 1404 از نظر علمی، فناوری و اقتصادی کشور اول منطقه باشد. من فکر می کنم که نفت بدلیل اینکه برون گراترین بخش اقتصاد ایران بود و هنوز هم هست و قدرت جذب منابع بیشتر و دسترسی به فناوری های پیشرفته بیشتری نسبت به سایر بخش ها دارد، به عنوان موتور استارت برای رسیدن به این هدف باشد. یعنی اینکه اعلام کردیم در طی 10 سال 150 میلیارد دلار برای آن سرمایه گذاری شود، در آن زمان با آن کارایی، امر دور از ذهنی نبود و هم برای صندوق ذخیره پول جمع می شد و هم به صنایع، پتروشیمی و... کمک می کرد.
اما در خصوص نقش نفت در تقویت امنیت ملی ایران در عرصه جهانی هم یک بحثی را مطرح می کنم؛ در این بخش من چند گزاره را مطرح می کنم:
1- اندازه اقتصاد کشور هرچه بزرگتر باشد نادیده گرفتن و بی ثبات کردن آن برای جهان خطرناک تر است.
2- هرچه اقتصاد یک کشور در بده و بستان بیشتر با اقتصاد سایر کشورها باشد، امنیت آن بیشتر تضمین می شود.
3- اندازه اقتصاد هر کشور و میزان تعامل آن با اقتصاد جهانی نسبت مستقیم با امنیت ملی آن دارد.
لذا کوچک بودن و انزوای اقتصاد کشوری مانند ایران، امنیت آن را به خطر می اندازد. امروزه رشد اقتصادی و رفاه بخش مهم از اروپای غربی در گرو ثبات و امنیت روسیه است، زیرا این کشور 200 میلیارد متر مکعب گاز دارد که در سال به اروپای غربی صادر می کند و لذا هر بی ثباتی که در روسیه اتفاق بیفتد با فاصله دو روز اروپای غربی را بشدت تحت تاثیر قرار می دهد و اقتصاد آن را فلج می کند. گاز هم مانند نفت نیست که اگر قطع شود بتوان از کشور دیگری تأمین کند، لذا آلمان و اروپای غربی ضامن امنیت روسیه است؛ البته این رابطه دو طرفه است.
اگر ایران بجای تولید 4 میلیون بشکه نفت در روز(که البته الان کمتر است) 8 میلیون بشکه تولید کند آیا وزن آن در اقتصاد دنیا و ثبات آن افزایش نمی یابد؟ آیا اهمیت عربستان بیشتر است یا ایران؟
رشد سرمایه گذاری خارجی هم در این امر موثر است. وقتی که ما در عسلویه با توتال، شل، انی و... کار می کردیم مطمئن بودیم که این تاسیسات هیچ آسیبی نمی بینند و یک بمب به آنها نمی خورد! اگر ما سالانه 40 میلیارد متر گاز به اروپا صادر می کردیم یا حداقل در گاز کرسنت سالانه 500،600 میلیون متر مکعب گاز صادر می کردیم، آّیا غربی ها جرات می کردند با ما اینگونه صحبت کنند و نفت ما را تحریم کنند؟ لذا افزایش وابستگی دنیا به ما ضامن امنیت ماست، ضمن اینکه قبول دارم این وابستگی دوطرفه است.
تقویت اقتصاد یک کشور در عرصه جهانی موجب امنیت بیشتر و انزوای آن ورود به مرحله تهدید و خطراست. مهم ترین بخش اقتصاد ما برای تعامل با دنیا همین بخش نفت بوده است که می توانیم از آن استفاده کنیم. در دوره ما اروپا تمام تلاش خود را می کرد تا وابستگی اش به گاز روسیه را کاهش دهد و ما تلاش می کردیم تا از این فرصت برای صادر کردن گاز به اروپا استفاده کنیم که علی رغم مقابله ها پیشرفتهایی در این زمینه داشتیم. ما با چین، ژاپن، هند و... هم اینگونه تعاملات استراتژیک را داشتیم. ما وقتی با وزیر نفت هند پیش نویس قرارداد صادرات گاز را امضا کردیم، رئیس گروه دوستی ایران و هند بود. اما وقتی روابط به هم خورد رئیس گروه دوستی هند و آمریکا وزیر نفت شد و جریان طرفدار تعامل با ایران در حزب کنگره شکست خورد.
وقتی که من همراه آقای خاتمی به ژاپن رفتم و با وزیر اقتصاد، انرژی و تجارت آنجا دیدار داشتم، آقای خاتمی به من گفت که به آنها بگو سقف موردی گشایش اعتبار ایران را بالا ببرند و سقف کلی را هم بالا ببرند. من وقتی به دیدار رفتم موضوع را با او در میان گذاشتم که او گفت از امروز ایران نه سقف موردی دارد، نه سقف کلی! یعنی کامله الوداد هستید. آنها 2/4 میلیارد دلار به ما وام دادند که با آن 17 میلیارد دلار منابع وارد پارس جنوبی کردیم، اما بعدا به خاطر اختلاف بر سر 200،300 میلیون دلار آنها را بیرون کردیم! البته الان فقط شرکت انی در دارخوین مانده است و برداشت می کند، زیرا نمی خواهد این فرصت را از دست بدهد.این قضیه تفکر استراتژیک می خواهد.
اینگونه نیست که آمریکا بخواهد تولیدات عربستان افزایش یابد. اتفاقا می خواهد عراق هم نقش مهمی در این بازار پیدا کند. این حرفها عجیب و غریب است که آمریکا آمده و نفت عراق را غارت کرده است؛ آنها فقط می خواهند "قدرت عرضه" را در اختیار داشته باشند و حتی قیمت نفت هم برایشان مهم نیست.
پس به نظر من تضمین امنیت عرضه نفت و گاز تضمین امنیت ما را در عرصه جهانی بالا می برد و تهدید این امنیتی هم در بالاترین سطح ممکن ما در معرض تهدید قرار می دهد.
افزایش سهم ما در تولید نفت خام و فرآورده های نفتی و افزایش سهم ما در تولید وتجارت جهانی گاز و تولید و تجارت مواد پتروشیمی، همه عواملی هستند که اقتصاد ما را بزرگ می کند و تعامل ما را با اقتصاد جهانی زیاد کرده و امنیت ما را افزایش می دهد.
نکته آخر اینکه در بحث امنیت منطقه ای یک نکته بسیار مهم وجود دارد که بر هم خوردن توازن منطقه ای دو تولید نفت و گاز، امنیت ما را در دراز مدت افزایش می دهد. یعنی تولید ایران، عربستان و عراق توازنی دارد که اگر بر هم بخورد امنیت ما هم به خطر می افتد. من در اوپک هم بارها گفتم که قدرت یک کشور به حرافی کردن نیست، بلکه وابسته به ظرفیت و قدرت تولید و ظرفیت مازاد تولید آن است. دیگران نگاه می کنند که یک کشور چه تولیداتی دارد، چه پروژه های در دست ساختی داردو چه برنامه هایی برای افزایش تولید دارد، همان میزان هم در اوپک کوپن رأی دارد.
لذا ما باید بخوبی بیندیشیم که چه کار کنیم تا از نفت به نحو بهتری برای توسعه کشور استفاده کنیم و اینکه صرفا بر افزایش قیمت یا ایجاد حساب ذخیره تکیه کنیم، کافی نیست. بلکه این امر مجموعه ای از سیاستها و برنامه ها را می طلبد تا هم امنیت ملی ما را بالا ببرد، هم موقعیت جهانی ما و هم رفاه و سعادت ما را که 70 سال است به دنبال آن هستیم. باران می تواند محلی برای فکر کردن در این مورد باشد.
زنگنه در پایان یه پرسشهای حاضران پاسخ داد.
گفتنی است؛ پیش از آغاز جلسه، نماز مغرب و عشاء به امامت حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی اقامه شد.