کد خبر: ۱۶۰۹۹۸
تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۳۹۱ - ۲۳:۴۱

رهبر سربداران در بيابان تنهاست

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: سفر يعني هجرت و جاده، جاده يعني ديدن جاهاي تاكنون نديده يا ديدن دوباره‌ي جاهايي كه مدتي است آن‌ها را در ديدرس نداشته‌ايم. جاده گاهي ما را به شهري شلوغ هدايت مي‌كند، گاهي فضايي خلاء‌گونه و شايد به گوشه‌اي از تاريخ در تونل زمان. جاده‌ها كوتاهي و بلندي دارند، اما در هر حال پربارند. چه آن جاده‌اي كه در ميانه‌هاي نقشه‌ي ايران از وسط كوير مركزي گذشته، بالا و پايين آن را به هم وصل مي‌كند و پر از حكمت و ديدني‌هايي در تكرار است، چه جاده‌اي كه ما را به شمال و دريا مي‌رساند، چه جاده‌اي كه پر از نشانه‌هاي مدرن و تاريخي است.

براي همه‌ي ما مسير مشهد، مسيري خاطره‌انگيز است كه از كودكي تا پيري، به روش‌هاي مختلف، جاده‌يي و ريلي، آن را طي كرده و با مقطع به مقطعش خاطره داريم. مسير كمي طولاني است، اما پر از نشانه است. از شهرهاي آشنا، تا زاويه‌هايي كه كمي دورتر از مسير اصلي، در گوشه‌اي قرار دارند و با وجود نزديكي، شايد بارها و بارها از كنار آن‌ها گذشته‌ايد، اما هيچ‌گاه فرصت درك‌شان نصيب‌تان نشده است.

از مشهدالرضا (ع) كه به سمت تهران روانه مي‌شويد، از نيشابور و مدفن عطار، خيام، كمال‌الملك و پرويز مشكاتيان كه مي‌گذريد، از سبزوار، مدفن شيخ هادي سبزواري، ملاحسين كاشي و بقراط التوليه كه به سمت شاهرود و بسطام، آرامگاه بايزيد روانه مي‌شويد، چند ده كيلومتر قبل از ميامي كه با هم‌نام آمريكايي‌اش هيچ شباهتي ندارد، روي يكي از تابلوهاي سبزرنگ راهداري با فلشي به سمت راست جاده كه از وجود يك خروجي گواهي مي‌دهد، نوشته است: «فُرومد». در كتاب‌هاي درسي نظام قديم، شاعري داشتيم منسوب به فريومد. اگر در جست‌وجوهاي اينترنتي يا تورق‌ها چرخي زده باشيد، نوشته‌اند كه مدفن ابن يمين فريومدي، شاعر قرن هشتم هجري قمري، در روستاي فرومد واقع است كه براي رسيدن به آن بايد 10 كيلومتري از جاده‌ي اصلي دور شويد. خيلي دقيق نگفته‌اند، چراكه كيلومترشمار اتومبيل رقم حدود 20 كيلومتر فاصله را نشان مي‌دهد.

در واقع، جاده‌اي كه از مسير اصلي منشعب شده، شما را مستقيم به سمت رشته‌كوه مقابل هدايت مي‌كند، از آن بالا مي‌رويد و وقتي از آن‌سوي رشته‌كوه سرازير ‌شويد، در دشت پيش رو، سرسبزي يك محوطه‌ي بيضي‌شكل، از اين واقعيت حكايت دارد كه در آن منطقه حتما منشأ آبي وجود دارد و به تبع آن، آبادي. اولين فكر به‌هنگام ورود، اين مي‌تواند باشد كه شايد اگر اين ده نسبت نزديك‌تري داشت با جاده‌ي اصلي، الان يك شهر در مسير تاريخي جاده‌ي ابريشم شده بود؛ اما بلافاصله اين فكر جايگزين مي‌شود كه مقبره‌ي «ابن يمين» كجا مي‌تواند باشد؟ آيا آن گنبد پيش روست؟ مراجعه به گنبد و بالا رفتن از تپه‌، به نقطه‌اي منتهي مي‌شود كه شهيدان فرومد در خاك خفته‌اند. ده، امامزاده‌اي هم دارد، اما يك پرسش ساده از معدود اهالي كه در گذرها حضور دارند، شما را به مقبره‌اي منتهي مي‌كند كه شكل بسياري از بناهاي يادمان دهه‌ي 50 منطقه را دارد. روي اصل مقبره در لوحي فلزي متني در ارتباط با فرد دفن‌شده در آن مكان، يعني «امیر فخرالدین محمود بن امیر یمین‌الدین طغرایی مستوفی بیهقی فریومدی» دهقان، شاعر و حامي سربداران حك شده كه به همان سال‌هاي چهار دهه پيش مربوط است و به همين دليل، چند كلمه از آن دوباره حكاكي و در واقع محو شده است. آنچه به‌ياد مي‌آيد، قطعاتي است از اين شاعر:

اي دل وفا اميد مدار از مدار چرخ ...

به‌گاه فقر توانگرنماي همت باش ...

آن‌كس كه نداند و نداند كه نداند ...

از جايگاه پشت آرامگاه، شمايل يك مسجد تاريخي نمايان است كه آشنا به‌نظر مي‌رسد. از كوچه‌ي بغلي كمي جلوتر برويد، در برابر بنايي كه با گچ‌كاري‌ها و تزيينات ساروجي‌اش، به همه‌ي مسجدها و گنبدهاي دوره‌ي سلجوقي در ورامين، همدان و ... شبيه است، جايي نوشته: مسجدجامع فرومد، يعني اينجا زماني، حدود ششصد هفتصد سال پيش، يكي از پايگاه‌هاي اصلي سربداران بوده است. احتمالا در همان زمان كيابيايي داشته، اما حالا در حال مرمت است و درگاه ورودش بسته. اين بنا به‌واقع نگيني است در دشتي به‌نسبت وسيع كه برخي گوشه‌هايش آباداني دارد.

در چند روز سفر، دستت آمده كه اهالي اين خطه، مخصوصا قديمي‌تر‌هاي‌شان در آدرس دادن چندان دقيق نيستند، يعني به جهل تو نسبت به مختصات محيط چندان توجهي ندارند. پس وقتي مي‌پرسي آرامگاه «شيخ حسن جوري» كه ‌شنيده‌ايم در همين نزديكي قرار دارد كجاست، مي‌گويند مسير نزديكش دو كليومتر پيش‌روي در خاكي روبه‌روست، اما پذيرفتن همانا و با ماشين سواري به دل خاك زدن و سرگردان شدن در وسعتي چندين كيلومتري، همان. جاده يا بهتر است بگوييم چند جاده‌اي كه در آن اطراف وجود دارد، در واقع شني هستند و از كمبود رفت و آمد، براي چرخ‌هاي ماشين سواري، چندان مناسب نيستند. شايد روزي اين مسير هم آسفالت شود.

دشت و بيابان، يعني هيچ تابلوي راهنمايي در برابر و مجاورت نيست و كسي را در مسير نمي‌يابي تا از او سؤال كني، پس وقتي به جايي مي‌رسي كه راه سه شاخه مي‌شود، بايد يكي را از روي شانس يا بنا بر شواهد و احتمال انتخاب كني. يكي از شواهد، چند درخت اجتماع‌يافته در نزديكي است كه در پس آن‌ها چند خانه‌ و چند نفري هستند و يك آبادي بسيار كوچك را تشكيل داده‌اند، اما وقتي به آنجا مي‌رسي و درمي‌يابي به مقصد مورد نظر، نزديك نيستي، آدرسي هم كه پيرمرد ساده‌دل مي‌دهد، باز راهگشا نيست. مي‌گويد بنايش گنبدي دارد. احتمال‌هاي بعدي سازه‌هاي گنبدي‌شكل كوچكي است كه در فاصله‌هاي ديگر وجود دارند و به‌سوي خود مي‌كشانندت. اين سازه‌ها اما در واقع مزار شهيدان راه وطن روستاي كوچك هستند كه توسط ستاد يادواره‌ي شهدا براي‌شان سازه‌اي تشخص‌دهنده ساخته شده است و معمولا مزار پدر و مادر شهيد را هم در دوسوي خود دارند.

گفته‌اند مزار شيخ حسن در روستاي فيروزآباد است، معدود تابلوهاي موجود در آبادي از روستاي «كلاته ميرعلم» نشان دارند، غافل از اين‌كه نام كامل روستا «كلاته ميرعلم فيروزآباد» است و كاش كسي باشد و اين را بگويد. دهكده‌اي كه در بهترين حالت شايد 40-30 خانوار داشته و حالا به‌نظر، به كمتر از نصف رسيده است و با صداي بادي كه مي‌وزد و شمايل شتاب‌ناك زني كه ممكن است از گوشه‌اي به گوشه‌اي ديگر رهسپار باشد، فضاي داستان‌هاي وهم‌انگيز گلستان را به ذهن مي‌آورد. انگار واقعا هيچ‌كس نيست كه از او نشاني ديگري بخواهي، حالا دو ساعتي از آغاز سرگرداني مي‌گذرد، پسرك چوپان هم چندان راهگشا نيست، اما دو سه ساعت سرگرداني چه قابل دارد در قبال مجاهدت رهبر سربداران؟

جوان موتوري قطعا حكم نجات‌دهنده را در آن شرايط پيدا مي‌كند، وقتي همتش براي راهنمايي گوياي آن است كه در مدت زماني، در نزديكي مزار شيخ حسن، مدام به اين سو و آن سوي رودخانه‌ي عريض و حالا خشك‌شده مي‌رفتيد و به مقصد نمي‌رسيديد. اين يعني شمايلي از سرگرداني بشر بر روي كره‌ي خاكي. بالاي يك تپه، اتاقكي گنبدي‌شكل نمايان است. اين بنا نگيني است در دشتي به‌نسبت وسيع كه برخي گوشه‌هايش آب و آباداني دارد. مرد جوان مي‌گويد قبل از نمايش سريال سربداران از تلويزيون، اصلا شناخت چنداني نسبت به مزار «شيخ حسن جوري» وجود نداشته و چند ماهي هم هست كه از حالت اتاقكي مخروبه، شبيه بسياري از موارد مشابهش در نقاط مختلف كشور، درآمده و بازسازي شده است. اين را سنگ قبر مزار هم مي‌گويد كه در قسمت پايينش نوشته شده، ستاد يادواره‌ي شهداي روحاني شاهرود. آن‌ها شيخ حسن را هم در كنار شهيدان دفاع مقدس قرار داده‌اند. رهبر قيام سربداران، مريد «شيخ خليفه» ايستاده در برابر يورش قوم مغول، پديدآورنده‌ي نخستين حكومت شيعي اثني عشري با شعار «سر به دار مي‌دهيم، تن به ذلت نمي‌دهيم». 

براساس مستندات تاريخي، شيخ حسن جوري وقتي استاد و مرادش «شيخ خليفه مازندراني» را در مسجدجامع سبزوار به دار آويختند، از شهر باشتين به سبزوار مهاجرت كرد و قيامي ترتيب داد كه حماسه‌ي پيروزي لشگر 12 هزار نفري در برابر لشگر 70 هزار نفري مغول را به نام خود ثبت كرده است. در نهايت توسط حكمران ايلخاني آن زمان دستگير و به فرومد تبعيد شد و سرانجام در اين خطه به‌دست يكي از زيردستان ترور شد و قيام از هم گسيخت. ثبت است كه بغض نسبت به او در همان زمان به اهانت به مزارش انجاميد و گروهي برآنند كه اين اهانت شنيع موجب شد چند نفر از پيروانش جناره‌ي او را به مكان فعلي منتقل كنند. از ديوار و باروي شهر يا دهكده‌ي اطراف كه در زمان دفن شيخ حسن حيات داشته، نشانه‌هاي كمي مانده است. 

چيز زيادي نيست كه براي آن وقت صرف كني، به‌جز فكر كردن. پس راهي مي‌شوي با اين فكر كه آيا شأن ايجادكننده‌ي نخستين حكومت شيعي، بپادارنده‌ي اصل ولايت، يك آزاده و شهيد بنام، آن‌كه مردم را برآشفت تا راحت دشمنان قرآن را برآشفته سازند، اين است؟ البته كه شأن، به بارگاه نيست و به مقام است، اما براي شناخت مقام هم به بديهياتي نياز است.

طي مسير خاكي كوتاه‌تري، به جاده‌اي آسفالته مي‌رسد كه پس از حدود 17 كيلومتر، مسافر را به جاده‌ي اصلي مي‌رساند - در مسير تاريخي راه ابريشم كه از بركت حضور امام غريب (ع) رونقي كم‌نظير دارد - چند كيلومتر جلوتر از خروجي فرومد، جايي به جاده وارد مي‌شويم كه تابلوي ديگري با فلش ديگري به‌سمت راست، نوشته است: «فيروزآباد».

گزارش از عليرضا بهرامي، خبرنگار ايسنا
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۰
ناشناس
|
Canada
|
۰۸:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۴/۰۱
0
0
چو ایران نباشد تن من مباد ..
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین