آفتابنیوز : آفتاب: پشت پرده اين سرقت سردسته نامرئياي بود كه هيچكس وي را نميشناخت.
ساعت 11 شب 4 مردادماه سال جاري ماجراي سرقت ماهرانهاي از يك كارگاه لوسترسازي در عباسآباد شهرري به پليس كلانتري مخابره شد.
مرد لوسترساز وقتي مأموران كلانتري 177 خاورشهر پاي در كارگاهش گذاشتند گفت كه نيم ساعت پيش نگهبان كارگاه با من تماس گرفته و گفت كه چند مرد قمهكش با بستن دستو پاي وي به داخل كارگاه ريخته و قطعات ساخت لوستر به ارزش 30ميليون تومان را دزديدهاند.
با اين ادعاها مأموران به تحقيق از نگهبان پرداختند. وي نيز گفت: ساعت 10 شب داخل اتاق نگهباني نشسته بودم كه دو مرد با شكستن شيشه وارد اتاق شده و با تهديد قمه، دست و پاي مرا بسته و پس از آن با يك وانت سفيد رنگ دست به سرقت از داخل كارگاه زده و رفتند.
با دستور داديار شعبه دوم دادسراي شهرري تيمي از پايگاه 9 پليس آگاهي دست به تحقيقات ميداني زدند و پي بردند بخشي از داستانسرايي نگهبان دروغ است و اين پسر 23 ساله كه احمد نامدارد اعتياد شديدي به مواد مخدر داشته و مرد لوسترساز از همان دقايق نخست سرقت به احمد شك داشت.
نگهبان كارگاه ميگفت بيگناه است در حالي كه تجسسها نشان ميداد وي شبها و پس از تعطيلي كارگاه، اتاق استراحت و محل نگهباني را به پاتوقي براي شيشهايها كرده بود و در اين ميان مرد 27 سالهاي به نام «اميد» با وي طرح دوستي ريخته و بيشتر شبها در كارگاه بود.
اميد سرنخي شد كه جوان نگهبان قفل سكوت خود را بشكند. احمد به كارآگاهان گفت: دزدي به دست اميد و دوستش به نام ابوالفضل صورت گرفته و آنها قول داده بودند به من 800 هزار تومان پول بدهند.
همين اعتراف كافي بود تا يكي از دزدان اصلي روز 5 مردادماه در خيابان منصور دستگير شود و همه لوازم دزديده شده از كارگاهي كه مخفيگاه آنان بود به دست بيايد.
«ابوالفضل» 24 ساله در بازجوييها گفت: «شب سرقت به همراه اميد سوار دو وانت سفيد رنگ و پرايد سياه به كارگاه رفتيم؛ ابتدا لوازم و قطعات اوليه ساخت لوستر را در پشت خودروي وانت گذاشتيم و سپس با بستن دستو پاي احمد و كتككاري ساختگي آنجا را ترك كرديم.
با راهنماييهاي اين تبهكار اميد نيز در شهرك كاروان رديابي شد و همان روز در حالي كه سوار پرايد سياهرنگي بود بازداشت شد.
به گزارش ایران ،وي كه باور نميكرد به اين زودي دستگير شده باشد گفت كه طراح اصلي سرقت جوان 24 سالهاي به نام رضا بود.
اميد گفت: از حدود چند ماه پيش، به پيشنهاد رضا قرار شد تا دست به اين سرقت بزنيم كه قبلاً در آنجا كار ميكرد. من مأمور ريختن طرح دوستي با نگهبان كارگاه شدم، به وي مواد ميرساندم تا اينكه اعتمادش را به دست آوردم سپس از وي خواستم در اين سرقت همراهيام كند تا 800 هزار تومان به جيب بزند.
اين در حالي بود كه در طول اين مدت، رضا به هيچعنوان خود را به احمد و يا ابوالفضل نشان نداده بود.
كارآگاهان كه توطئه گر اصلي را رد زني كرده بودند وي را نيز به دام انداختند و در تجسسهايشان پي بردند رضا و اميد حدود چند سال پيش با يكديگر در يك كارگاه ريختهگري آشنا شده و پس از مدتي با تغيير كارشان، رضا كارگر لوسترسازي شده و پس از گذشت مدت كوتاهي باز محل كار خود را تغيير داده است.