آفتابنیوز : آفتاب: گزیدههایی از گفتوگوی گودرز افتخار جهرمی با «خبرآنلاین» را در ادامه میخوانید:
* من آن زمان عضو حقوقدان شورای نگهبان بودم. زمانی که شهید رجایی قصد سفر به نیویورک را داشتند، طی تماسی از من خواستند که ایشان را همراهی کنم. من هم پذیرفتم.
* آقای رجایی از من خواستند راجع به متن سخنرانی ایشان در شورای امنیت سازمان ملل نظرم را بگویم. آقای شمس اردکانی و دوستانشان متنی تهیه کرده بودند و به شهید رجایی دادند. من دفاعی از متن تهیه شده آقای شمس اردکانی نکردم و گلایه ایشان به همین متن سخنرانی برمیگردد. مرحوم شهید رجایی متن دیگری تهیه کرده بودند که من نمیدانم خودشان آن را نوشته بودند یا به گفته آقای شمس اردکانی کسان دیگری آن متن را نوشته بودند. من آن متن را خواندم و چند نکته حقوقی را به ایشان تذکر دادم که اغلب آنها را لحاظ فرمودند. جزییاتش را به یاد ندارم. فقط به یاد دارم که ایشان موضعشان این بود که هنوز نظام جمهوری اسلامی تثبیت نشده است و باید متن سخنرانیشان در جهت تثبیت نظام و مظالمی که در گذشته به مردم رفته است، باشد. هدفشان هم این بود که کسی فکر نکند میتواند دوباره رژیم سابق را برگرداند، چون زمانی که شاه به آمریکا رفته بود. به خاطر دارم که امام خمینی(ره) هم در یکی از سخنرانیهایشان پس از اشغال سفارت آمریکا گفتند که هدف آمریکاییها از پذیرفتن شاه در کشورشان این است که او را دوباره برگردانند. برای همین شهید رجایی معتقد بودند که سخنرانیهایشان باید در جهت تثبیت نظام باشد و درباره مسائل و ظلمهایی که بر مردم ایران رفته بود. اما متنی که توسط آقای شمس اردکانی و دوستانشان تهیه شده بود بیشتر در رابطه با حمله عراق بود از این رو تناسبی با هدف شهید رجایی نداشت و متن تهیه شده از سوی شهید رجایی در راستای خواسته وی و مستدل بود.
این را هم بگویم که مرحوم شهید رجایی هیچ اعتمادی به آقای شمس اردکانی نداشت و به او به عنوان یک فرد طرفدار نظام و انقلاب نمینگریست و نسبت به او ظنین و بدگمان بود. در حالی که نگاه شهید رجایی به آقای بهزاد نبوی دقیقا عکس آن بود و به شدت به بهزاد نبوی اعتماد داشت. از این رو هر جا که مسئلهای مطرح میشد که دیدگاههای مخالف و موافقی نسبت به آن بیان میشد، شهید رجایی، جانب طرفی را میگرفت که بهزاد نبوی موافق آن بود.
آقای رجایی تلویحا معتقد بود که آقای شمس اردکانی به کانونهای آمریکایی نزدیک است. اما من هیچگاه علت این امر را از ایشان سؤال نکردم اما به یاد دارم که شهید رجایی به چشم یک دوست به آقای شمس اردکانی نمینگریست. در چنین شرایطی آقای شمس اردکانی میخواست تا من از متن تدوین شده از سوی وی برای قرائت شهید رجایی در شورای امنیت سازمان ملل دفاع کنم. در حالی که من به خوبی میدانستم که آن چیزی را که آقای شمس اردکانی ارائه میدهد، مورد قبول شهید رجایی نخواهد بود. بنابراین دلیلی نداشت که من از نوشته او دفاع کنم. به ویژه اینکه متن تدوینی شهید رجایی برای سخنرانی با خواستههای او مطابقت داشت. بعدها هم که به ایران آمدیم استقبال ویژهای از این سخنرانی از سوی نمایندگان مجلس، جوامع سیاسی و دانشگاهی و مراجع مختلف شد و همه از متن سخنرانی وی تمجید میکردند. حتی طرفداران ابوالحسن بنیصدر رئیسجمهور وقت هم در دیدارهایی که من با آنها داشتم از سخنرانی شهید رجایی راضی بودند. برای مثال میتوانم از آقای دکتر تقیزاده رییس دانشگاه ملی ایران نام ببرم. به نظر من متنی که شهید رجایی برای قرائت در سازمان ملل تهیه کرده بود با خواستههای آن زمان مسئولان کشور هماهنگ بود تا جایی که حضرت امام خمینی هم از این سخنرانی تقدیر کردند.
* پس از فرار بنیصدر از کشور و حضورش در کشور فرانسه و بعد از اینکه آقای رجایی در انتخابات بعدی به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد «ژیسکاردستن» به او تبریک گفت. اما آقای رجایی جواب تندی به او داد، تذکر امام هم مربوط به این موضعگیری آقای رجایی بود، نه نامه به رئیسجمهور افغانستان.
* من فقط در جلسات مربوط به بررسی متن سخنرانی شهید رجایی در شورای امنیت حضور داشتم و از موضوعات مطروحه دیگر در آن سفر بیاطلاعم. البته آقای شمس اردکانی در مصاحبه با خبرآنلاین گفته است که شهید رجایی از امضای متن موافقتنامه ایران و آمریکا امتناع میکند و به نظر او بهزاد نبوی عامل تغییر نظر شهید رجایی بوده است. ایشان گفته بود «آقای بهزاد نبوی در همان شب که مشغول بررسی متن توافقنامه با شهید رجایی بودیم، راجع به بندهای مختلف انقلت میآورد و مانعتراشی میکرد.»
اما آقای صادق طباطبایی هم که میخواهد همین مطلب را از قول آقای شمس اردکانی بیان کند به نوع دیگری نقل میکند، علاوه بر اسم بهزاد نبوی، اسم مرا هم آورده و گفته بود «طبق اظهارات آقای شمس شب قبل از دیدار با نماینده آمریکا آقایان بهزاد نبوی و افتخار جهرمی رای ایشان را زده بودند». در حالی که اصلا من در جریان این مذاکرات نبودم و آقای شمس هم وقتی از مؤثرین در تغییر نظر شهید رجایی نام میبرد، اسمی از من به زبان نمیآورد.
شهید رجایی در سفر آمریکا با هر کس که مذاکره میکرد و میگفت که دولت عراق، برخلاف عرف و قوانین بینالملل به ما حمله کرده است، آنها جواب میدادند که شما که قبل از عراق حقوق بینالملل را با زندانی کردن دیپلماتهای آمریکایی زیر پا گذاشتهاید. این موضوع همه جا به شهید رجایی تذکر داده میشد. اما آقایان شمس اردکانی و طباطبایی به این موضوع هیچ اشارهای نکردهاند.
* پس از پایان سفر به نیویورک، ما به همراه شهید رجایی به لیبی و الجزایر هم رفتیم و سپس به ایران بازگشتیم. در الجزایر کار من به نسبت زیاد شد. چرا که مسئولین الجزایری عموما به زبان فرانسه سخن میگفتند. اما مترجمین همراه ما انگلیسی زبان بودند. از این رو ترجمه مذاکرات شهید رجایی با مسئولین الجزایری - از جمله شازلی بن جدید رئیسجمهور الجزایر- به عهده من قرار گرفت. چون من در فرانسه تحصیل کرده و دکترای حقوقم را از پاریس گرفته بودم، به زبان فرانسه مسلط بودم. از آنجا که در تمامی مذاکرات من همراه آقای رجایی بودم، به جرات به شما میگویم که هیچ بحثی درباره اختلافات ایران و آمریکا صورت نگرفت. سوالات شهید رجایی بیشتر راجع به انقلاب الجزایر و مسائل داخلی این کشور بود. در سفر به لیبی هم من کمتر مداخله داشتم چون مترجمین انگلیسی زبان همراه شهید رجایی در مذاکراتش با «جلود» بودند.
* ]در آن سفر شهید رجایی با قذافی هم دیداری داشت؟[ خیر. گفتند که در آن ایام در صحرا زندگی میکند.
* در مورد موضوع گروگانها نکتهای را به شما بگویم که تاکنون جایی مطرح نکردهام و برای اولین بار است که این را میگویم. چند روز پس از تسخیر سفارت آمریکا، من به سفارت رفتم. چون من علاوه بر عضویت در شورای نگهبان، رئیس دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی هم بودم. البته در آن زمان هنوز این دانشگاه را «دانشگاه ملی» مینامیدند. عدهای از دانشجویان ما جزو کسانی بودند که در گروگانگیری مداخله داشتند.
یکی از آنها که به من تلفن کرد و خواست که به آنها سر بزنم، آقای رحیم باطنی بود. من به او قول دادم که به سفارت آمریکا خواهم رفت. در آنجا قسمتهای مختلف سفارت را به من نشان دادند، اسنادی که در دستگاه کاغذ خردکن، خرد شده بود را دیدم و از من خواستند که چند مترجم زبان انگلیسی به آنها معرفی کنم.
دانشجویان آقای طباطبایی را به آنجا راه نمیدادند! همه افشاگریهای دانشجوها علیه دولت موقت و کارگزاران دولت موقت بود که یکی از آنها هم همین آقای صادق طباطبایی بود. علیه او چیزی نشنیدم. چرا که او به واسطه نسبتش با مرحوم سید احمد خمینی از افراد نزدیک به بیت امام بود. دانشجویان احتیاط میکردند و شخص آقای موسوی خوئینیها هم نمیگذاشتند که دانشجویان وارد برخی حریمها شوند. اما دانشجویان اصلا آقای طباطبایی را به سفارت راه نمیدادند که حالا برود یا نرود.
* همهاش میآمدند در نماز جمعه اسناد علیه دولت موقت افشا میکردند. آقای عباس امیرانتظام را در اثر همان افشاگریها دستگیر کردند. حالا ممکن بود که کسانی از این دولت تماسی با سفارت امریکا گرفته باشند و حرفی هم زده باشند. اما چیزی که مهم باشد، نبود اما همین چیزهای کوچک را هم در آن زمان میتوانستند بزرگ کنند. دانشجویانی که رهبر اصلی این جریان بودند، از من راجع به گروگانها و اقدام گروگانگیری پرسیدند و گفتند که اسناد و مدارک خوبی پیدا کردهاند. من به آنها گفتم بهتر است که اسناد و مدارک مطالعه شود و سفارت در اختیار آنها باشد، اما دیپلماتهای آمریکایی را آزاد کنید. یکی از آنها هم گفت تصمیم ما این است که آنها را آزاد کنیم.
* بعد از پیروزی انقلاب در محاکم خارجی دعاوی متعددی علیه ایران مطرح شده بود. قبل از مذاکرات الجزایر ۴۰۰ دعوا در دادگاههای آمریکا علیه ایران مطرح شده بود که به واسطه آنها اموال ایران را توقیف کرده بودند. برای پاسخگویی و رسیدگی به این دعاوی، کمیتهای در بانک مرکزی تشکیل شده بود که نمایندگان اداره حقوقی دادگستری و وزارت خارجه در آن عضویت داشتند. عدهای از حقوقدانهای بانک مرکزی در این کمیته بودند و به این دعاوی رسیدگی میکردند. این دعاوی مربوط به کسانی بود که در ایران سرمایهگذاری کرده بودند. شرکتهای آمریکایی که قراردادشان لغو شده و اموالشان در ایران مانده بود.
* یک روز آقای بهزاد نبوی از دفتر نخستوزیری با من تماس گرفت که ما با الجزایریها مذاکره داریم ولی مترجم نیامده است، شما زحمت بکشید همانطور که در الجزایر مطالب ما را به فرانسه ترجمه میکردید، اینجا هم به ما کمک کنید. من گفتم من که مترجم نیستم و آنجا هم اجبار بود، کس دیگری را پیدا کنید. اما ایشان گفتند نه الجزایریها تا نیم ساعت دیگر به اینجا میآیند و هرچه کوشش کردیم کسی را پیدا نکردیم، شما بیایید.
من در شورای نگهبان بودم که به محل نخستوزیری نزدیک بود. در آن تاریخ مدتی هم از مذاکرات گذشته بود من وارد مذاکرات شدم. در جلسه اول که من مترجم بودم، وقتی بعضی از مسایل حقوقی مطرح میشد، اظهارنظر میکردم. آقای نبوی هم از من خواست که از آن به بعد در مذاکرات شرکت کنم. به همین دلیل پس از حضور مترجم فرانسه هم از من دعوت میکردند که به عنوان یک حقوقدان در جلسات شرکت کنم. در آن جلسهها عمدتا نماینده کمیته دعاوی نظر کمیته را از نظر حقوقی بیان میکرد و بحثهای حقوقی از جانب آنها گفته میشد.
* روند بیانیه الجزایر اینگونه بود که طرف ایرانی توافقش را به الجزایر اعلام میکرد، طرف آمریکایی هم نظرش اعلام میکرد و در نهایت الجزایر آنها را به عنوان یک بیانیه دو جانبه ارائه میداد. اصلا سفری به الجزایر برای امضای این بیانیه انجام نشد.
* موضوع قرارداد الجزایر در هیات دولت تصویب شده و هیات دولت به بهزاد نبوی نمایندگی داده بود که آن را امضا کند. از این رو آقای بهزاد نبوی به نمایندگی از دولت ایران، آن را امضا کرده و دولت الجزایر هم طی یک بیانیهای اعلام کرد که ایران و آمریکا به این طریق به توافق رسیدند.
* راجع به بیانیههای الجزایر آقای بهزاد نبوی یک مقاله مفصلی در مجله سیاست خارجی وزارت امور خارجه نوشته است. آنچه که من باید بگویم این است که ایران در شرایط بسیار سختی بود. از یک طرف عراق به ایران حمله کرده و بخشی از کشور ما را تصرف کرده بود. از طرف دیگر تحریمهایی از جانب آمریکا علیه ما برقرار شده بود. علاوه بر این گروگانهای آمریکایی هنوز در ایران بودند و دیگر آن اثر قبلی را برای ما نداشتند، بلکه برای ما زحمت بودند. به هر کجا که نمایندگان ایران مراجعه میکردند و میخواستند علیه عراق کاری بکنند، آن طرف میگفت که شما قبل از عراق حقوق بینالملل را زیر پا گذاشتهاید. در چنین شرایطی بیانیههای الجزایر امضا شد.
* وقتی که بحث مربوط به گروگانگیری در مجلس مطرح بود، بهزاد نبوی موافق بود که چهار شرط امام(ره) زودتر به وسیله مجلس تصویب بشود و به دولت ابلاغ شود. عده دیگری بودند که مجلس را ترک میکردند که جلسه تشکیل نشود. یک طیف که از مجاهدین انقلاب اسلامی که جدا شده بودند. در حالی که بهزاد نبوی دنبال این بود که مجلس تشکیل بشود و نظر بدهد.
* اگر ما آن زمانی که مرحوم شهید رجایی به نیویورک رفت و کارتر معالواسطه عاجزانه درخواست کرده بود که به این مطلب خاتمه بدهند اقدام شده بود، مسلما ما امتیازات بیشتری گرفته بودیم. من شنیدم که پیغام آوردند که بیایید حل کنیم. نمیدانم چه کانالهایی بود ولی فکر میکنم به وسیله دبیرکل سازمان ملل متحد بود.
* بیانیههای الجزایر قابل دفاع هستند. به خصوص با توجه به شرایطی که ما در آن شرایط بیانیهها را امضا کردیم. در امضای بیانیههای الجزایر اولا آمریکا متعهد شد که دعوایی که در دیوان بینالمللی دادگستری طرح کرده بود و در رسیدگی اولیه دولت ایران به وسیله دیوان مسئول شناخته شده بود آن دعوا پس گرفته شود. از سپردههای ایران در آن شرایطی که مشکلات شدید ارزی داشتیم چهار میلیارد دلار در اختیار دولت شهید رجایی قرار گرفت.
دعاویای که علیه ما در آمریکا تشکیل شده بود و دادخواستهایی که داده بودند همه پس گرفته و یا معلق شد. رسیدگی به این امر در لاهه و در جایی که یک داور ایرانی، یک داور آمریکایی و یک داور وسط رسیدگی کنند که به مراتب عادلانهتر از رسیدگی دادگاههای امریکا بود. دولت آمریکا متعهد شد که در امور داخلی ایران به هیچ وجه (نظامی و غیرنظامی) مداخله نکند. وضعیت اموال ایران به قبل از مسئله گروگانگیری برگردد. دولت آمریکا متعهد شد که برای وصول اموال شاه به ایران کمک کند. همه اینها امتیازاتی بود که به ما دادند و ما توانستیم از آنها استفاده کنیم.
آقای صادق طباطبایی یک مطلبی گفته است که «تمام ایرانیانی که اینجا اموالشان مصادره شده بود تابعیتشان را تغییر داده و به عنوان اتباع آمریکا به دادگاه لاهه شکایت کردند و با حکم قاضی چند برابر پول آن را از حساب تنخواهی که توسط دولت الجزایر باز شده بود از محل داراییهای بلوکه شده ایران دریافت میکردند.» این حرف چند اشتباه دارد. اولا تمام کسانی که اموالشان مصادره شده بود نرفتند و شکایت نکردند. ثانیا تغییر تابعیت باید قبل از امضای بیانیههای الجزایر باشد که بتوانند طرح دعوا کنند و هیچکدام چند برابر پول نگرفتند. ۱۲۸ نفر از دارندگان تابعیت مضاعف در لاهه طرح دعوا کردند. کل خواسته اینها ۴ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار بابت اصل بود. کل محکومیت ایران بابت اصل از این ۴ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار، ۴۹ میلیون دلار است. یعنی ما ۴۹ میلیون دلار بابت اصل محکوم شدیم. چطور ایشان میگویند چند برابر پول گرفتند؟
دولت آمریکا میگفت که در اینجا اموال ایران توقیف شده است وقتی بخواهیم این دعاوی را از دادگاههای امریکا پس بگیرم و به داوری لاهه بدهیم، برای اینکه سپردههای ایران را آزاد کنیم ناچار باید یک تضمینی داشته باشیم. همان یک میلیارد دلاری که گذاشتند آنجا (بانک مرکزی الجزایر) تضمینی بود برای این دعاوی. خوشبختانه یک اثر خوبی هم برای ما داشت. هر آمریکایی که در جایی طرح دعوا میکرد و مدعی میشد و میخواست اموال ایران را توقیف کند ما استدلال میکردیم که یک میلیارد دلار در بانک مرکزی الجزایر قرار داده شده است. بنابراین دادگاه دیگر اموال ایران را توقیف نمیکرد. با گذاشتن این یک میلیارد دلار اموال ایران در دنیا مصونیت پیدا کرد.
* دولت آمریکا میگفت که ایران چند میلیارد از بانکهای ما وام گرفته است. ما به اعتبار این سپردهها بوده که به ایران وام دادیم. شما به ما یک تضمینی بدهید، ما همه حسابهایتان را آزاد میکنیم. تضمینی هم که عنوان شد این بود که یکی از بانکهای مرکزی دنیا بیاید و بدهیهای ایران را تضمین کند که اگر ایران، وامهایش را نداد، او بدهد. دولت ایران کوشش خود را کرد ولی هیچ بانک مرکزی معتبر خارجی حاضر نشد که بدهیهای ایران را تضمین کند. برای همین این تصمیم را شهید رجایی گرفت و گفت ما وامهایی که گرفتهایم را پس میدهیم. به همین اعتبار مبلغ ۵ میلیارد دلار در حسابهای آمریکا نگه داشتند که بازپرداخت وامها بشود. بعد که وامها بازپرداخت شد ۱ میلیارد و ۴۵۰میلیون دلار اضافه آمد که آمریکا به ایران داد.
* یک میلیارد گذاشتند در بانک مرکزی الجزایر، ۴ میلیارد روز اول به ایران دادند و ۵ میلیارد هم در آمریکا نگه داشتند. از آن ۵ میلیاردی هم که در آمریکا نگه داشتند، بعدا که این وامها تسویه شد، یک میلیارد و ۴۵۰ میلیون دلار اضافه آمد و طبق رای دیوان داوری به ایران دادند.
* در سالهای اخیر هر کس با بهزاد نبوی مخالف است با بیانیه الجزایر هم مخالفت کرده است. اما عموم مخالفتها، مخالفتهای سیاسی است. در آن زمان طرفداران دولت موقت با مرحوم شهید رجایی و بهزاد نبوی مخالف بودند. طرفداران آقای رئیسجمهور (بنیصدر) هم با اینها مخالف بودند. مخالفین دیگری هم آنها داشتند. این مخالفین مسلما میگویند که بیانیهها به ضرر ایران تمام شده است. این مخالفتها بیشتر جنبه سیاسی دارد اما اگر بیایند و بحث حقوقی بکنند و شرایط آن زمان را در نظر بگیرند منصفانه این هست که بگوییم در شرایط آن زمان بیانیه الجزایر مناسب بوده است.
البته انتقادهایی هست اما نه به آن معنا که بگوییم کلاه گشادی بر سر ایران رفته است. یک نکاتی هست که باید به آن توجه میشد اما هر مذاکره دو طرف دارد. باید طرف مقابل هم قبول کند. قرارداد که یکطرفه نبوده است.
البته بهتر بود این مذاکرات در زمان کارتر انجام میشد، ولی او در انتخابات شکست خورد. قطعا مذاکره در دولت کارتر با دولت ریگان تفاوت میکرد و احتمالا بیشتر به نفع ما میشد اما در شرایطی که این قرارداد امضا شد کارتر انتخاب نشده بود و ریگان پیروز رقابت انتخابات ریاستجمهوری آمریکا شده بود و چند روز بعد از آن میخواست به عنوان رئیسجمهور سوگند یاد کند. او هم طوری عمل میکرد که گویی تا دندان مسلح است. بنابراین در آن شرایط بهتر از این نمیشد.
* بنیصدر در رابطه با بیانیه الجزایر در دادسرای تهران از آقای رجایی شکایت کرد. این شکایت در شعبه ۳۵ بازپرسی بود. شخصی هم به اسم دکتر رفعتی بازپرس آن بود. ایشان بازنشست شدند. من از نتیجه آن بیاطلاعم شما که خبرنگار هستید بروید ببینید بالاخره چه شده است.