کد خبر: ۱۸۹۵۷۵
تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۳:۴۵
گفت‌وگوی شرق با غلامعلی دهقان؛

واکاوی نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران

واکاوی فراز و فرودهای حوزه سیاست در سال‌های منتهی به ۲۹ اسفند سال ۱۳۲۹، اگر بیش از سال‌های منتهی به انقلاب به زمان و نکته‌سنجی نیاز نداشته باشد، کمتر از آن هم نیست؛ سال‌هایی که جلوه تاکید بر قدرت «جمهور»، در مبارزه با استعمار رویت می‌شد و بعدها به ایستادگی در مقابل استبداد وقت نیز پیوند خورد.
آفتاب‌‌نیوز :
آفتاب(حامد طبیبی- روزنامه شرق): ملی‌شدن صنعت نفت تنها یک اتفاق در حوزه اقتصاد یا فراتر از آن، خاتمه دادن به تسلط کشورهای دیگر بر ثروت ملی ملت ایران نبود بلکه محلی برای تلاقی افکار و عقاید مختلف در راستای اهدافی بلندتر تعبیر شد؛ نشان دادن همراهی نخبگان، جامعه و همه نیروهای موثر میدان سیاست برای مطالبه حقوق در مقابل جریان حاکم. غلامعلی دهقان که بیشتر به سبب سخنگویی حزب اعتدال و توسعه برای مخاطبان رسانه و سیاست شناخته می‌شود، مدرس تاریخ است و از قضا، پژوهش‌‌های فراوانی پیرامون مقطع ملی‌شدن نفت و نهضت آن به رهبری دکتر محمد مصدق دارد. گفت‌وگوی او با «شرق» پیش روی مخاطبان است. 

سلسله عواملی که به نوعی منجر به حضور دکتر مصدق و دوستانشان در فراکسیون ملیون شد یعنی ابطال انتخابات تهران، تحصن مشهور آنان و همچنین روندی که قبلا در مجالس چهاردهم و پانزدهم طی شده بود، قدرت مواجهه نیروهای ملی و البته گروه‌های مذهبی با وقایع روز از جمله خاتمه دادن به قراردادهای نفتی یک سویه در جنوب و شمال کشور را افزایش داد. این دیدگاه که مردم فقط برای ملی‌شدن نفت حامی این جریان نبودند و اهداف گسترده‌تری را دنبال می‌کردند، قابل پذیرش است؟ 

واقعیت این است که حرکت ملی‌شدن صنعت نفت ایران متکی بر یک جنبش اجتماعی بود که در سال‌های ۱۳۲۸ و به ویژه ۱۳۲۹ به اوج خود رسید و در ۲۹ اسفند همان سال نتیجه داد. این جنبش اجتماعی فراتر از خواست یک جریان سیاسی بود. وقتی به آن دوره تاریخی بر می‌گردیم، می‌بینیم در آن جنبش اجتماعی مراجع سه گانه وقت شیعه آیات عظام صدر، خوانساری و کوه کمری که نمایندگی سیاسی آنها در آیت‌الله کاشانی نمود می‌یافت، حامی این حرکت بودند. از سوی دیگر در مجلس پانزدهم، قرارداد شفاهی موسوم به قوام - ساچیکوف رد شده بود و بحث ملی‌شدن نفت جنوب هم بیش از گذشته در افکار عمومی و رسانه‌های داخلی - که فضای نسبتا بازی در سال ۲۰ تا ۳۲ دارند- مطرح شده بود. نمونه دیگر، آخرین جلسه مجلس پانزدهم بود که قرارداد گس - گلشاییان به تصویب نمی‌رسد و جلسه را تا نیمه شب طول می‌دهند تا وقت قانونی مجلس تمام شود. پس مردم با همراهی ملیون و مذهبیون و همگرایی ایجادشده، به آینده چشم دوخته بودند. 

«دشمن مشترک» سبب این همگرایی بود؟ نگاه منفی به عدم ایستادگی پهلوی دوم در مقابل تسلط خارجی و دخالت دربار در حوزه سیاست و تصمیم‌گیری یا مواجهه با دشمنی به نام استعمار؛ کدام‌یک این «همگرایی» را ایجاد کرد؟ 

فراموش نشود که خود پهلوی دوم در مقطعی که جنبش اجتماعی شکل گرفته بود به هر دلیلی خود را موافق آن نشان می‌داد. حتی گفته می‌شود زمانی که هیات «خلع‌ید» به سمت خوزستان می‌رود – که مرحوم مهندس بازرگان نیز عضو آن بود – دکتر مصدق به آنها می‌گوید با قطار سلطنتی بروند تا توده‌ها ببینند شخص محمدرضا پهلوی نیز موافق این جنبش است. پس این یک خواست ملی بود که تحت تاثیر فضای بین‌المللی هم بود. در سال ۱۹۴۷، انقلاب هند به وقوع پیوست یعنی سال ۱۳۲۷ هجری شمسی و دو سال قبل از ملی‌شدن صنعت نفت. بعد از ۲۰۰ سال اشغالگری بریتانیای کبیر و مستعمره بودن هند، این کشور آزاد شد. با توجه به اینکه در آن دهه بعد از دو جنگ جهانی، همه چیز در جهان حول محور ملی‌گرایی و ناسیونالیسم سیاسی گردش می‌کرد ایرانی‌ها نیز تحت تاثیر خبرهایی که از خارج می‌رسید و در رسانه‌های آزاد وقت منتشر می‌شد قرار داشته و نوعی تنویر افکار عمومی صورت گرفت. بین نخبگان، آگاهی لازم وجود داشت و حتی حزب توده در ماجرای ملی‌شدن نفت احساس می‌کرد که باید حرف خود را بزند و با توجه به اینکه برای حمایت از منافع شوروی، فقط می‌خواستند نفت جنوب ملی شود اما امکان این را نیافت که خارج از فضای گفتمانی ملی‌شدن نفت عمل کند. در این میان نقش فداییان‌اسلام را نیز نباید نادیده گرفت. مرحوم آقای طالقانی بعد از پیروزی انقلاب در تجلیل از نقش فداییان‌اسلام تاکید داشتند که آنها در فرآیند ملی‌شدن صنعت نفت یک‌بار هژیر را ترور کردند که منجر به ابطال انتخابات مجلس شانزدهم شد و مرتبه بعد با ترور رزم‌آرا در ۱۶ اسفند ۲۹، به ملی‌شدن کمک کردند. پس چاشنی خشونت هم در تبدیل کردن این نهضت به نهضت پیروز، نقش داشت. 

به نظر پهلوی دوم اشاره کردید. حمایت ضمنی از ملی‌شدن نفت، ژست سیاسی بود؟ 

باید میان محمدرضای قبل و بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ تفکیک قایل شد. شاه در سال ۲۹ جوانی بود که تحت تاثیر سیاستمداران بزرگی چون قوام، مصدق و حتی در مقطعی دکتر علی امینی قرار داشت. او حکم نخست‌وزیری مصدق را امضا کرد و با او مدارا می‌کرد. حتی در اسفند ۳۱ که مصدق خواهان خروج مستقیم شاه بود، او تصمیم به خروج از کشور گرفت. 

شاه علاقه‌مند به رابطه با انگلیس و حامی قرارداد گس- گلشاییان، چطور تغییر عقیده داد؟
 

در این قرارداد هدف این بود که رزم‌آرا بتواند با انگلیس به توافق برسد اما حقیقت این است که جنبش اجتماعی مردم ایران، همه اینها را در خود حل کرد. 

توده مردم در تاریخ معاصر به اشکال گوناگون، کانال‌های ارتباطی با نخبگان، شخصیت‌های دینی و روشنفکران عرفی برقرار كرده‌اند اما به هر حال حرکت‌ها عمدتا حول محور افراد شکل گرفته است. این اعتقاد وجود دارد که اگر دکتر مصدق نبود، حرکت ملی‌شدن نیز اتفاق نمی‌افتاد. این را می‌پذیرید؟ 

دکتر مصدق، آیت‌الله کاشانی و نواب صفوی همه سخنگویان مطالبات حجمی ملتی بودند که احساس می‌کرد کمتر از هندی‌ها نیست. در قرارداد ۱۹۱۲ رضا شاه معروف به الحاقی، ‌بندی وجود داشت که تعداد تکنسین‌های خارجی روز به روز کمتر شود و به تعداد ایرانی‌ها افزوده شود اما در ۱۳۲۹ در مجلس پانزدهم آماری داده می‌شود که اگر در ۱۳۱۲، ۱۲۰۰ نفر تکنسین خارجی وجود داشته، در سال ۲۹ به سه برابر افزایش یافته است. همه اینها باعث می‌شود ملت ایران نخبگان خود را همراهی کند و از آنها مطالبه کند. البته همه اینها تا سال ۲۹ بود و بعد از نخست‌وزیری مصدق، مشکلات زیادی به وجود آمد. عدم خرید نفت از سوی انگلیس به چالش اقتصادی منتهی شد و هماهنگی میان دولت جمهوریخواه آیزنهاور در موقع به قدرت رسیدن چرچیل در نیمه دوم ۱۳۳۰ و رسیدن دو دوست جنگ جهانی دوم به هم، آنها را به این نتیجه رساند که حضور یک ایرانی که ملت خود را تولید‌کننده و کارفرما می‌خواهد باعث می‌شود در عراق، کویت و... نیز موج راه بیفتد. مصدق هم به توده‌ای در دولتش خیلی بها داده بود و شاید می‌خواست از آمریکایی‌ها امتیاز بگیرد یا اینکه آزادیخواهی بود که می‌خواست همه جریان‌های سیاسی فعال باشند. اختلاف رهبری ملی و مذهبی که در مجلس هفدهم آغاز شد و مصدق به عنوان نخست‌وزیر با آیت‌الله کاشانی در مقام رییس مجلس به اختلاف خورد هم سبب شد تا شکاف به حداکثر برسد. 

نهضتی در اندازه ملی‌شدن صنعت نفت وقتی به نتیجه می‌رسد نباید حاملان آن اینقدر زود به اضمحلال برسند و سه سال بعد، کودتا اتفاق بیفتد. چرا چنین شد؟ 

ایرانی‌ها در برهه‌هایی چون نهضت مشروطیت، ملی‌شدن صنعت نفت، نتوانستند با خرد جمعی از فضای باز سیاسی استفاده کنند. نمی‌دانند باید به حداقل‌ها اکتفا کنند و همه می‌خواهند حداکثری باشند و برای همین است که در احزاب و تشکل‌ها، بیشترین وقت صرف رفع کدورت‌ها می‌شود! 

در سال ۲۹ تحولات سیاسی زیادی در کشور وجود داشت. ماجرای مخالفت مصدق با تشکیل مجلس موسسان، اعتراض به اشرف و دربار درخصوص دخالت در امور سیاسی، درخواست جبهه ملی برای پایان تبعید آیت‌الله کاشانی به لبنان و بازگشت ایشان به کشور همه ذیل اهداف جنبش اجتماعی طبقه‌بندی می‌شود؟ 

در آن مقطع در مجلس شانزدهم شورای ملی، تمامی نیروها به نوعی در پدیده ضداستعمار بودن مشترک هستند. در آن موقع بحث ضداستبداد بودن معنا نداشت. 

بر اساس قانون اساسی مشروطه قرار بود شاه سلطنت کند نه حکومت. اعتراض به دخالت‌های تدریجی دربار، ارتش و نزدیکان شاه در امور سیاسی، نگرانی ایجاد نمی‌کرد؟ 

اعتراض به تقلب در مرحله اول انتخابات مجلس شانزدهم، نتیجه همین روند بود و این حرف شما درست است. فراموش نکنیم دکتر مصدق در جواب شهید نواب صفوی که خواهان حکومت اسلامی و اجرای احکام دین بود تاکید کرد برای دو چیز آمده است. یکی ملی‌شدن نفت و دیگری برگزاری انتخابات بدون دخالت نهادهای قدرت. هر آن این احتمال وجود داشت که کشور به عصر رضاخانی برگردد و بعضی‌ تحلیل‌ها این بود که آمدن رزم‌آرا، خودش نوعی کودتاست و ترور رزم‌آرا با آگاهی برخی بزرگان سیاسی اتفاق افتاد. 

منظور شما چه کسانی است؟ 

دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی. انگلیسی‌ها به رزم‌آرا امتیاز دیگری داده بودند و آن سهم ۵۰درصدی ایران در قرارداد گس -گلشاییان بود و نهایتا سهم ما از هرتن صادرات نفت از چهار شیلینگ به شش‌شیلینگ افزایش یافت که عقب‌نشینی از جنبش اجتماعی تعبیر شد. 

مردم حاضر بودند فشار اقتصادی حاصل از تحریم نفت ایران را تحمل کنند؟ 

آنچه مسلم است در آن فضا هنوز دولت رانتیر شکل نگرفته بود. این اصطلاح به دولتی اطلاق می‌شود که بیش از ۴۴درصد درآمد آن از یک کالا به دست می‌آید. این دولت از سال ۳۴ به واسطه قرارداد با کنسرسیومی که به جای بریتیش پترولیوم به ایران آمده بود، کلید خورد. دولت وقت زاهدی که علی امینی وزیر اقتصاد آن بود ۴۰‌درصد نفت را به خواهران نفتی آمریکایی، ۲۰‌درصد به بریتیش پترولیوم و ۳۰‌درصد را به داچ شل هلندی و شرکت فرانسوی اعطا کرد. پس از آن وابستگی ما به نفت روز به روز بیشتر شد و تا امروز ادامه دارد. در سال ۲۹ و مقطع ملی‌شدن، دولت مصدق تلاش کرد با صادرات کالای غیرنفتی، این خلأ را جبران کند. حتی چراغ‌های علاء‌الدین عرضه شد تا نفت در داخل ایران به فروش برسد. اگر دکتر مصدق مانده بود اقتصاد غیرنفتی ایران جان می‌گرفت و می‌توانستیم زودتر به قدرت اقتصادی تبدیل شویم. در تیر ۳۱، ۱۴ماه از حکومت مصدق می‌گذشت و مردم در مقابل کودتا، از این دولت حمایت کردند. از آن به بعد است که تحولات داخلی و جهانی، عرصه را بر مصدق و جنبش ملی‌شدن تنگ می‌کند. طبقه اجتماعی بی‌ریشه یعنی لمپن‌های داخلی در کنار تحولات خارجی و اختلاف سران نهضت، کودتای ۳۲ را یاری کردند.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین