آفتابنیوز : آفتاب: میگفتند مرده نباید روی زمین بماند و یادم هست در گذشته نزدیک - و حتی همین حالا - اگر کسی فوت میکرد و تابوتش را در مسیر میبردند و دورِ تابوت خلوت بود، مردم کوچه و بازار بیآنکه بدانند شخصِ درگذشته کیست و بنشینند اعمالش را حساب و کتاب کنند، سراسیمه به همراهی پیکرش میشتافتند و زیر تابوتش را میگرفتند.
یا کمتر دیدهایم کسی سر مزار تازه گذشتهای بخندد و یا به صراحت از مرگش ابراز خوشحالی کند. حتی برخی همین حالا هم وقتی در قبرستان راه میروند سعی میکنند پا رو قبور نگذارند و از میان آنها عبور کنند که حرمت مرده نشکند؛ هرکس که میخواهد باشد.
هیچکس جز خداوند نمیتواند به ارزیابی و ارزشیابی عملکرد بندهاش بپردازد چرا که هیچکس اطلاعات کاملی از قلب و روح و ذهن و اعتقاد و عملکرد واقعی او که مرده، ندارد و هیچکس نظر خداوند را درباره هیچکس نمیداند!
از همین رو آنها که عاقلتر و منطقی ترند، سعی میکنند با یک «خدابیامرزدش» یا یک «روحش شاد» و یک فاتحه یا یک دقیقه سکوت به او که درگذشته حرمت بگذارند، به بازماندگانش تسلیت بگویند، همدردی کنند و بدون هیچ قضاوتی، بقیه ماجرا را به خداوند وابگذارند، فارغ از مذهب و مسلک. حتی اگر به خدا معتقد نیستند، لااقل مرده را به حال خود رها کنند و بگذرند.
اما نمیدانم چه بر سرِما آمده که با فوت یک انسان، به جرم سرشناس بودن و به بهانه آنکه نابهنگام درگذشته است، به خودمان اجازه میدهیم با انواع و اقسام احکام باربط و بیربط، او را و حتی مرگش را قضاوت کنیم بیآنکه کوچکترین اطلاعی از زندگی و خلوت آن آدم و جزییات ماجرای فوت او داشته باشیم. تازه به راحتی پیشگویی تخصصی هم میکنیم، تو گویی پزشکی هستیم که از ساعتها پیش از مرگ تا پس از آن هر لحظه همراه و هم نفس او بودهایم. این ماجرا چند سالی است کهگاه حتی با بیمارشدن یک ورزشکار و یا سینماگر هم دارد اتفاق میافتد.
چه کسی گفته ما موظفیم و اجازه داریم در دقایق اولیه انتشارِ خبرِ درگذشتِ کسی، به سرعت و پیش از اظهار نظر پزشک، دلیل و یا شیوه مرگ را – بر اساس شایعات - اعلام کنیم و چون بنده خدا جوان بوده، انواع و اقسام دلایل غیرعادی را ردیف کنیم، گمانه زنی کنیم، حدس بزنیم، قضاوت کنیم، قصه ببافیم و بدتر ازهمه، تمام اینها را در فضای عمومی رسمی یا غیر رسمی منتشر کنیم.
آیا به صِرف اینکه به یک فضای رسانهای دسترسی داریم، میتوانیم وارد هر حریمی بشویم؟ این حق را چه کسی به ما داده است؟ چه از اهالی رسانه باشیم و چه نه، یکهو رسالت اطلاعرسانیمان قلمبه میشود، یکپا پاپاراتزی میشویم، مسابقه آگاهی از رازها و افشای اخبار پشت پرده راه میاندازیم، خودمان معما درست میکنیم، خودمان هم حلش میکنیم، هرچه را هم نتوانیم در فضای رسمی رسانهای منتشر کنیم، با خیال راحت در فضای مجازی و شبکه اجتماعی مینویسیم و دلی از عزا در میآوریم. و اساساً یادمان هم میرود که چنین موقعیتی میتواند برای خود ما هم پیش بیاید.
اما حالا اگر برای او که درگذشته، حرمتی قائل نیستیم، چرا به خانوادهاش فکر نمیکنیم؟ آنها که به هر دلیل عزیزشان را از دست دادهاند و داغدارند و حالا باید انواع شایعات بیاساس را هم درباره او تحمل کنند؟ به فرزند نوجوان عسل بدیعی فکر کردهایم؟
اصلا چه کسی، چه مرامی و چه منطقی به آدمها اجازه میدهد بعد از فوت یک انسان، حتی پیش از آنکه پیکرش به خاک سپرده شود، بروند توی صفحه فیسبوکش و مهملات بنویسند و کامنتهای بیربط بگذارند؟ چه کسی گفته دمکراسی و آزادی بیان و تریبون آزاد معنایش این است؟ آخر کجای این کار اخلاقی است؟
این انسان همنوع – اصلاً هنرمند بودنش به کنار - چه آزاری به این زندگان رسانده که حالا اینها دارند به او و نامش و آبرویش آسیب میزنند؟ به جای آنکه تصمیم ارزشمند عسل بدیعی - اهدای اعضای بدن - را بستاییم و اینکه پس از مرگ به چندین نفر حیات بخشیده را قدر بگذاریم تا فرهنگ این کار ترویج شود، داریم به نام و اعتبارش و خانوادهاش زخم میزنیم. چرا؟ که چه بشود؟
ضمناً این چه ماجرایی است در این شبکه اجتماعی که جدیداً همه به صفحه همه آدمها دسترسی دارند و حتی اگر در فهرست دوستان طرف هم نباشند، میتوانند مثل آب خوردن در صفحهاش کامنت بگذارند و منتشر کنند. پس اساساً فهرست دوستان به چه درد میخورد؟
با چه منطقی حالا که صاحب صفحه دستش از دنیا کوتاه است و حتی توان حذف کامنتهای توهین آمیز را ندارد، توهینهای نامناسب عدهای باید در صفحهاش دیده شود؟
در زمانهای که آدم زنده و حریم شخصیاش حرمت ندارد، هنرمند هم احترام ندارد، حریم شخصی هم معنا ندارد، اخلاق هم وضعیتش روشن است، کاش لااقل معرفتش را داشتیم که به درگذشتگان و حریم شخصیشان احترام بگذاریم.
ثانیا در این گونه مرگها که قابل انتظار نیست (نه مثل یک فرد 70 یا 80 ساله با سابقه یک دهه بیماری و....) اولین چیزی که در ذهن هر کسی شکل می گیرد این است که چرا؟؟ چطور؟؟ وقتی هم که فامیل محترم داغ دیده مردم را نامحرم فرض کنند و از آنها فقط و فقط و فقط بخواهند همدردی کنند و حرف دیگری نزنند، شایعات جای خود را باز می کند، به هر حال همانطور که فامیل از معروف بودن یک عضو خود خرسند است یا به هر حال خود فرد خواسته که به آنجا برسد باید توابع آن را هم پذیرا شوند. اگر فردی در فیس بوک به دیگران اجازه بدهد که هر نظری بدهند و بتوانند او را جستجو کنند (که می شد هر دو را خاموش کرد و حتی با اسم مستعار وارد شد تا فقط دوستان بتوانند با او تعامل کنند) باید تحمل نظرات در هر سطحی را می داشت.
ثالثا همین الان هم که نویسنده محترم ملاحظات را یاد مردم می دهند باید خدمتشان عرض کرد که هنوز هم علت مرگ خانم بدیعی مشخص نشده، فقط گفته اند که رگهای مغزی پاره شده که برای سن یک بانوی جوان کاملا غیرطبیعی است، شاید برای کسی که مبتلا به سخت شدگی عروق (آرترواسکلروزیس) در سن 80 سالگیست این موضوع قابل پذیرش باشد ولی نه برای یک زن جوان، آن وقت شما انتظار دارید که ذهن شنوندگان در این سکوت خانواده که مردم را فقط برای تشویق می خواهند و اهمیتی به سوال آنها نمی دهند، چه چیزی بروز کند؟
دوم اينكه پي گيري علت مرگ مثلاً مايكل جكسون رو مراجع قانوني انجام ميدن نه افرادي مثل من و شما كه بخواهيم از مسائل خصوصي هر كس سر دربياريم .
اصلا به شما و من و بقیه مردم چه مربوط که ایشان به چه دلیل فوت کرده اند که حالا بخواهیم از خانواده ایشان گله مند باشیم...عمر ایشان به دنیا باقی نبوده و مرحوم شده اند، چرا اینقدر علاقه به جستجوی زندگی دیگران دارید؟
بابا بي خيال ملتي كه فضولي تو خونشه به اين راحتي ها درست نميشه
ریشه ی تمام این کنجکاوی ها در بیکاری انسان می باشد اگر هر کسی از صبح که از خواب بر می خیزد برنامه ای داشته باشد و از فیس بوک و ... در زمان اوقات فراغت آن هم به شیوه صحیح استفاده نماید این همه کنجکاوی برای فوت یک بازیگر صورت نمی گیرد . هم وطنان محترم خدا خانم عسل بدیعی را رحمت کند ایشان هم مثل من و شما زمانی از این دنیا می رفتند حالا چرا و به چه علت، نباید مطرح شود یاد بگیریم که هر وقت فوت یک نفر را به ما اطلاع دادند چه معروف و چه غیر معروف فقط بگوییم خدا بیامرزدش .
عسل جان روحت شاد همین اندازه که اهدای عضو انجام دادی نشان دادی که بویی از انسانیت بردی .
ما هم در فامیلمان 2 نفر خانم را داریم که سنشان به 25 هم نرسیده اما با سردرد شدید به بیمارستان برده شده اند ولی رگهای مغزشان پاره شده و به اصطلاح خونریزی مغزی کرده اند
بخواب آروم عسل بانو که بی تو ساکت اینجا
ولی راحت شدی انگار ، از این بی رحمی دنیا
بخواب آروم و بی غصه کی این دردو یادش می ره !
سکانس آخرت این نیست کسی جاتو نمی گیره
لا لا ، لا ، لا ، به خواب ، روزای بی عسل سخته
با پرواز پر از دردت بهار از یادمون رفته
زمین ساکت ،، زمان آروم عسل تو آسمون خوابه
ستارش رفته از امشب یه جای دیگه می تابه
مثه پروانه ها حالا دیگه آزاده آزادی
به خیلی آدما با عشق دوباره زندکی دادی
لا لا ، لا ، لا ، گلای سرخ
گلای یاس و بارونه
کی اینو باورش می شه
که تو دیگه نیای خونه
تو قلبت می زنه اینجا ، تو عطرت پیچیده اینجا
تو اسم پاک و شیرینت صدای زندگی می ده
تو رفتی اما بخشیدی ، نگات زندست نفس داره
واسه تو کمترین پاداش هزاران بار اسکاره
اهواز در ماتم توست عسل جان
افسوس ...