آفتابنیوز : 
بمب اول در خيابان نادري اهواز و دومي در خيابان سلمان فارسي درون سطل هاي زباله كارگذاشته شده بودند. با وجود اينكه بمب ها دست ساز بوده و قدرت تخريبي كمي داشتند، به دليل واقع شدن محل انفجار بمب ها در مناطق مركزي و پرازدحام شهر اهواز تلفات و خسارات نسبتا زيادي به بار آوردند. عدد كشته ها و مجروحان تقريبا به 96نفر رسيد: حدود 90نفر مجروح و 6تن شهيد.
چه دست هايي پشت اين قضاياست؟ همه كساني كه به دليلي پس از انفجارهاي روز شنبه اهواز خود را با اين پرسش رويارو ديدند، مي دانستند متهم رديف اول كيست و به آن پرسش چه جوابي بايد داد. با اين وجود پيش از آنكه در داخل كسي حتي درباره مسببان انفجارهاي اخير سخني بر زبان بياورد، «متهم» چنانكه گويي خود فهميده است همه نگاه ها به جانب اوست و توضيحي لازم است، به دفاع از خود برخاست: نيمروز يكشنبه سفارت انگلستان در تهران بيانيه اي درباره بمب گذاري هاي روز شنبه در اهواز صادر كرد. انگليسي ها در بيانيه خود ضمن ابراز همدردي با آسيب ديدگان حادثه، اين حوادث را محكوم و از آن اعلام انزجار كرده بودند. همچنين در بيانيه سفارت بريتانيا لابد به منظور دفع شر مقدر هرگونه ارتباطي ميان انگلستان و حوادث مورد تكذيب قرار گرفته بود. در پايان بيانيه سفارت انگلستان نيز انگليسي ها لازم ديده بودند «دوباره» حوادث اهواز را محكوم و با بازماندگان آن اعلام همدردي كنند. چرا انگليس به يكباره خود را در جايگاه متهم احساس كرد و ناشيانه لازم ديد اتهامي را كه حتي هنوز وارد هم نشده بود، تكذيب كند؟
بلي، دولت بريتانيا متهم است و براي اين اتهام دلايل روشني وجود دارد. از پيشينه هاي تاريخي تقابل امر ملي و امر انگليسي (در ايران) كه در مقاطع مختلف تاريخ ايران به صورت تقابل منافع ملت- منافع انگلستان و خواست ملت- خواست انگليس متجلي شده هم اگر بگذريم، ظرف ماه هاي اخير تحولاتي به وقوع پيوسته كه هر راهي براي تبيين آنها، جز آن راه كه به لندن ختم مي شود، به وضوح مسدود است.
ساعت 30/2بعدازظهر روز جمعه 26فروردين ماه (15آوريل 2005) اعضاي «جبهه دموكراتيك خلق عرب» كه يك گروه تجزيه طلب و پان عربيست متاثر از تفكرات حزب بعث عراق است، پشت يك وانت پيكان سوار شدند و با بلندگو نامه اي جعلي منسوب به محمدعلي ابطحي معاون پارلماني سابق سيدمحمد خاتمي را به زبان عربي براي مردم بعضي محله هاي محروم اهواز قرائت كردند. محتواي اين نامه چنان تنظيم شده بود كه بتواند به سرعت احساسات قومي شنوندگان را تحريك كند. عصر روز جمعه جمعي از فرصت طلبان و اراذل و اوباش به بانك صادرات محله «شلنگ آباد» اهواز حمله كردند و آن را به آتش كشيدند. شبكه هاي عرب زبان منطقه اي همچون الجزيره و العربيه بلافاصله اين موضوع را در رأس اخبار خود قرار دادند و تلاش كردند رنگ و بوي سياسي آن را هرچه بيشتر تقويت كنند. در روزهاي شنبه و يكشنبه ناآرامي ها در اهواز اوج گرفت و خسارات مالي و جاني بسياري برجاي گذاشت. شدت حوادث از روز دوشنبه فقط هنگامي كاهش يافت كه نيروهاي امنيتي و انتظامي توانستند با همكاري غاطبه مردم مومن خوزستان، سرحلقه هاي اصلي اخلال و ناامني را دستگير كنند. پس از بازگشت آرامش به اهواز تحقيقات درباره منشأهاي اصلي حادثه ادامه يافت. 4ماه بعد، بررسي هاي وزارت اطلاعات و ديگر نهادهاي امنيتي توانست حقايق بسياري را روشن كند. اين بررسي ها نشان داد ظرف چند ماه، مقادير فراواني پول و اسلحه توسط جبهه دموكراتيك خلق عرب كه دفتر آن در لندن است، در ميان سرپل هاي اصلي آشوب ها توزيع شده و شاهدان بومي نيز اين خبر را تاييد كرده اند.
پس از سقوط حكومت صدام، اشغالگران يكي از محوري ترين برنامه هاي خود در عراق را بازسازي و تقويت نيروهاي وابسته به حزب بعث و استخبارات صدام قرار دادند كه جبهه دموكراتيك خلق نيز از زمره همين گروه هاست. ماموريت سازماندهي مجدد و تقويت اين گروه ها را حازم الشعلان وزير دفاع دولت موقت ايادعلاوي برعهده داشته كه تعدادي از عوامل وابسته به خود او در ناآرامي هاي بهار گذشته اهواز دستگير شدند. علاوه بر اين، اين نيروها با هماهنگي ميان باند شعلان و اشغالگران اجازه داشته اند آزادانه در مرزهاي ايران- كه تحت مسئوليت نيروهاي انگليسي است- تردد و در موقع لزوم روي حمايت آنها حساب كنند.
بررسي هاي امنيتي همچنين نشان داد مقامات اطلاعاتي انگلستان عقيده دارند هم مرز شدن با خوزستان ايران پس از سرنگوني صدام، فرصتي منحصر به فرد براي آنهاست كه بتوانند به اهداف ديرينه خود در اين منطقه يعني دامن زدن به موج تجزيه طلبي و سپس سركوب عشاير محلي و در اختيار گرفتن كنترل منابع نفتي آن، دست يابند. به همين منظور «جك استراو» وزيرخارجه انگلستان تنها 4 روز قبل از كليد خوردن آشوب ها در اهواز با «منصور اهوازي» عامل اصلي ناآرامي ها ديدار و گفت وگو كرده بود. انگليسي ها مدتي قبل از اين تاريخ شبكه تلويزيوني «بت نهرين» را در اختيار اين افراد قرار داده بودند و هر هفته برنامه اي به نام «الاحواز» (Al Ahwaz TV) به مدت 4 ساعت در اين شبكه توليد و پخش مي شد. مقامات انگليسي همچنين با هماهنگي اوباش و گروهك الاهوازي تشكلي تحت عنوان «انجمن دوستي ايران و انگليس» راه اندازي كردند. همين تشكل بود كه نامه جعلي منسوب به ابطحي را تهيه و در سطح وسيعي منتشر ساخت. اين اطلاعات كه تنها بخش كوچكي از نتايج بررسي هاي اطلاعاتي- امنيتي را شامل مي شود، به خوبي نشان مي داد كه پس از چند سال آرامش ظاهري در روابط ايران و انگلستان، دور جديدي از تقابل در شرف آغاز شدن است. اين تقابل عمدتاً از شرايط نوين منطقه اي و بين المللي ناشي مي شد كه ايران و انگلستان هر دو در آن گرفتار آمده بودند.
مشخصاً موضوع سياست هاي منطقه اي آمريكا و انگلستان در خاورميانه و حضور عملياتي آنها در عراق و افغانستان به علاوه مسئله برنامه فعاليت هاي هسته اي ايران، بستر رويارو ايستادن ايران و انگلستان را به خوبي مهيا ساخته بود. لذا پيش بيني اينكه اين بحران بالا خواهد گرفت، به هيچ وجه دشوار نبود. دو ماه بعد اولين نشانه هاي درستي اين پيش بيني خود را نشان داد. از ناآرامي هاي فروردين ماه در 22 خرداد ماه 1384 بمبي در شهر اهواز منفجر شد و 5 شهيد و 80 زخمي برجاي گذاشت.
دستگيري عوامل اين جنايت و بررسي هاي بعدي نشان داد، اين انفجار ادامه همان توطئه و بحران است كه با صحنه گرداني انگليسي ها در ابتداي فصل بهار كليد خورده بود. در خرداد ماه بوي خون و باروت در حالي در كوچه پس كوچه هاي اهواز پيچيد كه ايرانيان 5 روز بعد انتخابات حساس رياست جمهوري را انتظار مي كشيدند. انفجار خردادماه برخلاف آنچه طراحان آن انتظار داشتند نه به مثابه مقدمه اي بر ناآرامي هاي گسترده تر در خوزستان عمل كرد و نه توانست با ايجاد فضاي ناامني و هراس تأثيري در جهت كاهش مشاركت مردمي در انتخابات از خود به جاي بگذارد.
پس از خردادماه شواهد بسياري به دست آمد كه نشان مي داد كه انگلستان بدل به سردمدار شر عليه ايران شده و ايران به زودي ناگزير خواهد شد تكليف خود را با آن يكسره كند. اين شواهد تحت 3 محور زير قابل دسته بندي است:
1-انتخابات رياست جمهوري در ايران. روز سوم خرداد دولتي در ايران بر سر كار آمد كه با اطمينان مي توان گفت بسياري از خيالات غربي ها درباره آينده ايران و جاي پاي خودشان در منطقه را درهم ريخت. پيروزي محمود احمدي نژاد نشان داد همه محاسبات و پيش بيني هاي غربيان- خصوصاً سفارت انگليس در تهران- درباره آرايش نيروهاي سياسي داخلي ايران و ميزان ضعف و قوت و ظرفيت هريك مملو از سوءتفاهم ها و تحليل هاي صددرصد اشتباه بوده است. به اين ترتيب غرب نتوانست دلايل انتخاب مردم ايران را بنحوي شايسته درك كند و لذا از همان روز نخست با دولت اصولگراي روي كارآمده در ايران بناي ناسازگاري گذاشت. غربي ها به درستي احساس مي كردند اين دولت به اتكاي پشتوانه مستحكم مردمي خود به زودي بدل به سدي نفوذ ناپذير بر سر راه اهداف آنها در كل منطقه خاورميانه خواهد شد؛ سدي كه نه مي توانند وجود آن را تحمل كنند و نه توان گذر از آن خواهند داشت.
2-پرونده فعاليت هاي هسته اي جمهوري اسلامي ايران. ايران اسلامي در اواخر ماه مي 2005 فرصتي در اختيار اروپا قرار داد تا براي آخرين بار پيشنهادات جامع خود در زمينه هاي گوناگون اقتصادي، امنيتي، سياسي و هسته اي را روي ميز بگذارد و اراده خود براي حل مسالمت آميز پرونده هسته اي ايران را- كه قاعدتاً بدون توجه به حقوق ايران در بهره مندي از چرخه كامل توليد سوخت هسته اي امكانپذير نبوده و نيست- نشان دهند.
ايران تصميم از پيش اتخاذ شده خود در راه اندازي UCF اصفهان را بار ديگر براي بيش از 2 ماه به تعويق انداخت و منتظر دريافت طرح اروپايي ها ماند. در پايان ژوئيه 2004 و در حالي اروپا در آستانه تعطيلي هاي سراسري ماه اوت قرار داشت، طرحي به ايران ارائه دادند كه از حقوق ايران در بهره مندي از فناوري توليد سوخت هسته اي هيچ نشاني در آن ديده نمي شد. ايران پيشنهاد چنين طرحي از جانب اروپا را نقض آشكار و اعلام ابطال توافقنامه پاريس از جانب اروپا قلمداد كرد و متقابلاً اعلام نمود ديگر به تعليقي كه به مبناي توافقنامه پاريس پذيرفته وفادار نخواهد ماند و لااقل بخشي از فعاليت هاي معلق مانده خود را از سر خواهد گرفت. روز 21 تيرماه (12 جولاي) كار در اصفهان رسماً از سر گرفته شد. اروپايي ها از آن تاريخ به بعد مذاكرات با ايران را متوقف ساختند و اعلام كردند تلاش خواهند كرد پرونده ايران را به شوراي امنيت بفرستند. تلاشي كه هنوز هم ادامه دارد و همچنان ناكام مانده است. دراين مدت انگلستان ميدان دار شر عليه ايران ميان غربيان بوده است.
در شوراي حكام ماه سپتامبر هيئت ديپلماتيك بريتانيا در وين فعال ترين هيئت مستقر در مقر آژانس عليه ايران اسلامي بود. رايزني ها با آلمان، فرانسه و الباقي اعضاي اروپايي شوراي حكام، لابي با آمريكا و تهديد و تطميع غيرمتعهدها، جملگي برعهده انگليسي ها بود و نهايتا هنگامي كه قطعنامه نهايي اجلاس سپتامبر صادر شد، اين انگليسي ها بودند كه شادمانه دستي فشاندند و موفقيت تلاش هايشان را آشكارا جشن گرفتند. اكنون كار به جايي رسيده است كه مي توان گفت تقابل ايران- غرب در پرونده هسته اي به تقابل ايران- محور انگليس و آمريكا فروكاسته شده است.
3-تحولات عراق. تحولات عراق ظرف ماه هاي اخير به هيچ وجه به نفع اشغالگران پيش نرفته است. اشغالگران بي ترديد مايل بودند قضيه عراق را با واگذاري امتيازاتي هرچه كمتر به شيعيان- اكثريت مطلق مردم عراق- فيصله دهند. اما سير تحولات و خصوصاً قدرت نمايي چشم پوشي ناپذير شيعيان به رهبري آيت الله سيستاني در عراق اشغالگران را به ناچار به سمتي برد كه برگزاري يك انتخابات و روي كار آمدن يك دولت شيعي را بپذيرند. اكنون نيز قانون اساسي كه براي نخستين بار كفي ازحقوق وخواست هاي تاريخي شيعيان عراق را تامين مي كند با راي قاطع ملت عراق به تصويب رسيد و اشغالگران با بي ميلي مجبور به تن دادن به آن هستند. اوضاع عراق آنگونه پيش نرفته است كه آمريكا و انگليس مي خواستند. برنده بازي كه آنها هزينه اش را مي پردازند ملت عراق و به تبع آن ايران اسلامي به عنوان يگانه حامي صادق عراقي هاي مظلوم است. مي توان درك كرد مخمصه اي كه اشغالگران در ميان آن افتاده اند آنها را به اتخاذ تصميم هاي عجولانه و از جمله تلاش براي افزايش فشارها به ايران- البته به زعم خودشان- وادار ساخته باشد. انفجارهاي اخير از يك ديدگاه مي تواند انتقام گيري غرب از ايران باشد، به سبب شكستي كه از ملت عراق خورده و ايران را در آن مقصر مي داند.
با درنظر داشتن اين تحولات آنچه روزشنبه در اهواز اتفاق افتاد، واكنش منفعلانه غرب است به «دست بالاي» ايران در مجموعه اي از وضعيت ها از پرونده هسته اي گرفته تا بحران عراق؛ كه انگليسي ها با بي خردي تمام سردمدار آن شده اند و طبعاً قبل از هركسي تاوانش را خواهند پرداخت.
غرب دراين مقطع زماني خاص نياز به آن دارد كه حداكثر فشار ممكن را عليه ايران توليد و به آن وارد آورد.در عرصه ديپلماتيك غربي ها فقط توانسته اند برگه اي به نام ارجاع به شوراي امنيت را از آستين خود به در آورند كه چون آخرين وتنها برگ موجود در چنته آنهاست، بعيد است به اين زودي ها آن را رو كرده و دست خود را خالي سازند. درعرصه رويارويي مستقيم نيز انفجارهاي اخير نشان داد كه توان غرب براي انجام يك «عمليات واقعي» عليه ايران تاچه حد ناچيز است.
نكته پاياني اين است كه افكار عمومي ايران به طور يكپارچه عقيده دارد، نظام جمهوري اسلامي بايد با شدتي بسيار بيش از آنچه اكنون در جريان است، به تزوير و توطئه انگلستان پاسخ دهد.
ايران اسلامي هرگز از رويارويي استقبال نكرده و خود ابتدا به ساكن انگيزه اي به بحران آفريني نداشته است. اما به هنگام مواجه با يك بحران تحميلي نيز مدارا با توطئه كنندگان منافي عزت ايرانيان مسلمان است. مي توان با پاسخ هاي خفيف شروع كرد كه تعطيلي جاسوسخانه انگلستان در ايران و كاهش سطح روابط ديپلماتيك به پايين ترين سطح ممكن قدم ابتدايي آن است.