کد خبر: ۱۹۶۰
تاریخ انتشار : ۱۸ اسفند ۱۳۸۳ - ۰۹:۵۰
محمد عطريانفر در گفت‌وگو با آفتاب:

كارگزاران در خواب زمستاني به‌سر مي‌برد

آفتاب‌‌نیوز :  در چند سال اخير فعاليت احزاب و تشكل‌ها در كشور جنبه عيني‌تري يافته است، به‌طوري كه احزاب با تشكيل كنگره‌ها و نشست‌هاي مختلف و تدارك ديدن برنامه‌هاي عمومي درپي فهم ميزان پايگاه اجتماعي خود و جذب هواداران جديد هستند اما در اين ميان كارگزاران هيچ نمود عيني براي فعاليت عمومي ندارد و اعضاي اين حزب تنها به مصاحبه‌هاي مطبوعاتي و اعلام مواضع اين چنيني بسنده كرده‌اند، چرا كارگزاران سازندگي چنين رويكردي را انتخاب كرده است؟
پاسخ به اين سؤال نيازمند ارائه يك مقدمه درباره ماهيت برپايي حزب و نظام سياسي در يك كشور است. احساس عمومي اعضاي كارگزاران اين است كه نظام سياسي ايران هنوز مقوله تحزب را به صورت منطقي و حقوقي نپذيرفته است. هرچند در قانون اساسي اشاراتي به چگونگي برپايي احزاب شده و اختياراتي براي احزاب درنظر گرفته شده است اما فضاي تعاملات سياسي كشور اين فرصت را دراختيار كساني كه تمايل به انجام فعاليت‌هاي حزبي دارند قرار نمي‌دهد. منطقي است كه وقتي يك نظام سياسي، فرآيند تحزب را نپذيرد، اساساً نمي‌توان در اين نظام يك حزب مبتني بر پايه‌هاي تئوريك نيز بنا كرد و در صدد اختصاص جايگاهي در آن نظام برآمد.

به اين ترتيب اكنون كمتر گروه‌هايي را در كشور داريم كه به صورت تمام عيار فعاليت حزبي مي‌كنند. آنچه هست محافل و نشست‌هاي دوستانه است كه نمي‌توان نام حزب را بر آن نهاد. پس اگر اين مقدمه را بپذيريم نبايد بپرسيم كه چرا گروهي كه نام حزب كارگزاران بر آن نهاده شده فعاليت خوبي مشابه با ديگر گروه‌ها ندارد. لذا به اعتقاد من تلاش ما در قالب يك فعاليت حزبي باتوجه به اينكه نظام سياسي، به صورت منطقي تحزب را نپذيرفته امري است كه ما را دچار يك گرودنه باطل خواهد كرد.

پس اساساً چه اصراري هست كه حزب كارگزاران سازندگي در عرصه سياسي كشور حضور داشته باشد وقتي شما فلسفه وجودي فعاليت حزب را در نظام سياسي ايران نفي مي‌كنيد؟ چرا هنوز در قالب كارگزاران سازندگي در مقاطع حساس و انتخابات‌هاي كشور حضور داريد؟

اگر از منظر آسيب‌شناسي به ديگر گروه هايي كه نام حزب را بر خودشان گذاشته‌اند بنگريم، در مي‌يابيم كه عمده گرفتاري آنها از اين امر ناشي مي‌شود كه براي آنها جعبه سياه رابطه ميان نظام سياسي ما و تخرب هنوز بازگشايي نشده است. اما در مورد كارگزاران بايد گفت كه اساساً آن چيزي كه امروز به نام حزب كارگزاران سازندگي مطرح مي‌شود، حقيقتاً به صورت يك حزب شكل نگرفت. بلكه در آغاز مبدأ يك تحول و حركت اجتماعي بود. در شرايطي خاص بخشي از بدنه كارشناسي و تكنوكراسي كشور احساس كردند كه بايد در مقررات سياسي كشور صاحب نقش باشند و به اين وسيله فضايي را براي مشاركت بخش‌هاي خاموش نخبگان و روشنفكران تكنوكرات در عرصه سياسي كشور ايجاد كنند. اما نظام سياسي اين حركت نخبگان را به عنوان يك تحرك همگاني و امر حماسي نپذيرفت و آنها را ملزم كرد كه در چارچوبي به نام قانون احزاب قرار گيرند. در واقع عنوان حزب كارگزاران هديه ناخواسته‌اي بود از طرف نظام سياسي ايران به مجموعه‌اي كه در نظر داشتند «جمعي از خدمتگزاران سازندگي ايران» باشند. اما وقتي اين مجموعه به يك پيروزي نسبتاً تعيين‌كننده در انتخابات مجلس پنجم رسيد يك پيام بزرگ را براي نظام سياسي ما همراه داشت و آن اين بود كه نمي توان بدنه نخبگان و كارشناسان را كه واجد صلاحيت ذاتي براي اداره كشور هستند از گردونه تصميم‌گيري هاي سياسي خارج كرد. به اين ترتيب وقتي دوم خرداد 76 به وقوع پيوست، عملاً حركت كارگزاران به ثمر نشست. من معتقدم كه ما بايد ميان نظام سياسي ايران و پديده تحزب كه دستاوردي از دنياي مديريت جهان معاصر است رمزگشايي كنيم. بنابراين آن وقت مي‌توانيم اميدوار باشيم كه كساني كه به صورت نيم بند نام حزب كارگزاران را برخود حمل مي‌كنند ارزيابي جديدي از خود ارائه دهند و بر پايه يك مانيفست كه واجد ابعاد جديدي در عرصه‌ها سياسي، اقتصادي، اجتماعي و ... كشور باشد يك نهاد حزبي را پايه‌گذاري كنند.

مدتي است كه اعضاي كارگزاران و حتي خود شما در مصاحبه‌ها و موضع‌گيري‌هاي خود اعلام كرده‌ايد كه كارگزاران سازندگي عمر خود را كرده است و بايد ميدان به جوان‌هاي اين عرصه سپرده شود. از طرف ديگر شنيده‌هايي حاكي است كه مقام‌هاي ارشد نظام خواهان عدم فعاليت جرياني با عنوان كارگزاران شده‌اند. آيا موضع‌گيري‌هاي اخير اعضاي كارگزاران را مي‌توان مبتني‌بر اين شنيده‌ها تفسير كرد يا اينكه اعضاي قديمي معتقدند كه واقعاً بايد جنبش را به جوان‌تر‌ها سپرد؟
ما به‌طور رسمي و قطعي پيامي از طرف مقام‌هاي سياسي و رسمي كشور دريافت نكرديم. اما مجموعه برخوردهايي كه با انديشه كارگزاران در كشور مي‌شود و برخوردهايي كه با چهره‌هاي ارشد و نام‌آور حزب شده است از نوعي نامهرباني با اين گروه حكايت مي‌كند. اما وقتي ما پيام رسمي در اين مورد دريافت نكرديم طبيعتاً نمي‌توانيم در مقابل اين فرآيند اعلام توقف و تعطيلي كنيم. اما مي‌توانيم اعلام كنيم كه پديده‌اي كه در مقطعي از تاريخ سياسي ايران يك نقش ملي را آفريد، اين نقش تاريخي خود را به‌ثمر نشانده است. طبيعي است كه ما بايد بپذيريم كه فرآيند اصلاح‌طلبي در جامعه موجود است اما ساختارها موجود نيست. چرا كه جريان اصلاحات با دوم خرداد آغاز نشد اين فرآيند پس از جنگ در ايران شروع شد. اصلاح‌طلبي با تشكيل دولت سازندگي و ايجاد اميدواري در مردم شكل گرفت. به اين ترتيب به اعتقاد من فرآيند حركت اصلاح‌طلبي همچنان باقي است اما ساختارهايي كه در مقطعي از تاريخ كارگزاران آن را نمايندگي مي‌كرد، اكنون توسط گروه‌هاي ديگر نمايندگي مي‌شود.

اين درست است كه نظام سياسي ما پذيراي فعاليت احزاب نيست اما اعتقاد و رويكرد به فعاليت حزبي در جامعه ايران تا حدودي شكل گرفته و همانطور كه در سال‌هاي اخير شاهد بوديم احزاب و گروه‌ها توانسته‌اند يكسري آراي ثابت را در سبد خود جمع‌آوري كنند. كارگزاران هم از اين قاعده مستثني نيست و به هرحال اعتماد عده‌اي از مردم را جلب كرده است. اكنون اگر كارگزاران در عصر سياسي ايران مقاومت نكنند و به بهانه آماده نبودن ساختارها، فعاليت‌هاي خود را متوقف كنند چه جواب و توجيهي براي اين اعتماد كسب شده خواهند داشت؟
براي پاسخ به اين سؤال بايد ببينيم كه چه اتفاقي در جامعه افتاده است. مهمترين عامل بقا و پايداري يك حزب، خاستگاه اجتماعي آن حزب است. اما اكنون در مجموع گروه‌هايي كه نام حزب را بر خود نهاده‌اند به تعداد كمتر از انگشتان يك دست گروه‌هايي را داريم كه مي‌توان گفت واجد يك خاستگاه طبقاتي و اجتماعي هستند.

به‌عنوان مثال مؤتلفه و مجاهدين انقلاب واجد يك خاستگاه اجتماعي هستند. مشاركت و كارگزاران هم تا حدودي طبقاتي از جامعه ايران را نمايندگي مي‌كنند. پس به صرف برپايي يك تابلو حزب شكل نمي‌گيرد. در شرايط فعلي و پس از گذشت هشت سال از مسير پرفراز و نشيب اصلاح‌طلبي ما هم‌اكنون به يك جمع‌بندي سه‌گانه در عرصه سياسي كشور رسيده‌ايم. در اين مجموعه سه‌گانه، بخشي نيروهاي سنتي ايران را تشكيل مي‌دهند كه مشخصاً مؤتلفه و احزاب همسو اين بخش را نمايندگي مي‌كنند. گروه ديگر جمع جديدي هستند كه از ارزش‌هاي سنتي عبور كرده و نهايتاً در اردوگاه چپ ايران قرار دارند، اينها مجموعه‌اي ارزشگرا هستند كه به اعتقاد بنده مشخصاً سازمان مجاهدين انقلاب آنها را نمايندگي مي‌كند. در اين ميان بدنه گسترده‌تري از گروه دوم شكل گرفته كه بدنه‌اي ميانه‌رو با انديشه‌هاي ليبرال را تشكيل مي‌دهند و يك حركت اصلاحي را در جامعه پيش مي‌برند كه اين بخش توسط نيروهاي معتدل مشاركت و نيروهاي كارگزاران نمايندگي مي‌شوند. بنابراين به نظر من اين جريان مياني كه در فرآيند پيشرفت خود مي‌تواند بخش‌هاي معتدل هر دو جناح را در خودش جمع كند، آينده سياسي كشور را مديريت مي‌كند.

در واقع ايده‌ال شما اين است كه هواداران شما در بدنه اصلاح‌طلبي جذب شوند تا اينكه آراي مشخصي به‌نام كارگزاران را نمايندگي كنند؟
دقيقاً همين است كه مي‌گوييد. هدف ما پيشبرد اصلاح‌طلبي است و اين جريان توانايي نمايندگي حركت اصلاحات را دارد. اصلاح‌طلبي يك مضمون است و نام و اتيكت يك حزب نيست. نمي‌توان گفت اصلاح‌طلبي فقط برازنده فلان گروه است. جريان اصلاح‌طلبي مضموني را به همراه خود دارد كه هركس به آن مفاهيم پايبند باشد در واقع عضو اين جريان محسوب مي‌شود.

آقاي عطريانفر، اكنون مهمترين بحث گروه‌هاي سياسي كشور موضوع انتخابات نهمين دوره رياست جمهوري است. اعضاي كارگزاران در مصاحبه‌هاي خود همواره هاشمي رفسنجاني را به‌عنوان كانديداي خود در اين انتخابات معرفي كرده‌اند. صريحاً بگوييد آيا آقاي هاشمي در اين انتخابات حضور مي‌يابند؟
رفتار سياسي هاشمي مشابه رفتار ديگر چهره‌هاي مطرح نامزدي رياست جمهوري نيست. هاشمي رفسنجاني اصالتاً و ذاتاً قرار بر حضور ندارد. آقاي هاشمي به اعتبار اينكه يك شخصيت فراجناحي است و انديشه اكثريت ملت را نمايندگي مي‌كند به صورت منطقي در مقامي نيست كه بخواهد با حزب خاصي رقابت كند.

اين درست است كه نوع مواجهه هاشمي با مقوله انتخابات، نوع خاصي است. آقاي هاشمي يك بازي سياسي هيجان‌آوري را در جامعه آغاز كرده‌اند و فضاي سياسي – انتخاباتي جامعه را در يك تعليق خبرساز حفظ كرده‌اند. اما به اعتقاد شما سردرگم نگهداشتن مردم نوعي بي‌احترامي به درك سياسي جامعه نيست؟
به اعتقاد من هاشمي رفسنجاني هيچ بازي سياسي‌اي را شروع نكرده است و اساساً قرار بر اين ندارد كه در عرصه انتخابات بازي سياسي داشته باشد. يكي از دلايلي كه نام هاشمي را امروز در كانون‌هاي سياسي كشور بر سر زبان‌ها انداخته و شما از آن به نام بازي سياسي نام مي‌بريد، شرايط منطقي جامعه است. چرا كه جامعه اكنون به اين تفكر رسيده است كه نيازمند انسان بزرگي است كه تجارب ذي‌قيمتي داشته باشد. پس به اعتقاد من حركت هاشمي در قالب يك بازي تعبير نمي‌شود و يك حركت عرفي و كاملاً غريضي است. هاشمي از روزي كه به او مراجعه شد تا امروز يك حرف زده است: «قرار نيست بيايم مگر اينكه شرايط، حضورم را بطلبد.» و علي‌القاعده تا يك ماه و نيم ديگر هم ايشان همين حرف را خواهد زد. پس اگر اين حركت بازي سياسي بود، ديگران مي‌توانستند چنين بازي‌اي را به راحتي به هم بزنند. به اعتقاد من امروز ناخواسته و بدون اينكه آقاي هاشمي رفسنجاني انتظار داشته، باشند يك اجماع روي ايشان صورت گرفته است. در سطوح نخبگان كه اين اجماع تقريباً حاصل شده است و حتي اگر در لايه‌هاي دوم و سوم احزابي كه كانديداي اختصاصي دارند، گفت‌وگوي صميمانه انجام دهيم، انتخاب هاشمي را به‌عنوان اصلح پذيرفته‌اند. اين يك پيام دارد مبني‌براينكه يك اقبال ملي نسبت به حضور هاشمي شكل گرفته است. اما آقاي هاشمي در مقابل اين موج مقاومت مي‌كند تا بتواند از طريق مجموعه مشاوره‌هايي كه مي‌دهد مسير را به سمتي هدايت كند كه نياز به حضورش نباشد. اما اگر اين اتفاق نيفتاد به تعبير من هاشمي مجبور است طعم تلخ چهارسال فعاليت‌هاي اجرايي در جايگاه رياست جمهوري را بچشد.

باتوجه به اينكه آقاي هاشمي همواره اعلام كرده‌اند كه شرايط كشور حضور يا عدم حضور من را در عرصه انتخابات رقم خواهد زد حضور هاشمي به‌عنوان كانديداي رياست جمهوري در صحنه را بايد به وجود چه شرايط ويژه‌اي در كشور تعبير كرد؟
هاشمي اصالتاً معتقد به اين است كه اگر جريان راديكاليزم و حركت‌هاي افراطي در عرصه فعاليت‌هاي سياسي و اجرايي كشور كنترل شود و جريان‌هاي اعتدالي بتوانند با دنياي پيرامون خود گفت‌وگو كنند و رفاه نسبي معيشتي براي مردم فراهم كرده و بر بحران‌هاي داخلي فايق آيند و مديريت كشور را در دست گيرند، خواهد توانست بدون حضور مستقيم در عرصه تنها نقش ناظر و مشاور را براي نظام ايفا كند. اما اگر جريان راديكال كه امروز از ناحيه راست سياسي كشور را تهديد مي‌كند، بخواهند مسؤوليت‌هاي نظام سياسي ايران را عهده‌دار شود، به‌دليل اينكه اين جريانات خطرات بالقوه‌اي را براي مردم تدارك خواهند ديد، هاشمي معتقد است كه براي دفاع از كليت نظام ايران بايد در اين صحنه نقش‌آفرين باشد. من معتقدم كه حضور هاشمي رفسنجاني در صحنه انتخابات به مفهوم هزينه و قرباني كردن خود در برابر اين جريان‌ها خواهد بود. چرا كه هاشمي رفسنجاني به طور طبيعي، احساس مي‌كند كه راديكاليزم در اين كشور توسط كانون‌هايي مديريت مي‌شود و براي كنترل اين حركت افراطي بايد با هوشمندي سياسي بسيار بالا در برابر آن از همان ابتدا مقاومت كرد و موضوع را در نطفه خفه كرد.

آقاي خاتمي در توصيف دوران رياست جمهوري‌شان عنوان كردند كه تنها نقش يك تداركاتچي را بازي كردند و اختيارات گسترده‌اي نداشتند اما اكنون اين اجماع در جامعه ايجاد شده است كه اگر شخص خاصي قادر به انجام تحولات در جامعه باشد، آن شخص هاشمي رفسنجاني است البته اگر خودش بخواهد. به اعتقاد شما اكنون اين عزم در هاشمي وجود دارد كه در صورت گرفتن سكان رياست جمهوري، جامعه ديگر با يك رئيس جمهور تداركاتچي مواجه نباشد و علاوه بر آن حركت اصلاحات را هم به صورت جدي به پيش ببرد؟‌
هاشمي رفسنجاني هيچگاه تداركاتچي نبوده و نخواهد بود. من حتي قايل به اين مسأله نيستم كه خاتمي تداركاتچي بود. اساساً كسي كه در جايگاه رياست جمهوري مي‌نشيند از منزلت و اختيارات زيادي برخوردار است و لفظ تداركاتچي زيبنده يك رئيس جمهور نيست. مهم اين است كه كسي كه اين مقام را عهده دار مي‌شود با نگاه واقع‌بينانه و با استفاده مناسب از مقدوراتي كه دراختيار دارد حركت خود را عملياتي كند. در موفقيت يك رئيس جمهور سه عامل نقش كليدي دارد: يك قدرت راهبردي مناسب، دوم داشتن سازمان اجرايي نيرومند و سوم هم نيروي انساني توانا. اين سه اگر درست استفاده شود يك رئيس جمهور را با نيرومندي تمام در صحنه ظاهر خواهد كرد. من معتقدم كه هاشمي به اين علت كه واجد اين سه صلاحيت است و از قوام و پايداري بيشتري نسبت به ديگر چهره‌هاي هم تراز خودش برخوردار است، موفق خواهد بود.

اما همان‌طور كه تجربه دوران رياست جمهوري سابق هاشمي رفسنجاني نشان داده است ايشان كابينه و تشكيلات اجرايي خود را از تمام جناح‌هاي سياسي كشور مي‌چيند. در اين ميان به‌علت پررنگ‌ بودن تفكرات اقتصادي ايشان، تيم اقتصادي كابينه از افراد همسوتر با خود انتخاب كرده و در انتخاب مجريان و مديران سياسي و امنيتي خود وسواس به خرج نمي‌دهد. كما اينكه در دوره‌هاي پيش با واگذاري اين قسمت به گروه‌هاي تندرو كشور، حوادثي از جمله قتل‌هاي زنجيره‌اي در دولت هاشمي به وقوع پيوست. سؤال اين است كه آيا ديدگاه‌هاي مديريتي آقاي هاشمي تغيير كرده يا اينكه هنوز هم عرصه مديريت سياسي – امنيتي جامعه از اهميت زيادي براي ايشان برخوردار نيست؟
پس از جنگ به اين علت به زيرساخت‌هاي اقتصادي و اجتماعي فروكوفته‌اي داشتيم، منطقاً هر دولتي كه سركار مي‌آمد به توسعه اقتصادي توجه بيشتري مي‌كرد. منطقي است كه وقتي پايه‌هاي توسعه اقتصادي قوت يافت، وجوه ديگر توسعه از جمله توسعه سياسي نيز مورد توجه قرار مي‌گيرد. كمااينكه من معتقدم در دوره‌اي كه شعار محوري آقاي هاشمي «سازندگي» بود نسبت به توسعه اجتماعي و سياسي هم توجه كافي صورت مي‌گرفت. بنابراين اگر در اجزاي توسعه سياسي ريز شويم، شهادت مي‌دهيم كه در دوره هاشمي بسياري از زيرساخت‌هاي اين مسير پايه‌گذاري شده است. اما در شرايط فعلي بايد ببينيم كه جامعه ما با چه كمبودهايي مواجه است. آقاي هاشمي قطعاً از شرايط فعلي تصور ديگري متفاوت از گذشته دارد. حتماً مدل مديريتي او در تداوم مديريت سابق اما متفاوت از آن خواهد بود. نبايد بنا را براين بگذاريم كه هر جامعه‌اي بايد گذشته‌اش را مغلوب كند. همانطوري كه دولت سازندگي روي شانه‌هاي دولت زمان دفاع مقدس قرار گرفت و دولت توسعه سياسي خاتمي پايش را بر روي شانه‌هاي دولت سازندگي گذاشت، طبيعي است كه دولت بعدي هم پايش را بر روي شانه دولت خاتمي مي‌گذارد. بنابراين منطقي است كه اولويت ذهني هاشمي رفسنجاني عمل كردن منطبق بر ظرفيت‌هاي موجود جامعه خواهد بود.

در دوران سازندگي به‌دليل عدم تحقق توسعه سياسي، افكارعمومي كمتر مقامات رسمي را به پاسخگويي فرا مي‌خواندند اما در دوران خاتمي در بستر توسعه سياسي اين امر محقق شد و افكارعمومي مجال بيشتري براي بيان انتقادات و خواسته‌هاي خود پيدا كردند تا جايي كه اوج آن را در اعتراض و انتقاد دانشجويان از خاتمي شاهد بوديم. حال باتوجه به تجربه متفاوت هاشمي در اين عرصه و روحيه‌اي كه ايشان دارند، چگونه مي خواهد با اين فضا روبرو شده و خود را در اين چارچوب قرار دهد؟
ببينيد فضاي راديكال به اين دليل كه يك فضاي منطقي و پايدار نيست بايد همواره كنترل شود. فقط در فضاي منطقي است كه يك گفتمان صريح صورت مي‌گيرد. اگر جامعه بتواند سؤال كننده خوبي باشد، طبيعي است كه پاسخگويي در برابر آن جامعه شكل خواهد گرفت. به هرحال باتوجه به اينكه در دوره آتي رياست جمهوري، جامعه ما با اكنون تغييري نخواهد كرد، طبيعي است كه هر شخصيتي هم برسر كار بيايد بايد با اين شرايط پاسخگو باشد و حتماً هم اين پاسخگويي اتفاق خواهد افتاد.

پس به اعتقاد شما هاشمي رفسنجاني با سلاح كنترل شرايط راديكال و بي‌توجه به اصلاح‌طلبي راديكال در اين صحنه حضور خواهد يافت؟
بله، دقيقاً اين شرايط را كنترل خواهد كرد و چنين خواهد بود.

اگر از منظر ديگري به چگونگي حضور هاشمي در انتخابات بنگريم با اين واقعيت روبرو مي‌شويم كه هنوز حضور ايشان در انتخابات قطعي نشده است. به‌نظر مي‌رسد هاشمي رفسنجاني اكنون در كنار بررسي و در حد فضاي سياسي كشور در هر دو جريان اصلاح‌طلب و محافظه‌كار يك كانديدا را در نظر گرفته كه در صورت عدم حضور از اين افراد حمايت كند. مثلاً در جناح راست ولايتي مطرح است و در جريان اصلاح‌طلب هم شايد نجفي مطرح باشد. در صورت تحقق اين امر موضع كارگزاران چه خواهد بود؟ اگر هاشمي، از ولايتي حمايت كند آيا كارگزاران هم از اين خواسته تمكين خواهند كرد؟
اين احتمالي است كه هيچ‌وقت محقق نخواهد شد. هاشمي اگر شرايط را به‌گونه‌اي ببيند كه از دو جناح نيروهايي مي‌آيند كه سياست‌هاي تعادلي نظام را تقويت مي‌كنند و از راديكاليزم فاصله مي‌گيرند، از هر دو نيرو حمايت خواهد كرد. هاشمي خود را در جايگاهي قرار نمي‌دهد كه از يك كانديدا حمايت كند بلكه از كليت مشاركت حداكثري حمايت خواهد كرد.

به هرحال اگر هاشمي در عرصه حضور نيابد حزب كارگزاران چه موضعي خواهد داشت. آيا يك شخصيت حزبي را به عنوان جانشين هاشمي درنظر گرفته‌ايد؟
باتوجه به شرايط موجود نظام سياسي جامعه و به دليل همان وضعيتي كه احزاب براي فعاليت در جامعه با آن مواجه هستند و هنوز حركت‌هاي حزبي به طور كامل درك نشده‌اند، طبيعي است كه ما هنوز در يك خواب زمستاني به‌سر مي‌بريم. فكرمان زنده است ولي همچنان خانه‌نشين است. براين اساس، با محدوديت‌هايي مواجه هستيم و اگر هاشمي در صحنه حاضر نشود، كارگزاران كانديداي اختصاصي نخواهد داشت.

پس در اين صورت كارگزاران از كدام يك از كانديداهاي مطرح حمايت خواهد كرد؟
در آن شرايط بررسي خواهيم كرد و نزديكترين انديشه با تفكر كارگزاران را انتخاب خواهيم كرد.

به اين ترتيب كارگزاران بنا را براين گذاشته‌اند كه هاشمي مي‌آيد و جايگزين ديگري را براي او انتخاب نكرده‌اند و حتي روي گزينه خاصي هم بررسي نكرده‌اند.
بله، دقيقاً همين‌طور است.

پس اگر هاشمي نيايد مي‌توان گفت كارگزاران برخوردي منفعلانه را در پيش خواهد گرفت.
نه اصلاً اين حركت و تصميم‌گيري منفعلانه نيست.

در هر حال اكنون گروه‌هاي ديگر حداقل كانديداي خود را مشخص كرده و براين اساس برنامه‌ريزي مي‌كنند. مثل حزب مشاركت يا مجمع روحانيون مبارز...
درست است، مشاركت كانديداي اختصاصي‌اش معين است و براين اساس فعالانه هم عمل مي‌كند كارگزاران هم كانديداي اختصاصي‌اش هاشمي است و اكنون فعالانه عمل مي‌كند. اگر معين تأييد صلاحيت شود مشاركت با تمام قوا فعاليت خواهد كرد و اگر هاشمي هم در صحنه حضور يابد كارگزاران به همان قدرت فعال خواهد بود. اما اگر معين ردصلاحيت شد، بايد احتمال ائتلاف مشاركت را با ديگر گروه‌ها متحمل دانست، بنابراين همين وضعيت هم براي كارگزاران وجود دارد. ما معتقديم كه عملگرايي اساس انديشه كارگزاران است و متناسب با شرايط موجود نمي‌توانيم با نظام قهر كنيم و انتخابات را تحريم كنيم.

به اين ترتيب كارگزاران به سمت ائتلاف با چپ متمايل است يا راست سياسي كشور؟
منطقي است كه كارگزاران چون يك خاستگاه اصلاحي دارد از نيروهايي كه از درون جريان اصلاح‌طلب كانديدا شوند حمايت خواهد كرد.

آيا اين شخص مي‌تواند حسن روحاني باشد؟ چرا كه روحاني قرابت زيادي هم با كارگزاران دارد.
روحاني هنوز اعلام حضور نكرده است. در مقام مقايسه تا تمام كانديداها در صحنه حاضر نشوند نمي‌توان شخص خاصي را انتخاب كرد. بايد ببينيم چه كساني مي آيند تا بتوانيم عنصر بعد از هاشمي را انتخاب كنيم. طبيعتاً اين حمايت هم مي‌تواند حزبي باشد و هم به صورت منفرد صورت گيرد. هركدام از اعضا مي توانند از چهره‌هايي كه تشخيص خود اوست حمايت كند. كما اينكه من پيش‌بيني مي‌كنم كه اگر معين ردصلاحيت شود جبهه مشاركت هم نمي‌تواند تمام قدرت خود را به سمت يك كانديداي ديگر هدايت كند و به‌طور طبيعي دچار چند دستگي خواهد شد.

به اعتقاد شما اگر هاشمي در صحنه حضور نيابد و معين هم ردصلاحيت شود، احزاب اصلاح‌طلب كشور با انشقاق مواجه خواهند شد. به اين ترتيب تحقق چنين وضعيتي را بايد يك بن‌بست عيني براي جريان اصلاح‌طلبي به شمار آورد.
نه اينطور نيست. اساساً فضاي عمومي كشور به سمت اصلاح‌طلبي ميل كرده است و مطالبات مردم از نظام سياسي حركت اصلاحات را پيش مي‌برد. جريان اصلاحات تنها به افرادي كه مدعي نمايندگي آن هستند متكي نيست. همين كساني كه امروز در قالب آبادگران ظاهر شده‌اند و تا ديروز شعارهاي ارزشي مي‌دادند اكنون به آن ارزش‌ها پايبند نيستند. به‌طوري كه تمام تحركات سياسي و اجتماعي آنها به سمت فعاليت‌هايي متمركز شده است كه ماهيت اصلاح‌طلبي دارد. اين نشانگر زنده بودن جريان اصلاحات است.

به اعتقاد من انديشه اصلاح‌طلبي در درون كانون‌هاي نيروهاي سنتي جامعه ريشه دوانده و نسل دوم آنها را به خود مشغول كرده است به اين ترتيب مطمئناً در 10 سال آينده كانون‌هاي سنتي گذشته را به صورت استحاله شده در جامعه سياسي ايران مشاهده خواهيم كرد.

آقاي عطريانفر به اين ترتيب شما برخلاف ساير اصلاح‌طلبان معتقديد كه اگر جريان اصولگرا هم در اين انتخابات پيروز شود خطري جامعه را تهديد نكرده و روند كلي اصلاحات ادامه مي‌يابد؟
همين‌طور است. اكنون جريان اصلاحات در تمام سطوح جامعه دستاوردهاي خود را مشاهده مي‌كند و حتي اين دستاوردها به بدنه مخالفان حركت اصلاح‌طلبي هم نفوذ كرده است. اين خود اميدواري زيادي را براي آينده جامعه ايجاد كرده است.








بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۰
Hedayat ASHTARI LARKI
|
-
|
۱۱:۵۲ - ۱۳۸۴/۰۱/۰۳
0
0
Kargozaran dar ghalebe yek tashkilate siyassi eghtessadi harakat mikon_and. harfe aghaye Atrianfar d_orost ast ke migouyad etlaghe Hezb be Kargozaran, tahmili boudeh. Kargozaran tashkilati ast ke dar jahate manafe afrade sharike khod harkat mikonad. taskhire vezarat kahneh haye klidi, gomrokat, Bank Markazi , sherkate naft va dah ha manbae soudavar,az eghdamate dirine Kargozaran ast ke ta hal mesle okhtapout bar gardane eghtessade Iran oftadeh ast. natijeh in amal kerd, ravaje fessade mali, reshveh, tarvije eetiyad, khonssa kardane javanan dar ghabale arzesh haye enghelab va dah ha natayeje mokhareb digar ast
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین