آفتابنیوز : اما حريري هم به نوبه خود، هدف انتقادهاي زيادي قرار گرفت، بهويژه از سوي اكثريت مردم فقير كشور كه با انتخاب بعضي سياستهاي اقتصادي و جنجالبرانگيز نوليبرالي توسط نخستوزير سابق در شرايط سختتري قرار گرفتند. حريري، تاجر چند ميلياردري و نخستوزير سابق، صاحب شركتي بود كه مبالغ هنگفتي بهعنوان حق دلالي قراردادها، به جيب ميزد. تعدادي از ساختمانهاي با ارزش تاريخي كه تقريباً از جنگ جان سالم بهدر برده بودند، به فضاي مناسبي براي اجراي طرحهاي ساختماني پرزرق و برق تبديل شدند.
از ماه سپتامبر شواهد فزايندهاي مبنيبر بحران سياسي در لبنان وجود داشته است. يعني زماني كه سوريه پارلمان لبنان را تحت فشار قرار داد و موفق شد طبق قانون اساسي و به شكلي مشكوك، دوره رئيس جمهور فاقد محبوبيت طرفدار سوريه، اميل لحود را طولانيتر كند. اين حركت از سوي مجامع بينالمللي محكوم شد. انتقادهاي واشنگتن، بهويژه، بسيار تلخ و حتي طعنهآميز بود و اين نظريه را قوت ميبخشيد كه ايالات متحده سعي دارد همان تمهيداتي را بهكار برد كه در سال 1958 براي طولاني تر كردن زمان حكومت رئيس جمهور طرفدار آمريكا كاميل شمعون، بهكار برده بود.
نتيجه، سركوب طغيان مردمي بود كه تنها با اعزام تفنگداران دريايي ايالات متحده توسط رئيس جمهور آيزنهاور، امكانپذير شد.
اندازه و پيچيدگي انفجاري كه سبب كشته شدن حريري و محافظين او و نيز چند تن از رهگذران شد، سبب بهوجود آمدن سوءظن دخالت سازمانهاي اطلاعاتي خارجي و در درجه اول سوريهايها ميشود، كه قبلاً همكاري نزديكي با حريري بهعنوان نخستوزير داشتند تا زماني كه در تلاش خود براي به قدرت رسيدن پرزيدنت لحود موفق شدند يعني كسي كه حريري بهعنوان نخستوزير گاهگاهي با او برخورد داشت. نتيجه آن كه حريري روابط خود را با سوريه برهم زد و مترصد رهبري جبهه مخالف سوريه در انتخابات قريبالوقوع پارلمان در ماه مه ماند.
حريري دشمنان ديگري نيز براي خود تراشيد، گروههاي رقيب لبناني، دولت اسرائيل، مسلمانان افراطي و سرمايهداران. گروهي ناشناخته كه خود را «جهاد و فتح در سوريه و لبنان» مينامید، مسؤوليت اين حمله را پذيرفت و دليل آن را روابط نزديك حريري با پادشاهي سعودي ذكر كرد.
تا زمان نوشته شدن مطلب حاضر، هيچ شاهدي در تأييد اين كه مسؤوليت انفجار برعهده چنين گروهي باشد يا اينكه اصلاً چنين گروهي وجود داشته باشد، بهدست نيامده است.
در حالي كه سوريه همچنان اولين مظنون بهشمار ميآيد، هيچ شاهدي مبني بر تأييد آن وجود ندارد و دمشق آشكارا اين كشتار را محكوم كرده و مسؤوليت آن را نپذيرفته است. سوريهايها سود چنداني از اتحاد گروههاي اپوزيسيون لبناني، عليه خود و يا رنجش ايالات متحده و ديگر ملل غربي و منزوي شدن، نميبرند.
بههرحال، ايالات متحده به شكل غيرمستقيم، سوريه را در اين حمله دخيل دانسته و سفير خود را از دمشق فراخوانده است.
نقش سوريه در لبنان نيروهاي سوري نخستين بار در سال 1976 به دعوت رئيس جمهور لبنان و به منظور پايان بخشيدن به جنگ داخلي، وارد لبنان شدند. اين نيروها، اولين عناصر نيروهاي بينالمللي حافظ صلح بودند كه اتحاديه عرب آن را تصويب كرده بود. آمريكا مخفيانه از اين مداخله حمايت ميكرد تا بر سر راه پيروزي احتمالي جنبش چپگراي ملي لبنان و همپيمانان فلسطيني آنها مانعتراشي كند. جنگ داخلي در سالهاي بعد، به اشكال مختلف ادامه يافت و سوريها در بيشتر مواقع از يك دارودسته عليه دارودسته ديگر حمايت ميكردند و از اين طريق تلاش در حفظ نفوذ خود داشتند. با اين وجود آنها نتوانستند از كشور در مقابل تهاجم اسرائيل در سال 1982 كه با حمايت ايالات متحده صورت گرفت، و انتصاب امين جميل، رهبر فالانژها بهعنوان رئيس جمهور، و نيز تهاجم نيروي نظامي ايالات متحده براي كمك به سرپا نگهداشتن حكومت راستگراي جميل مخالف خيزش مردمي، دفاع كنند. سرانجام در اواخر 1990، نيروهاي سوري با كمك به عزل نخستوزير موقت و غيرمحبوب، ژنرال ميشل عون، راهگشاي پايان بخشيدن به جنگهاي داخلي پانزده ساله شدند. با اين فرض كه اولين حامي خارجي عون، صدام حسين در عراق بود، ايالات متحده پنهاني از اين عمل سوريه حمايت كرد.
بههرحال، پايان يافتن جنگ داخلي، نقش سوريه در لبنان را به پايان نرساند. در اين دوران، اكثر لبنانيها از جريان حضور سربازان سوري و نفوذ سوريه در دولت خود، ناراضي بودند.
دولت بوش، رهبران هر دو حزب در كنگره، و متحدان آنها در رسانهها، كراراً به «اشغال لبنان توسط سوريه» اشاره داشتهاند. باتوجه دقيقتر بايد گفت كه اين مورد، در عرف بينالملل به مفهوم اشغال، مانند اشغال صحراي غربي توسط مراكش يا منطقه جولان در سوريه و بيشتر سرزمين فلسطيني نوار غزه و سواحل غربي (شامل شرق بیت المقدس) توسط اسرائيل،نميباشد. لبنان، بههرحال، اشغال مستقيم توسط نيروهاي نظامي خارجي را تجربه كرده است، يعني زماني از 1978 تا 2000، كه اسرائيل بخش وسيعي از جنوب لبنان را به اشغال در آورد و از ژوئن 1982 تا ماه مه 1984، كه بيشتر مناطق مركزي لبنان به همان طريق، و با مرگ هزاران لبناني غيرنظامي اشغال شد.
نقش كنوني سوريه را ميتوان دقيقاً با نقش روسيه در پيمان ورشو، متشكل از كشورهاي اروپاي شرقي، در سراسر دوران جنگ سرد مقايسه كرد كه در آن اين ملتها اجازه داشتند از استقلال و ارگانهاي مختلف ملي خود دفاع كنند، در حالي كه از پيگيري مسير مستقلي در سياستهاي محلي و خارجي منع ميشدند.
در حال حاضر، سوريه تنها 14000 سرباز در لبنان دارد كه اكثراً در دره بقاع در بخش شرقي كشور مستقر هستند. اين تعداد، كاهش بسيار زيادي نسبت به حضور 40000 سرباز سوري در سالهاي اوليه را نشان ميدهد و به معني حضور نيروي نظامي سلطهجو در كشوري در آن ابعاد نميباشد. اين امر، دليل توجه قانوني و اخلاقي عدم خروج سريع اين نيروها و پايان بخشيدن به دخالت سوريه در امور سياسي لبنان نميشود. اما بهكار بردن عبارت «اشغال» از سوي رهبران سياسي آمريكا، بزرگنمايي فوقالعادهاي است كه احتمالاً به منظور انحراف توجه از حضور نظامي و حمايت مالي و سياسي از نيروهاي اشغالگر اسرائيل بهكار گرفته ميشود.
در سپتامبر گذشته، ايالات متحده به همراه فرانسه و بريتانيا قطعنامهاي به شوراي امنيت سازمان ملل پيشنهاد كردند كه در ميان بندهاي آن، تقاضايي مبنيبر «خروج همه نيروهاي خارجي از لبنان» وجود داشت. قطعنامه 1559 شوراي امنيت سازمان ملل با 6 رأي ممتنع و بدون رأي مخالف به تصويب رسيد كه براساس قطعنامه 520 مصوبه سال 1982 بود، كه به همين ترتيب خواستار خروج نيروهاي خارجي ميشد.
دولت بوش، با حمايت وسيع كنگره دوحزبي، به نقض كنوني اين قطعنامه توسط سوريه استناد كرده و خواستار تحريم اين كشور شده است. اما جاي تعجب آنجاست كه به دليل نقض قطعنامه 520 شوراي امنيت سازمان ملل از سوي اسرائيل و 9 قطعنامه ديگر (كه اولين آنها در 1978 به تصويب رسيد)، كه از اسرائيل ميخواست تا نيروهاي خود را از لبنان خارج كند، هيچيك از چنين فشارهايي به اسرائيل اعمال نشد. در حقيقت، در طول حاكميت دولت كلينتون، ايالات متحده آشكارا از اسرائيل خواست كه بهطور يكجانبه، آنگونه كه از آن خواسته شده بود، نيروهايش را از لبنان خارج نكند. يك نظرسنجي عمومي در اسرائيل نشان داد كه اكثريت قابل توجهي از اسرائيليها، از پايان بخشيدن به اشغالگري اسرائيل، كه در طول آن صدها سرباز اسرائيلي كشته شدهاند، حمايت ميكنند.
امروزه بسياري از صريحترين حاميان اجراي بيچون و چراي قطعنامه 1159 شوراي امنيت سازمان ملل – نظير سناتور دموكرات باربارا با كسر از كاليفرنيا – در ميان سرشناسترين مخالفان اعمال همان قطعنامهها در مورد اسرائيل هستند. سخن كوتاه آنكه، هم جمهوريخواهان و هم دموكراتها مدافع حاكميت لبنان و قوانين بينالمللي هستند، اما تنها در صورتي كه به حكومتهاي هم پيمان ايالات متحده مربوط نشود.
اسرائيل سرانجام در ماه مه 2000 مجبور شد به دليل مبارزات مسلحانه حزبالله لبنان، آن كشور را ترك كند. چهارماه بعد، قيام فلسطينيها در اعتراض به اشغال کرانه غربي و نوار غزه توسط اسرائيل، آغاز شد.آنها از اين حقيقت آگاه بودند كه اسرائيل به
به دليل مبارزه مسلحانه فلسطینیان بود که به اشغال 22 ساله خود پايان داد نه به دليل پيگيري روند صلح به رهبري ايالات متحده، و نه به دليل سازمان ملل (كه ايالات متحده همواره فشار آن را براي اجراي قطعنامهها وتو كرده است).
اين كه سوريه در قتل حريري نقش داشته و يا نداشته باشد، اما به هرحال، مرگ او، احتمالاً فشار لبنان در به چالش خواندن سلطه حكومت سوريه بردولت آن كشور را تقويت خواهد كرد. گرايش ضد سوريه پس از اقدام انجمن مسيحي ماروني در تشكيل چنين گرايشي، در ميان تمام اقوام و ايدئولوژيهاي لبنانيها رشد يافت. به هرحال سرنوشت كشور لبنان توسط خود لبنانيها تعيين خواهد شد. اما اگر فشارهاي ايالات متحده افزايش يابد، استحكام موقعيت سوريه به خطر خواهد افتاد و به دمشق اجازه داده خواهد شد كه از سلطه خود در لبنان تحت لواي ضدامپرياليست، دفاع كند.
از آنجا كه رژيم سوريهاي بشاراسد در حوزههاي زيادي با چالش روبرو خواهد بود، يك وحشت واقعي از افزايش تلاشهاي ايالات متحده براي به انزوا كشاندن آن و در عين حال تهديد به اقدامات نظامي عليه سوريه وجود دارد كه تلاش براي تحول مورد نياز سوريهايها و لبنانيها را بينتيجه ميسازد.
يكي از مسائل عمده آن است كه تهمتهاي دولت بوش و رهبريت كنگره از هر دو حزب عليه دولت سوريه، مملو از مبالغه و براساس معياري دوگانه است.
براي مثال، ايالات متحده از سوريه ميخواهد كه موشكهاي برد متوسط و برد بلند خود را از بين ببرد، در حالي كه از همسايگان غربي نظير تركيه و اسرائيل كه صاحب تعداد بسيار بيشتري از موشكهاي پيچيده در سرزمينشان هستند، با جنین درخواستی مواجه نیستند. ايالات متحده همچنين اصرار داشته است كه سوريه بهطور يكجانبه زرادخانه سلاحهاي شيميايي خود را نابود سازد، اما همين خواسته را با همپيمانان خود يعني اسرائيل و مصر – كه زرادخانههاي شيميايي بسيار بزرگتري دارند – مطرح نميكند. ايالات متحده خواستار پايان بخشيدن به سركوب سياسي و برگزاري انتخابات شايسته و آزاد در سوريه است در حالي كه همين درخواست را حتي از رژيمهاي مستبدتر و سركوبگرتر، در كشورهاي متحد خود نظير عربستان سعودي و ازبكستان را نداشته است.
برعكس اتهامات ايالات متحده مبنيبر اين كه سوريه مهمترين حامي تروريسم بينالمللي است، سوريه در نهايت، نقش بسيار كوچكي دارد. وزارت خارجه ايالات متحده اذعان دارد سوريه نقش حساسي در تلاشهاي ضدالقاعده داشته و اين كه دولت سوريه، به مدت حدود بيستسال، ارتباطي با هيچيك از عمليات تروريسم بينالملل نداشته است.
كمك سوريه به حزبالله را بسيار بزرگ كردهاند. به هرحال نه تنها كمك سوريه به اين گروه در سالهاي اخير، اندك بوده است، اما اين گروه اكنون بهعنوان يك حزب سياسي لبنان به رسميت شناخته شده و در خدمت پارلمان لبنان است. در طول دهه گذشته، شبه نظاميان حزبالله، عمليات خود را عليه نيروهاي اشغالگر اسرائيل در جنوب لبنان و در مرزهاي اشغالي مورد اختلاف و نيز شهروندان غيرنظامي بسيار محدود كردهاند.
در حال حاضر دولت بوش هراس خود از تصميم روسيه مبنيبر فروش موشكهاي ضدهوايي به سوريه را اعلام داشته و تعهدات پرزيدنت ولاديمير پوتين در مورد جنگ با تروريسم را زير سؤال برده است. اما دولت آمريكا قادر نيست به اين سؤال پاسخ دهد كه چگونه فروش سلاحهاي دفاعي به دولتي كه جوامع بينالمللي آن را به رسميت ميشناسند، كمك به تروريستهاست.
وزير امورخارجه كاندوليزا رايس و رهبران كنگره، همچنين سوريه را به تهديد روند صلح اعراب و اسرائيل متهم كردهاند. اما سوريه تعهد كرده است كه تضمينهاي امنيتي بينالمللي به رهبران اسرائيل بدهد و نيز روابط كاملاً سياسي با اين كشور داشته باشد، در صورتي كه اسرائيل از خاك سوريه كه در جنگ 1967 به اشغال درآورده، مطابق با قطعنامههاي شماره 242 و 338 شوراي امنيت سازمان ملل متحد، كه مدتهاست اساس صلح به شمار ميرود، عقبنشيني كند. سوريهايها، همچنين اسرائيل را به از سرگيري مذاكرات صلح كه در ابتداي سال 2000 در شرف دستيابي به توافق بود، دعوت كردهاند.
اما جناح راست دولت اسرائيل به نخستوزيري آريل شارون و باحمايت ايالات متحده، از پيگيري مذاكرات سرباز زد و اعلام كرد هرگز نيروهاي خود را از جولان فرا نخواهد خواند، در نتيجه اين سؤال بهوجود ميآيد كه آيا واقعاً ابتدا سوريه راه خطا در پيش گرفت.
از ديگر تهمتهاي سؤالبرانگيز، اتهام حمايت سوريه از صدام حسين و كمكهاي جاري به شورشيان ضدآمريكايي در عراق است. در واقع گرچه حاكمان هر دو كشور از حزب بعث بودند، اما سوريه روابط خود با بغداد را به سالهاي 1970 برگردانده و مأمن شمار زيادي از گروه هاي تبعيدي ضد صدام شده بود. سوريه و عراق از دستهجات رقيب در جنگ داخلي لبنان حمايت كردند. سوريه تنها كشوري بود كه در سراسر جنگ ايران و عراق، طرف ايران را گرفت و سربازاني براي ايالات متحده در رهبري عمليات سپر محافظي بياباني در عكسالعمل به تهاجم عراق، به كويت گسيل داشت. سوريه بهعنوان عضو غيردائمي شوراي امنيت سازمان ملل متحد در سال 2002، از قطعنامه 1441 حمايت كرد كه مورد تأييد ايالات متحده بود و خواستار همكاري عراق با بازرسان سازمان ملل متحد و يا در غير اينصورت، رويارويي با «پيامدهاي ناگوار» آن ميشد. حكومت سوريه به ميزان زيادي مرزهاي خود با عراق را امنيت بخشيده و نيروهاي نظامي رسمي ايالات متحده اذعان دارند كه تنها تعداد كمي از مبارزان خارجي از طريق سوريه وارد عراق ميشوند. اما مهمتر آن كه دليلي وجود ندارد تا سوريه خواهان موفقيت شورشيان باشد، زيرا اولين گروههاي شورشي، از حاميان رژيم سابق ضدسوريه در بغداد خواهند بود ، درست مثل همانهايي كه در 1982 يعني قبل از سركوبي سخت، با حكومت سوريه اختلافات جدي داشتند.
حکومت سوریه، تحت تسلط اقليت علوي سوري است كه بيشتر به شيعيان عراق وابسته است تا سنيهايي كه بر دنياي عرب و اسلام تسلط دارند، و با توجه به اين كه نامزدهاي شيعيان كه در انتخابات اخير عراق پيروز شدند، سوری ها را در ديدگاه مشكوك خود در مورد نقش ايالات متحده در خاورميانه سهيم می کنند،می توان گفت که سوریه احتمالاً خواهان موفقيت حكومت تازه انتخاب شده عراق هستند تا سربازان ايالات متحده بتوانند آنجا را ترك كنند.
عليرغم دلايل بسيار سؤالبرانگيزي كه پايههاي انزجار دولت بوش از سوريه را تشكيل ميدهد، اساساً هيچ چالش جدي در سياست دولت بوش در (جريان) كپيتال هيل وجود ندارد. نانسي پلوسي رهبر دموكرات کنگره و نيز سناتور دموكرات، هري ريد، شديداً از سياستهاي پرزيدنت جرج دبليو بوش در مورد عراق و لبنان حمايت كرده و به تحريمهاي شديد عليه سوريه براساس همان بزرگنماييها و استانداردهاي دوگانه كمك كردهاند. در طول مبارزات انتخاباتي 2004، سناتور جان كري، نامزد رياست جمهوري حزب دموكرات، از بوش به دليل عدم ضديت كافي با سوريه انتقاد كرد.
از ميان تعداد كم مخالفين، رابرت بيرد از ويرجينياي غربي، اظهارداشته كه سخنان شديداللحن وزير امورخارجه، رايس، عليه سوريه در به نحو قابل توجهي شبيه سخنان چند سال پيش در مورد عراق بوده است. يكي از تنها هشت عضو كنگره كه در پاييز 2003 عليه «احياي مسؤوليت سوريه و حاكميت لبنان» (Syria Accountability and Lebanese Sovereignty Restoration ACT) رأي دادند، به سناتورهاي همكارش هشدار ميدهد كه لحن سخنان به قدر كافي نشان ميداد كه دولت بعدها اجازه اقدام نظامي عليه سوريه را صادر خواهد كرد.
تا وقتي كه اكثريت زيادي از دموكراتها از عنوان «نرمش» با ديكتاتوري سوريه واهمه دارند، تا وقتي كه پيشرفت كمي در تمايل در به چالش كشاندن دموكراتها وجود دارد، بهنظر ميرسد پرزيدنت بوش در راه هدايت دوباره كشور به سوي جنگ، با موانع كمي روبرو شود.