کد خبر: ۲۲۴۸۳۳
تاریخ انتشار : ۰۷ دی ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۸
غلامعلی دهقان، عضو شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه تاکید کرد:

ضرورت تداوم ائتلاف 24 خرداد

اصلاح‌طلبان این روزها در فرصت‌هایی که در گفت‌وگو با هواداران به‌دست می‌آورند، در موضع‌گیری‌های رسانه‌ای یا در مجال‌هایی که دست به قلم می‌شوند، چند موضوع محوری را تکرار و تکرار می‌کنند. نخست شرایط کشور تا همین چند ماه قبل را یادآوری می‌کنند، حجم به‌جامانده کاستی‌ها از دولت قبل را یک به یک برمی‌شمارند، اهمیت فضایی که به واسطه انسجام تشکیلاتی خود و حضور تعیین‌کننده مردم رقم خورد را گوشزد می‌کنند و بدون سهم‌خواهی از دولت، مدافع آن برای گذر از این شرایط هستند.
آفتاب‌‌نیوز :
آفتاب: به‌نظر می‌رسد آنها ویژگی‌های بلافصل «اصلاحات» یعنی آرام و تدریجی‌بودن آن را بیش از هر زمان دیگری، «چاره ناچار» این شرایط می‌دانند. غلامعلی دهقان عضو شورای مرکزی و سخنگوی حزب اعتدال و توسعه - حزب اصلی نزدیک به حسن روحانی- از جمله تحلیلگران و چهره‌های دانشگاهی است که به‌سبب نزدیکی به اصلاح‌طلبان از یک‌سو و دفاع همیشگی از وجود جریان سوم - اعتدال‌گرایان- در کشور، می‌تواند از زوایای مختلفی به بررسی این کنش چهره‌های شاخص اصلاح‌طلب بپردازد. این مدرس تاریخ در گفت‌وگو با «شرق»، ایفای نقش امروز منتقدان در این قالب گفتمانی را یک ضرورت تاریخی می‌داند که نشان از پختگی آنان است.

‌ قبول دارید بخش عمده‌ای از بدنه رای دکتر روحانی و شکل‌دهندگان 24خرداد، حامیان اصلاحات هستند؟

بله در این شکی نیست.

‌‌ به نظر می‌رسد رهبران و فعالان سیاسی این جریان به‌ شکل خودخواسته، نقشی را برای خود تعریف کرده‌اند که بدون «طلب سیاسی» از دولت، در دانشگاه‌هایی که حاضر هستند، در بخش خصوصی و سازمان‌های مردم‌نهاد، فعال بمانند و بدنه حامیان دولت را گسترده‌تر کنند. به‌نظر شما این دستور کار آنهاست؟

پختگی ناشی از این دو دهه فعالیت سیاسی مداوم، فقط مخصوص سران اصلاحات نیست این را می‌توان در بدنه اصلاح‌طلبی نیز مشاهده کرد. از همین‌رو آنان به درستی به حوزه‌ای قدم گذارده‌اند که در دوران اصلاحات، تا حدی از آن غفلت شد یعنی تداوم ارتباط با بدنه جامعه که عمدتا هوادار اصلاحات هستند. عقل حکم می‌کند که بر اساس مقتضیات زمان و مکان عمل کنیم، بی‌گدار به آب نزنیم و فراموش نکنیم اصلاح‌طلبان و عملگرایان به صورت مکمل می‌توانند کار را جلو ببرند.

‌تعریف اصلاح‌طلبی روشن است. حرکت تدریجی برای تصحیح روندها با تکیه بر آگاهی‌بخشی و واقع‌گرایی. این روزها به‌نظر می‌آید چهره‌های اصلی اصلاح‌طلب، واقع‌گرا‌تر شده‌اند. تجربیات دوران اصلاحات در این بالندگی نقش داشته یا مسایل هشت‌سال گذشته؟ برخی از آنان در هشت‌سال دوران اصلاحات نیز تدریجی‌بودن حرکت را متذکر می‌شدند اما امروز همان‌ها نیز بیش از گذشته، کنترل مطالبات و حرکت‌ها را مدنظر دارند. دلیل این امر از نظر شما چیست؟

حکیم فرزانه توس، بیت پرمعنایی دارد: «آنکه ناموخت از گذشت روزگار / هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار». به‌نظر می‌رسد اگر کسی به این بیت تعلق‌خاطر داشته باشد خودش نوعی اصلاح‌طلبی است. باید از گذشت روزگار عبرت‌ها و درس‌ها گرفت. من با دیدگاه شما موافقم که دوستان اصلاح‌طلب، عملگرا‌تر شده‌اند که دو دلیل دارد: یکی اینکه در دوران اصلاحات بعضا از سوی برخی افراد، آرمان‌هایی مطرح شد تا عمل، فاصله زیادی داشت و نتوانست به منصه ظهور برسد. طرح جامعه مدنی رییس‌جمهور وقت سیدمحمد خاتمی ایده بسیار زیبایی بود اما به‌نظر می‌رسید که با ساختارهای سنتی که وجود داشت، قدری بلندپروازانه بود. اصل سخن خوب بود اما در ظرف مکانی و زمانی که طرح شد نتوانست نتیجه سریع بدهد و رقبا به‌گونه‌ای آن را مطرح کردند که نیروهای سنتی را به این مقوله، حساس کردند. در این مقطع کمی از واقعیت‌های جامعه فاصله گرفته شد و تحلیل درستی نسبت به برخی پدیده‌ها در احزاب و فعالان سیاسی ارایه نمی‌شد. البته این شامل همه اصلاح‌طلبان و نظریه‌پردازان آنها نبود. مثلا در آن مقطع، یک روزنامه‌نگار که الان خارج از کشور فعالیت می‌کند، آقای هاشمی را هم برنمی‌تابید و به وی القابی داد که شایسته این نیروی باسابقه انقلاب نبود اما کسانی هم بودند که می‌دانستند او شخصیتی دارد که می‌تواند به درد توسعه و حتی پیشرفت دموکراسی در ایران بخورد. در اوایل انقلاب یکی از سران چپ که جزو مارکسیست‌های طبقه کارگر بود - گفت پیش از انقلاب در همان دهه 50 در برخوردهایی که با آقای هاشمی داشت او را فراتر از حوزه‌های علمیه زمان خود دیده بود. به هر حال همه از این 16سال و حتی دوران سازندگی، درس‌هایی گرفتیم و در سال 92، این اصلاح‌طلبان بودند که خواستار نامزدی آقای هاشمی برای انتخابات شدند.

‌اصلاح‌طلبان می‌گویند نیرو و جریانی در دوران اصلاحات وجود داشت که علاقه‌مند بودند چهره‌هایی که کنشگر اصلاحات نبودند را به‌عنوان نماینده اصلاح‌طلبان جا بیندازند تا به واسطه آنها، کل جریان را منکوب کنند. مثلا فردی که جزو شورای راهبردی اصلاحات نبود و عضو شورای مرکزی هیچ یک از احزاب محوری نبود را به‌عنوان نفر اصلی اصلاحات تبلیغ  می‌کردند.

در اینکه رقبا تلاش می‌کنند با نسبت‌دادن فردی به مجموعه‌ای، تفکرات خود را پیش ببرند شکی نیست اما فراموش نکنید اسم آقای هاشمی در فهرست 30نفره اصلاح‌طلبان تهران در انتخابات مجلس ششم نیامد.

‌بخشی از تقصیر را متوجه آقای هاشمی نمی‌دانید؟ او هم داشت تاوان دوره‌ای را می‌داد که خودش کنشگر بخش‌هایی از آن نبود، همان بخش‌ها و عملکردهایی که اصلاح‌طلبان،  منتقد آن بودند. او مسوول فضای بسته دانشگاه و رخوت فضای سیاسی نبود اما چون اولویت کاری وی اقتصاد بود برای اینکه بتواند تئوری اقتصادی خود را جلو ببرد با برخی حوزه‌ها، کاری نداشت. می‌شد مانند بعد از 84 که ایشان همیشه با روی باز میزبان روزنامه‌ها بود، در یک گفت‌وگو در این باره توضیح دهند...

در آن مقطع آقای هاشمی در خطبه‌های قبل از دوم خرداد صراحتا گفت نهادهای قانونی باید به رای مردم احترام بگذارند. اگر شما این تحلیل را داشتید که اتفاقا نباید ایشان را مسوول همه اتفاقات دوران سازندگی می‌دانستید. اما من می‌پذیرم که اشکالات، بعضا دوسویه بود و فراموش نکنیم همه کاسه و کوزه‌های دوران معروف سازندگی بر سر ایشان شکست و ایشان هم با صبوری برای حراست از کلیت نظام، سکوت کردند. اما اینکه همه نیروهای منتقد اعم از عملگرایان، تکنوکرات‌ها و اصلاح‌طلبان، عملگرا‌تر شدند به مقطع هشت‌ساله احمدی‌نژاد بازمی‌گردد. انسان عاقل در تحلیل‌های خود، هزینه - فایده می‌کند. اشتباه استراتژیکی که همه نیروهای اصلاح‌طلب و عملگرا انجام دادند و نتوانستند روی یک گزینه اجماع کنند و با چهارگزینه وارد انتخابات سال 84 شدند به ظهور پدیده‌ای به نام احمدی‌نژاد انجامید که البته به‌دلیل نداشتن عمق و عقبه، پس از هشت‌سال تقریبا به فراموشی سپرده شده است. اما این دوران هزینه‌های زیادی در پی داشت. فردی که ظرفیت تبدیل‌شدن به مرد شماره دو کشور را نداشت، به همراه اطرافیانش تحت‌تاثیر قدرت قرار گرفت و از اصولگرایان که او را به قدرت رسانده بودند، ساز جدایی نواخت. فرصت طلایی که فقط 700میلیارد درآمد نفتی یکی از آنها بود و می‌توانست اقتصاد کشور را برای سال‌ها بیمه کند، از دست رفت، نقدینگی سر به فلک کشید و ایران، جایگاه شایسته‌ای در عرصه جهانی نداشت و بارها تهدید به جنگ شدیم. همه اینها سبب شده که اصلاح‌طلبان و میانه‌روها به این نتیجه برسند که نمی‌توان به آرمانگرایی حداکثری و به سیاست‌ورزی پرداخت.

‌این آرمانگرایی حداکثری هیچ‌گاه در میان بدنه اصلی اصلاح‌طلبان دیده نمی‌شد اتفاقا در اکثر موارد ویژگی‌های کار اصلاحی را یادآور می‌شدند که تبلور آن در کلام و عمل سیدمحمد خاتمی در تمام این 16سال، قابل ردیابی است. به‌نظر می‌رسد در تعیین ظرفیت اصلاحی، اشتباهاتی بروز کرد.

هنر سیاستمدار این است که بین نیروهای سیاسی فعال جامعه، برای رسیدن به منافع ملی، توازن ایجاد کند. اصلاح‌طلبان در آن دوره هشت‌ساله از بخشی از ظرفیت‌هایی که می‌توانستند برای منافع ملی استفاده کنند، بهره نگرفتند. البته بخشی از این مسایل به این برمی‌گردد که ما یک نظام سیاسی نوپا هستیم و انقلاب تازه 35سالگی خود را پشت‌سر می‌گذارد. باید 16سال برگردیم عقب و در شرایطی که فقط دو دهه از انقلاب پشت سر گذاشته شده بود، موضوعات دوران اصلاحات را بررسی کنیم. شاید آنها نگاه حداکثری به ظرفیت‌ها داشتند و همان شور و نشاط انقلابی که به‌عنوان دانشجویان خط امام داشتند با همان شور وارد حرکت اصلاحی شدند. البته آنها نقد لازم را به این مسایل در هشت‌سال گذشته داشتند و این را باید به فال نیک گرفت. جریان سیاسی پویا باید به‌طور طبیعی این را انجام دهد و همین امر سبب شده آنها در جامعه رشد کنند. این عین اصلاح‌طلبی است. اعتقاد به توازن بین آرمان و واقعیت، حرکت اصلاح‌طلبی را هموار می‌کند. این حرکت تک‌بعدی نیست. می‌توان از یک اصلاح‌طلبی انقلابی شروع کرد و به حرکت اعتدالی رسید. جریان اصلاحات به نسبت گذشته به‌خوبی پخته‌تر شده و تجربه بسیار منفی این هشت‌سال -که آرمان‌های حداقلی انقلاب را هم نمی‌توانست تامین کند- سبب شد تا این جریان بهتر از گذشته، عمل کند. اصلاح‌طلبان نقد درون‌گفتمانی دارند و ‌ای‌کاش اصولگرایان هم تجربه هشت‌ساله احمدی‌نژاد را مدنظر داشته باشند تا بتوانیم به یک روند عادی سیاسی برسیم.

‌شما عضو شورای مرکزی و سخنگوی حزبی هستید که ابتدا، تنها حامی دکتر روحانی به‌شمار می‌رفتند. فکر می‌کردید نیروهای اصلاح‌طلب که با وجود محدودیت‌ها، ذیل آقای خاتمی در شورای مشاوران و شورای هماهنگی جبهه اصلاحات فعال بودند، منسجم به ائتلاف برسند. این در حالی است که آقای عارف نیروی کادری اصلاح‌طلبان به‌شمار می‌رود و آقای روحانی نیروی کادری آنها نبود اما در یک تقسیم کار درست، روی دکتر روحانی اجماع کردند.

باید خود را در شرایط ماه‌های پیش از انتخابات قرار دهیم تا بهتر بتوانیم به این سوال پاسخ دهیم. از حدود دوسال پیش به‌نظر می‌رسید نوعی همگرایی بین نیروهای میانه و اصلاح‌طلبان و حتی بخشی از اصولگرایان که من آنها را واقعیت‌بین می‌دانم، مشاهده می‌شود. علت اجماع آنها هم منافع ملی بود. کشور به‌جایی رسیده بود که اقتصاد رو به ورشکستگی می‌رفت، جایگاه ما در جهان تضعیف می‌شد، گسست بین نیروهای اجتماعی و حتی بین بنیانگذاران انقلاب، دیده می‌شد. جامعه ایرانی مثل همیشه تاریخ حس کرد در خطری بزرگ قرار گرفته و اتفاقا همیشه هم این تهدیدات، خارجی نبوده است. در مقاطع حساس مجموعه نیروهای دلسوز آرزوهای خود را در شخص می‌دیدند و با توجه به جایگاه عقلانی اصلاح‌طلبان و بخشی از اصولگرایان سنتی، این مساله باز هم تکرار شد. یکی از دلایلی که مجموعه ما و شخص بنده از ماه‌ها پیش از انتخابات روی ضرورت حضور دکتر روحانی تاکید داشتیم این بود که ایشان قابلیت این اجماع را داشتند. با این حال اکنون هم باید هوشیار بود چراکه توطئه تندرو‌ها می‌تواند گسست بین نیروهای ائتلافی 24خرداد را در پی داشته باشد.

‌اما تا اینجا، اصلاح‌طلبان بسیار حساب‌شده از این دستاورد محافظت کرده‌اند. در کلام چهره‌های شاخص اصلاح‌طلب مدام این تاکید دیده می‌شود که بدانید دولت روحانی چه کار سختی در پیش دارد. معمولا پس از پیروزی و در همان ابتدا، سازهای مخالف شنیده می‌شود و این را در دوران احمدی‌نژاد به‌خوبی دیدیم. این نمونه تازه‌ای نیست در تاریخ سیاسی ایران بارها تکرار شده اما این‌بار به‌نظر می‌رسد فضا متفاوت است.

بله دلیل آن، این است که امروز اصلاح‌طلبان با تدبیر پیش می‌روند و اگر این روند همچنان ادامه یابد با جریان عملگرای نزدیک به هاشمی و روحانی این ائتلاف را در مجلس و دور بعدی ریاست‌جمهوری نیز می‌توان ادامه داد و با عادی‌سازی شرایط سیاسی کشور و گفتمانی که حاکم می‌شود و فضای تعاملی با جهان، این مساله روی بخش عمده اصولگرایان هم اثر خواهد گذاشت. همین امروز آقایان لاریجانی و ولایتی مواضعی اتخاذ می‌کنند که نشان می‌دهد وارد دوران جدید شده‌ایم که نوعی آرامش و گفت‌وگوی سازنده میان نیروهای سیاسی با گرایش‌های مختلف شکل بگیرد. البته باید قبول کرد در جریان راست یک بخشی همچنان پرسروصدا هستند که رادیکالیسم را ترویج می‌کنند. آنها نوع نگاهی که به جهان دارند، عجیب و غریب است که خوشبختانه دست‌بالا را ندارند و در حاشیه هستند و نوعی اجماع برای برون‌رفت از وضع موجود بین اکثر نیروهای سیاسی شکل گرفته که در راس آن مقام‌معظم‌رهبری قرار دارند و رییس‌جمهور و سران جریانات سیاسی شناسنامه‌دار و باسابقه، در این اجماع حاضر هستند.

‌با این حال هجمه‌ای که در این مدت از سوی آن بخش افراطی صورت گرفته قابل فهم نیست. اتفاقا اصلاح‌طلبان و دولت روحانی در همه تصمیماتی که گرفتند، تلاش کردند حساسیت شرایط را در نظر بگیرند. اصلاح‌طلبان به‌دلیل سرمایه اجتماعی که دارند در متن جامعه زنده ماندند اما این سرمایه را در خدمت توسعه قرار دادند تا دولتی مثل احمدی‌نژاد دیگر بر سر کار نیاید. با این حال همچنان عده‌ای هستند که طلبکارانه با دولت و بدنه حامیان آن سخن می‌گویند.

بخشی از جریان راست آرمان‌گرایی حداکثری دارد. اگر امروز در میان اصلاح‌طلبان، عملگرایی با تاکید بر چارچوب‌های نظری کار سیاسی اصلاح‌طلبانه و دفاع از حق انتقاد و بازگشت به شرایط عادی سیاسی و برداشتن محدودیت‌های پس از سال 88 ترویج می‌شود، آن بخش رادیکال جناح راست به‌دلیل علقه‌های ایدئولوژیک همچنان دنیایی دارد که گویی همه باید خود را به‌شکل تفکر این جماعت در بیاورند. جالب است که عقلای راست هم نتوانسته‌اند برای این جریان، فکری کنند. آنها خود را «اصل» می‌دانند و نگاه آنها با واقعیت جامعه ایرانی و الزامات جهانی و شکاف‌های نسلی و خواسته‌های جوانان، سنخیتی ندارد. حتما آنها ناچار خواهند بود از برج عاج پایین بیایند و واقعیت‌های جامعه ایرانی را ببینند. انتخابات به آنها نشان داد که باید در ایده‌های خود تجدیدنظر کنند. این نگاه که بنیادگرایان اهل تسنن هم به آن مبتلا هستند مشکلات زیادی در خاورمیانه پدید آورده است و باید نگران بود که در ایران هم این گروه، نگاه بنیادگرایانه به سیاست داشته باشند. به‌نظر می‌رسد این جریان، دارای عقبه تاریخی است و همیشه با نوعی تندروی عمل کرده است. در ماجرای صلح امام حسن(ع)، تندروها صلح ایشان را بر نتابیدند. اینها چون توازن آرمان واقعیت را رعایت نمی‌کنند یا از این طرف بام سقوط می‌کنند یا از آن سو. امروز این جریان با توجه به تصمیم‌گیری کلان نظام و حمایت از دولت مردمی حسن روحانی فعلا حرفی برای گفتن ندارد و در حاشیه است.

‌تجربه مشروطه و دوم خرداد پیش روی کنشگران سیاسی یعنی اصلاح‌طلبان و جریان میانه است. به‌نظر شما این درس‌گرفتن از گذشته به‌سر حد خود رسیده و دوران‌ای‌کاش‌ها به‌سر آمده است؟

باید بپذیریم انسان‌ها در حصار زمان و مکان قرار دارند و بر اساس سهم و توانایی‌های فکری از تاریخ درس می‌گیرند. ما فقط با عبرت‌گیری از گذشته می‌توانیم نکاتی که با منطق امروزی ما درست نبوده و کج‌راهه بوده را تکرار نکنیم. یکی از این درس‌ها این است که وقتی جامعه باز می‌شود مثل بعد از مشروطه، ملی‌شدن نفت، بعد از انقلاب و دوم خرداد، همه گروه‌های سیاسی باید به اجماع برسند و از بزرگ کردن مسایل کوچک، مچ‌گیری بی‌مورد، درک درست نداشتن از عمل صالح مربوط به زمان، پرهیز کنند. باید بین آرمان‌ها و واقعیت‌های جامعه توازن ایجاد کرد تا بدون آنکه گسل‌های اجتماعی بین نخبگان و توده‌ها فعال شود، عرصه سیاسی کشور با کمترین هزینه سیاسی رو به بالندگی و کمال حرکت کند.

منبع: روزنامه شرق/ حامد طبیبی
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
خبرهای مرتبط
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین