آفتابنیوز : آفتاب: ماشاءالله شمس الواعظین، روزنامه نگار در گفت و گو با شفقنا رسانه دربارۀ معیارهایی صحبت می کند که در چنین شرایطی به روزنامه نگاران کمک می کند تا فراتر یا فروتر از واقعیت چیزی ننویسند و بتوانند خبری نسبتاً جامع از یک رویداد منتشر کنند. آنچه در ادامه می خوانید به بررسی این معیارهای شناخت و راهکارهای کمک به روزنامه نگاران می پردازد و خبر نحوۀ کشته شدن شوهر عمۀ رهبر کرۀ شمالی به عنوان یک مدل در این زمینه بررسی می شود.
موثق بودن اطلاعات منتشر شده در رسانه از مهمترین بخشهای اصول بین المللی اخلاق روزنامه نگاری است. همان طور که می دانید در ماجرای نحوۀ اعدام شوهر عمۀ رهبر کرۀ شمالی موثق بودن منبع اطلاعاتی زیر سؤال رفته و گفته می شود اولین بار یک روزنامۀ معمولی در چین که در آخرین نظرسنجی در روزنامه های چین رتبۀ نوزدهم اعتبار را به دست آورده، منبع اصلی خبر بوده است. با توجه به شرایط کرۀ شمالی فکر می کنید خبرنگاران در چنین شرایطی چه طور می توانند اطلاعات موثق به دست آورند؟
این سؤال مهمی است. ما موردی در اینجا داریم که جنبۀ خبری آن بسیار قوی است و دربارۀ شخص دوم در حوزه ی قدرت یک کشور است که این کشور دارای یک مشخصات پادگانی است و از این قبیل مسائل. بنابراین به صورت انفجاری یک اتفاقی افتاده و یک خبر حداقلی داده شده است که هیچ گزارشی در مورد آن نیست. بنابراین خبرنگارها سؤالات ابتدایی شان شروع می شود که در اینجا موثق چیست؟ معیار موثق بودن خبر چیست؟ این سؤال خیلی مهمی است و پاسخ حرفه ای من به این پرسش این است که نسبت موثق بودن یک خبر با نسبت شفافیت جامعه ی خبر و جامعه ی نمونه تأیید می شود. اول ما سیستمی را بررسی می کنیم که می خواهیم از آن خبرگیری کنیم. این سیستم به چه چیزهایی معتقد است و باور دارد که در حوزه ی کاری شما جزو اصول محسوب می شود. آیا به گردش اطلاعات معتقد است؟ اگر به گردش اطلاعات معتقد است به گردش اطلاعات قطره چکانی معتقد است یا نه؟ بعد دروازه بانی می کند یا نه؟ اگر دروازه بانی می کند در کجاها دروازه بانی می کند؟ از بالا به پایین است یا از پایین به بالا؟ بالا به پایین یعنی آیا دفتر سیاسی است که از بالا به پایین رویدادهای آن کشور را به من و شما اطلاع می دهد یا نه؟ مثلاً در دوره ی اتحاد جماهیر شوروی روزنامه ای به نام پراودا بود. این پراودا سخنگوی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی دومین قدرت بزرگ جهانی بود و تنها منبع خبر ما این روزنامه بود. حالا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی معلوم شد که این روزنامه ی پراودا روزنامهی حزب و مونولوگ بوده است نه روزنامه ی رفت و برگشتی و کاری به افکار عمومی نداشته است. بنابراین ما در حوزه ی تولید خبر به ساختارشناسی می رسیم. معیارهای ساختارشناسی چه هستند؟ چه قدر به گردش اطلاعات التزام دارند؟ در درون این ساختار به گردش قطره چکانی التزام دارند یا آزاد؟ دسترسی آسان به اطلاعات برای شهروندان آن کشور چقدر است؟ اصلاً وجود دارد یا نه؟ خبرنگار در آن کشور منطبق با آن ساختار تا چه حد مجاز است، در مجاری به اصطلاح تولید خبر ناب آزادانه عمل بکند؟ اصلاً چنین چیزی وجود دارد؟ امکان نظارت روی این عملکردها و صحت وجود این مجاری انتقال اطلاعات و تولید اطلاعات وجود دارد که ما به آن پدیده های قابل شناسایی می گوییم. یعنی شما الآن اگر با آنها مصاحبه کنید و بگویید شما کشورتان پادگانی است مگر می پذیرند؟ یک صفت دیگری روی آن می گذارند و شما را اساساً گمراه می کنند.
ما به رهبر کره ی شمالی می گوییم یک اصل دیگر هم داریم. می گویند چی هست؟ می گوییم اصل راستی آزمایی؛ یعنی امکان راستی آزمایی در مورد ادعاها به وسیله ی یک نهاد مستقل خارج از کره ی شمالی. این نهاد باید مطابق معیارهای ژورنالیسم به آنجا بیاید و راستی آزمایی بکند؟ آیا ادعاهای شما منطبق با آن معیارهاست یا نه؟ این نکته فوق العاده مهم است.
یعنی به نظر شما در این ماجرا قبل از این که این اخبار در رسانه های بین المللی منتشر شود - چون قبل از آن در روزنامۀ چین و سنگاپور منتشر شده بود- یک نهاد مستقل مثلاً از طرف رسانه ها یا سازمان ملل از آنجا اطلاعات صحیح به دست آورد؟
نه، در مورد این خبر نگفتم. فعلاً در مورد ادعاها به صورت کلی بحث می کنیم. چون ممکن است کره ی شمالی اصلاً اجازه ی چنین چیزی را ندهد. از اول نه به روزنامه نگار خودش اجازه بدهد که دسترسی آسان به اطلاعات داشته باشد، نه به نهادهای بین المللی برای راستی آزمایی در مورد ادعاها اجازه بدهد. در این صورت تکلیف چیست؟ با جامعه ای مواجه هستیم که این شرایط را نمی پذیرد: راستی آزمایی را نمی پذیرد، گردش اطلاعات را نمی پذیرد، هیچ کدام از این نهادها را نه بومی نه بین المللی نمی پذیرد. ما به سراغ شناخت ساختارهای تئوریک آن جامعه، شناخت خصلتهای حاکم بر آن، شناخت معیارهای حاکم بر ایدئولوژی آن حزب می رویم. از آن طریق و با شناخت و ایجاد یک تعریف تقریباً استاندارد از روحیه ی حزب حاکم بر کره ی شمالی می توانیم میزان صحت وقوع چنین خبرهایی را دنبال کنیم.
خبری برای ما آمد که شوهر عمه ی رهبر جوان کره ی شمالی از محل به اصطلاح نشست رهبری حزب به وسیله ی دو پلیس یک دفعه بیرون برده می شود. بعد یک خبر چند سطری از تلویزیون پخش می شود مبنی بر این که ایشان به اتهام تلاش برای براندازی این نظام و ... محاکمه و اعدام می شود. این تنها خبری است که من و شما به دست آورده ایم. آن وقت ما باید از قبل در ساختارشناسی، ساختارهای ایدئولوژیک و ساختارهای گردش اطلاعات را شناسایی کنیم و ببینیم در مناسبات هرمی حزب کرۀ شمالی ممکن است چه اتفاقاتی افتاده باشد. یک خبر بعد می آید که می گوید این مرد شماره ی دو کرهی شمالی در آخرین نشست رهبر جوان کره ی شمالی با بی میلی اقدام به تشویق و کف زدن می کرده است. پس یک اتفاقی اینجا افتاده است که سازمانهای امنیتی وابسته به رهبر کره ی شمالی به آن توجه کرده اند و این را به عنوان یک نقطه ضعف از مرد شمارۀ 2 گرفته اند، آن را به یک مسئله مهم تبدیل کرده اند و او را زیر نظر گرفته اند. اتفاقات دیگری هم افتاده است که همۀ این اتفاقات برای من و شمای خبرنگار فرضی است ولی با تکیه بر شناخت پیشینی از ساختارهای حاکم و مناسباتی کره ی شمالی خبر ما تقریباً آرام آرام موثق می شود. منتهی می توانیم بگوییم قطعی این اتفاق افتاده است؟ هرگز. می توانیم فقط واژه هایی از قبیل «به نظر می رسد»، «گفته می شود»، «با توجه به شناختی که از کره ی شمالی وجود دارد چنین احتمال می رود» و «فرضیه هایی وجود دارد» استفاده کنیم. این فرضیه ها این را نشان میدهد که اعدام این آدم فقط به این دلیل که کف نزده یا با اشتیاق کامل کف نزده، نبوده است. به احتمال زیاد در نشستهای خصوصی و از طریق عمه ی رهبر جوان کره ی شمالی یک سری شایعات، نق ها و انتقادات را در درون خانواده ی حاکم پخش می کرده است. در نتیجه با شنودهایی که در محل کارش وجود داشته است و غیره آرام آرام حاکمیت کره ی شمالی به این نتیجه می رسد که این آدم یک آدم جدایی طلب و شورشی است و قبل از انجام هر عملی او را دستگیر، محاکمه و بعد هم اعدام می کنند. از آن به بعد، نقش آن نشریه ای که شما می گویید معلوم می شود. آن نشریه به چه دلیل می گوید ما خبری داریم مبنی بر این که او را در قفس 20 سگ گرسنه گذاشتند و... ؟ آن روزنامه به چه دلیل این کار را کرده است؟ یک- به دلیل این که آن روزنامه قطعاً خصومت دارد با جامعه ی هدف من و شما یا آن خبر یا آن جامعه ای که در آن چنین اتفاقی افتاده است. دو- قطعاً مطالعاتی در رفتار حزب با معترضان و منتقدان دارد چون شناختهای زیادی از آن کشور وجود دارد: 1- موبایل در این کشور نمی تواند خارج از کشور را بگیرد. 2- رادیوهایی وجود ندارد که بتواند بیشتر از موج متوسط را بگیرد. 3- شبکه های تلویزیونی و ماهواره ای، اینترنت و ارتباط با شبکه های جهانی آنجا اصلاً وجود ندارد و با توجه به این معرفتهای پیشینی می گوید خشونت حرف اول را در این سازمان یا حزب می زند و خشونت معمولاً درنده خویی را به وجود می آورد. بنابراین در برخورد با مخالفشان ممکن است این طور برخورد کنند. فرض را بر این می گذارد و بنابراین خبر جعلی یا ذهنی خودش را تولید می کند تا یک- معیوب بودن، دو- درنده خو بودن سیستم و سه- غیرشفاف، بسته و پادگانی بودن آن سیستم را به اصطلاح نشان بدهد. حالا ممکن است اصلاً چنین اتفاقی نیفتاده باشد. ممکن است دادگاهی تشکیل شده باشد. البته در خبر گفته است دادگاه صحرایی چون او نظامی است. ممکن است از این اتفاقات افتاده باشد. ما نمی دانیم. ولی با توجه به شناخت قبلی از سیستم خبر را تقریباً با فرضهایی می نویسیم. ما خبر موثق را در فضای این چنینی نمی توانیم به دست بیاوریم؟ چه کار باید بکنیم؟ به بن بست می رسد کار خبرنگار؟ نه، اصلاً. به تئوریهای حاکم بر آن جامعه، نسبت به قوانین موجود در آن جامعه، به کیفرهای پیش بینی شده و نشده در قوانین موجود آن کشور و قوانین آن حزب نسبت به رفتارهای فراقانونی آن حزب هنگام برخورد با مخالفان شناخت پیدا می کنیم که آن را تاریخچۀ آن حزب و آن جامعه نمایان کرده است و بازتاب می دهد. همه ی اینها را به عنوان فکتهای خبری می گیریم. فکتهای بسیار مهمی است. من و شما را به یک شناخت مسلح می کند که این شناخت این است که با وجود چنین سیستمی در کره ی شمالی می توان پیش بینی کرد و از سناریوی وقوع چنین خبری در کره ی شمالی، نحوه ی برخورد با شوهرعمه ی رهبر جوان کره ی شمالی، چگونگی اعدام او و صحت و سقم اخباری که دربارۀ آن خبر شکل گرفته است ارزیابی داشته باشیم و یک گزارش تقریباً جامع در مورد آن خبر به دست خواننده برسانیم. دوباره بگویم نسبتاً جامع. یادتان است که گفتیم جامع و عینی. ما عینی که ندیدیم، چنین اتفاقی که نیفتاده است، دادگاه که علنی نبوده است و هیچ کدام از اینها اتفاق نیفتاده است. ما به سراغ کار شناخت شناسی از آن سیستم و اطلاعات در دسترس می رویم. ببینید ما یک اصل در روزنامه نگاری داریم و آن این است که از اطلاعات در دسترس خبر تهیه بکنیم. چه چیزی در دسترس شما می آید؟ خبر متناسب با آن تدوین کنید. فراتر و فروتر از آن نباید این کار را انجام بدهید. بردن شوهر عمه ی رهبر جوان کره ی شمالی به قفس سگها فراتر عمل کردن است. چنین چیزی به نظر من واقع نشده است. اگر واقع شده است فوق العاده درنده خویی در آن است که اتفاقاً بر عدم وقوعش دلالت می کند. چون اگر چنین چیزی واقع بشود علاوه بر این که سیستم سیاسی و قضایی کره ی شمالی را به لحاظ عدم تناسب با عدالت و دادگستری زیر سؤال می برد که یک اتفاق دیگر هم می افتد. چون آن عمل وحشیانه ای که اتفاق افتاده به شدت سیستم را در میان افکار عمومی می لرزاند.
گفته می شود اعدامها در کرۀ شمالی معمولاً به صورت تیرباران و امثال این روش بوده است.
بله، تیرباران است چون نظامی است. من در خبر مانند شما دنبال کردم و گفته شد که معمولاً در کره ی شمالی یا به دار آویخته می شوند یا عده ای که نظامی هستند تیرباران می شوند یا دادگاه صحرایی می شوند و... . اجازه بدهید با شناخت از آرشیو مناسبات موجود در کره ی شمالی یک نکته بگویم. من فکر نمی کنم عدم اشتیاق به کف زدنهای ممتد و عاشقانه شوهرعمه ی رهبر جوان کره ی شمالی عامل مهم این اتهام باشد. شنودها و سیستمهای به شدت کنترل شده ی امنیتی، آن شخصیت را با آن ملاکهای رفتاری در اتهامات گرفته اند. او یک سری حرفها می زده، شایعه پراکنی می کرده و در ارتباط با سیستم نق می زده است چون به هر حال می دانید که این رهبر جوان امروز یا فردا وارد سی و یکمین سال زندگی اش می شود و این آدم در دامن شوهر عمهاش بزرگ شده است و کاملاً برای او یک بچه و یک آدم ناپخته است. سیستمهای این چنینی دارای این نقصها هستند، هر کاری هم بکنند که جلوی آن را بگیرند، چیزی به عنوان مانع وجود ندارد تا این سیستم را ایمن بکند. چرا؟ چون در چنین جوامعی سیستم شایعه به عنوان رسانه عمل می کند. سیستم شایعه قویترین رسانه می شود. بر اساس شایعات مردم خبرهایشان را دریافت می کنند. چه اتفاقی افتاده است؟ می گویند شوهر عمه ی رهبر به این دلیل این جوری شده. چه مخالفان، چه موافقان. اینجا دیگر فرقی هم نمی کند. عمدتاً خبرهای آنها فرضی است و البته متکی بر معرفت شناسیهای پیشینی از سلوک این حکومت و حزب در برخورد با مخالفان است.
اتفاق جالب در این زمینه این است که بعضی رسانه های بین المللی هم این خبر را منتشر کرده اند. رسانه هایی که به نظر می رسد بحث اخلاق حرفه ای را جدی می گیرند. حتی خبرنگار واشنگتن پست در نقد این خبر از صحبتش با روزنامه نگار کره ی جنوبی می گوید که بیشترین اخبار کرۀ شمالی از آنجا گرفته می شود و این که در این مکالمه به او فرصتی می دهد تا از انتشار این خبر توسط رسانه های غربی انتقاد بکند. سؤال این است که چرا در چنین رسانه هایی هم بدون تأیید منبع، این خبر منتشر می شود؟
قدرت رویاپردازی و خیال پردازی ما به میزانی که با جوامع یا محیطهای بستۀ دسترسی به خبر مواجه می شویم و به میزان بسته بودن آن فضا افزایش پیدا می کند. این نکته خیلی جالب است. خبرنگار کارش همین است. وقتی می رود و می بیند فضا بسته است از نحوه ی مناسبات آن محیط شروع می کند به خبر نوشتن و برای خودش تصویر می سازد. مراسمی در حاشیۀ مسابقات ورزشی در پیونگ یانگ برگزار می شود. مهمانی از ایران هم آنجا بوده است. یکدفعه رهبر جوان کره ی شمالی در مراسم حاضر می شود. مترجمی هم همراه این خبرنگار ایرانی تبار بوده است. او از قدرت خلاقانه در روزنامه نگاری خود استفاده می کند. نحوه ی مناسبات رهبر جوان را می بیند؛ وقتی گارد می خواهد بیاید در مورد فلان تیم اطلاعات بدهد که چگونه عمل می کند، چه فاصله ای بین رهبر و دومین نفر نزدیک به رهبر کره ی شمالی وجود دارد: فاصله ی فیزیکی، مسافتی که ایمنی جسمش را حفظ می کنند و... . همه ی اینها تبدیل به فکتهای گزارش می شود. آن وقت این حاشیه ها در جوامع بسته ای که دربارۀ آنها حرف می زنیم بیشتر از متن برای مخاطبان جذاب می شوند. در حالی که اگر آن جامعه باز بود خبر شما حداکثر 5 سطر می شد و مثلاً می گفتید رهبر کرهی شمالی طی مراسمی به اینجا آمد، حاضران برای او کف زدند، او مسابقه را دید و با همسرش از همان در پشتی که وارد شده بود، خارج شد. بعد می رفتید سر اصل خبر که چه کسی در این مسابقه برد و چه کسی نبرد. حالا که در چنین فضای متفاوتی به سر می برید، حضور رهبر جوان کرهی شمالی در حاشیه ی مسابقات تبدیل به متن می شود و نسبت به اصل واقعه یعنی مسابقات برتر می شود و در صدر قرار می گیرد. آن وقت تمام آن مناسبات و حاشیه ها در گزارش خبرنگار می آید که یک جامعه شناسی سیاسی هم است. یعنی بدانید چنین کشوری وجود دارد و این مناسبات حاکم است. من را به کاخش راه نمی دهند که ببینم چه مناسباتی به راه است ولی من در یک فضای عمومی چنین حالتهایی را دیده ام. حتی همین خبرنگار به مترجم می گوید چرا هنگامی که به گارد می خواهد بگوید کنار او بیاید این گونه رفتار و چرا با بی احترامی نگاه می کند. مترجم می گوید اگر این حرف را با صدای بلند بزنی ممکن است مشکل ایجاد کند. اگرچه کره ای نیستی ولی دنبال دردسر برای خودت نباش. مترجم کره ی شمالی به خبرنگار این حرف را می زند. یعنی او هم می فهمد که چنین پرسشهایی در این جامعه برای پرسش کننده خطرساز است و بنابراین توصیه می کند که چنین پرسشی نکند و این اوج به اصطلاح یک سوژه است. این زیباست و می تواند خبرتان را کامل کند.
مسئله ی مخاطب هم مهم است. در جامعه ای با مخاطب منتقد و سواد رسانه ای مناسب شاید انتشار چنین اخباری ایجاد مشکل نکند. اما در جامعه ای که سواد رسانه ای کم است و مخاطب هر چه را از رسانه دریافت می کند، معتبر می داند چه قدر انتشار اخبار بدون منبع موثق شبیه به این خبر می تواند در اعتماد مخاطب به رسانه تأثیرگذار باشد؟
نگران کننده است. ببینید رسانه ای که دست به خلق و آفرینش این خبر زده است، صلاحیت و اعتبارش به انتشار خبر دقیق مربوط به چگونگی فوت، کشته شدن و اعدام شوهرعمه ی رهبر جوان کره ی شمالی بستگی دارد. امسال یا ده سال آینده فرقی نمی کند. اعتبار مجله به تاریخ سکوت و ابهام آفرینی در مورد چگونگی قتل آن شوهر عمه و آن سوژه بستگی دارد. اگر یک خبر دقیق آمد و خانواده اش اعلام کردند اتفاق دیگری افتاد و ما مراسم تشییع گرفتیم و اعضای خانواده در آن شرکت کردند، آن رسانه برای همیشه بی اعتبار و مخدوش می شود.
اگر این اتفاق نیفتد؟
معتبر می شود. معتبر به این معنا که توانسته است اوج درنده خویی را خوب ترسیم بکند. ولی این تاریخ اعتبار دارد برای این که همین الآن ما می خوانیم که در روزنامه ی پراودا در دوره ی اتحاد جماهیر شوروی چه اتفاقاتی می افتاد. مثلاً دروازه بان به خبرنگار پراودا می گفت تعداد حاضران در میدان صلح به مناسبت سالگرد انقلاب اکتبر اتحاد جماهیر شوروی را سه برابر بنویس. چهار برابر بنویس و من می نوشتم. مجبور بودم بنویسم. حالا افشا می کند حداکثر ظرفیت میدان در مراسم میدان صلح این قدر بوده است و اصلاً نمیتوانست این قدر جمعیت در آن جمع بشود. و بقیه اش دربارۀ جنگ ستارگان دوران ریگان، چگونگی رفتار اتحاد جماهیر شوروی، چگونگی حمله به لهستان به وسیلۀ تانکها و ... حالا خود به سوژه برای خبرنگارها تبدیل و اتفاقات قبلی از مجاری خبرهای صحیح منتقل می شود. یعنی این اتفاق می افتد که سوژه های دهه ی شصت اتحاد جماهیر شوروی برای من و شما به عنوان مخاطب زنده می شود. مثلاً با رفع محدودیت و ممنوعیت دسترسی به اسناد اتحاد جماهیر شوروی که چند سال قبل اتفاق افتاده است، حالا معلوم شده دومین رهبر اتحاد جماهیر شوروی استالین در دوران جوانیش سارق یک باند بوده است. باور کنید. بانک تفلیس. ایشان به اضافه ی چند تا از عناصر به اصطلاح وابسته به بلشویکها، کمونیستهای دو آتیشه به بانک تفلیس دستبرد می زنند و پولش را برای حزب خرج بکنند. در اسناد جماهیر شوروی این وجود دارد. استالینی که ما تا مثلاً بیست سی سال قبل اگر کسی چنین خبری در موردش منتشر می کرد من و شما هم باورمان نمی شد. استالین؟ دستبرد ؟ بانک؟ حمله ی مسلحانه به یک بانک؟
اخبار منتشر شده از کرۀ شمالی خود به خود انگاره ای منفی از آن در جهان می سازد و حتی نیاز ندارد که جایی برای ساخت این انگارۀ منفی برنامه ریزی کند. با این حال پر رنگ شدن این خبر در بعضی رسانه ها ممکن است این احتمال را به وجود بیاورد که ممکن است از این شایعات بهره برداری سیاسی شود. وظیفه ی روزنامه نگار در چنین ماجراهایی چیست؟ آیا ممکن است از روزنامه نگار بدون این که بخواهد در این بازی سیاسی استفاده شود؟
قطعاً. من یک نکته ای خدمت شما بگویم. جوامعی مثل جوامع کره ی شمالی یک چیز زیادی را از دست می دهند و آن هم این است که بخش اعظم کسانی که با عنوان خبرنگار مجاز شمرده می شوند وارد پیونگ یانگ بشوند تا گزارش از هر مراسمی از اقتصاد، سیاست و ... تولید بکنند، با سازمانهای اطلاعاتی همکاری می کنند. چون برای سازمانهای اطلاعاتی جامعه ی هدف جامعه ی بسته ای است و نمی توانند نیرو اعزام بکنند بنابراین سازمانهای اطلاعاتی وارد می شوند و حتی به عنوان خبرنگار نیرو می فرستند آنجا تا اطلاعاتی به دست بیاورند. و با عنوان خبرنگار به جمع آوری اطلاعات حتی آشکار و حتی نسبی می پردازند. این جامعه ی هدف و مسئولان آن با بستن فضای داخلیشان دست به یک بلاهت و حماقت خیلی بزرگی می زنند و در واقع به کانال ها و مجاری اطلاعاتی برای کسب خبر راه می دهند.
یعنی معتقد هستید خبرنگاری که از کشور دیگری وارد کره ی شمالی می شود با سازمانهای اطلاعاتی کشور خودش در ارتباط است؟
من نگفتم همه ی خبرنگارها. گفتم سازمانهای اطلاعاتی هنگام برگزاری پاره ای از مراسمها که خبرنگار می تواند به کره ی شمالی برود نیروی خود را اعزام می کنند تحت پوشش خبرنگار ولی همه ی خبرنگارهایی که به آنجا می روند این طور نیستند.
در واقع آن کشورها از این فرصت استفاده می کنند؟
احسنت، از این فرصت نهایت استفاده را می کنند برای این که بتوانند کمترین یا بیشترین اطلاعات را از آن جامعه به دست بیاورند که برای نهاد ارسال کننده ی آن خبرنگار یا مأمور بسیار مفید و حیاتی تلقی می شود.
خب خبرنگاری که در رسانه کار می کند وقتی چنین خبری به دستش می رسد در انتشار چه وظیفه ای دارد تا این اتفاق نیفتد؟
باید به وظایفی که گفتیم عمل بکند و در آن چارچوب محدود بماند. چارچوبی که حالا با ورود به یک جامعه ی هدف مثل کره ی شمالی و با وجود محدودیتها که گفتیم از بعضی از فرضیه ها، شناختهای قبلی، آرشیو مناسبات و... باید الهام بگیرد و به تدوین و تألیف خبر بپردازد. هر جا که توانست و هر جا که نتوانست دسترسی پیدا بکند این را در خبر ذکر بکند. نتوانستیم آنجا برویم. راهمان نمی دادند. چنین چیزی را دیدیم. با مانع مواجه شدیم. فلان مأمور با ما برخورد کرد. ما در وسط شهر به بازارچه ها سر می زدیم و مأموران ما را هدایت کردند. باید همه ی این موانع را در خبر یادآوری کند چون با جامع ترین و عینی ترین شکل مخاطب را وارد دایره ی سوژه مان می کند.