آفتابنیوز : آفتاب- غلامعلی دهقان: در اینباره نکات زیر قابلتوجه است:
۱- نظریه توطئه: معتقدان به این نظریه که بخش قابلتوجهی از آنان را سلطنتطلبان تشکیل میدادند تحقق انقلاب را توطئه بیگانه علیه رژیم سلطنتی قلمداد کردند! به ظن اینان رژیم پهلوی دوم به سمتی میرفت که قدرتهای خارجی بهخصوص آمریکا، انگلیس و اسراییل وجود آن را برنتابیده و با حمایت از مخالفان سرنگونی آن را سبب شدند! درباره این دیدگاه باید گفت: اولا: در فرهنگ سیاسی ایرانیان همیشه «کاسهای زیر نیمکاسه است» و به تعبیر دیگر دیدگاه «داییجان ناپلئونی» - کار، کار انگلیسهاست - طرفداران فراوانی دارد. علاوه بر این در فرهنگ کوچه و بازار هم دیدگاهی که بهراحتی شکستها و ناکامیها را به دیگری -دشمن- نسبت میدهد بر هر راهکار دیگری ارجحیت دارد.
البته این سخن بهمعنای آن نیست که دخالت بیگانگان را باید به کل منکر شد بلکه برای اثبات این موضوع باید ادله قابلقبول و مستند وجود داشته باشد. ثانیا: در «شورش» که حرکت بخشی از مردم است یا «کودتا» که حرکت تعداد محدودی از خواص است میتوان از توطئه سخن گفت اما در مورد انقلاب با توجه به فراگیربودن و عمقداشتن آن سخن از توطئه خارجی بیمورد است.
ثالثا: بیگانگان در مورد رژیم پهلوی نیازی به توطئه در براندازی آن رژیم نداشتند زیرا آن رژیم از جهت فرهنگی قرابت بالایی با فرهنگ غرب داشت و کارگزارانش علاقهمند به غرب فرهنگی بودند و از جهت سیاسی هماهنگ با منافع غربیان در ایران عمل میکردند. برای مثال در قضیه تحریم نفتی کشورهای عربی عضو اوپک در سال ۱۹۷۳ نسبت به غرب صنعتی تنها کشوری که از تحریم مذکور سرباز زد رژیم شاه بود ضمن اینکه در دهه ۵۰ -شمسی- ایران 80درصد نفت رژیم اشغالگر قدس را هم تامین میکرد. علاوه بر این رژیم پهلوی عضو پیمان سنتو بود که حلقه واسط «ناتو» در غرب و «سیتو» در شرق آسیا محسوب میشد. حضور دههاهزار مستشار نظامی غربی در ایران و بازار مناسب برای کالاهای غربی و... : همه نشان از هماهنگی رژیم شاه با غربیان داشت.
رابعا: نگاهی به کارکرد جمهوری اسلامی طی ۳۲سال اخیر نشان میدهد که نظام جمهوری اسلامی بهعنوان محصول این انقلاب تضادهای اساسی و عمدهای با آمریکا، انگلیس و اسراییل داشته که بعضا به تقابل هم کشیده شده است که مهمترین آن موضوع هستهای ایران است. در حالی که اگر قرار بود نظریه توطئه اصالت داشته باشد ایران پس از انقلاب باید در کنار غرب سیاسی باشد نه در تعارض با آن.
۲- نظریه اقتصاد: مطابق این دیدگاه ریشه انقلاب ایران را باید در سیاستهای اقتصادی رژیم پهلوی دید. بنابر این نظریه که حامیان آن را بخشی از گروههای چپ کمونیستی - حزب توده و فداییان خلق- تشکیل میدادند «اقتصاد زیربنای تحولات هر جامعهای است.» بنابراین ریشه انقلاب ایران را باید در حرکت اعتراضی کارگران و کشاورزان و بهطور کلی فرودستان انقلابی دید که از وضعیت اقتصادی خوب بیبهره بودند. درباره این دیدگاه باید گفت اولا: انقلاب ایران حرکتی فراتر از یک قشر و صنف و طبقه اجتماعی بود و نمیتوان آن را منحصر به یک طبقه دانست. در همین راستا و بر اساس واقعیتهای انقلاب زمانی که بازاریان اعم از پیشهوران خرد و کلان و تجار کلان به انقلاب پیوستند انقلاب خود را بهعنوان یک واقعیت غیرقابل انکار در عرصه داخلی و خارجی نشان داد.
ثانیا: اگر حرکت انقلابی ملت ایران صبغه اقتصادی صرف داشت باید تبلور این موضوع را در شعارهای انقلابی مردم در سال۱۳۵۷ دید و حال آنکه در شعارهای انقلاب اولویت با شعارهای فرهنگی-سیاسی و اجتماعی بود و شعارهای اقتصادی چندان پررنگ نبود. ثالثا: در سالهای انتهایی حکومت پهلوی دوم وضعیت فرودستان نسبت به سالیان قبل نه تنها بدتر نشده بلکه بهتر هم شده بود.
۳- نظریه عدم تناسب رشد اقتصادی با مشارکت سیاسی: مطابق این دیدگاه رژیم پهلوی دوم طی برنامههای اقتصادی چهارم (۱۳۵۲-۱۳۴۷) و اقتصادی پنجم (۱۳۵۷-۱۳۵۲) موفق شد رشد اقتصادی قابلتوجهی ایجاد کند. اما کارکرد رژیم پهلوی در همین حد متوقف ماند و متناسب با این رشد اقتصادی زمینه حضور اقشار مختلف مردم در مدیریت سیاسی کشور فراهم نشد و اداره حکومت صرفا توسط شاه و اطرافیان خاص وی بود و این در حالی بود که بخش قابلتوجهی از جامعه را قشر متوسط تشکیل میداد و اینان علاوه بر رفاه اقتصادی خواهان مشارکت سیاسی و سهیمشدن در عرصه قدرت هم بودند. درباره این دیدگاه باید گفت، نمیتوان این دیدگاه را در تحلیل و تبیین انقلاب نادیده گرفت زیرا بر اساس واقعیتهای انقلاب که مرکز ثقل آن شهرهای بزرگ و قشر متوسط بودند این نظریه از کارآمدی قابلتوجهی در تبیین ریشههای انقلاب برخوردار است، با این وجود این دیدگاه به تنهایی برای درک زمینههای انقلاب کافی نیست و نمیتوان آن را تنها علت انقلاب قلمداد کرد.
۴- نظریه اسلامستیزی رژیم پهلوی: بر اساس این دیدگاه علت انقلاب را باید در کارکردهای ضددینی رژیم پهلوی مشاهده کرد. این رژیم با دامنزدن به موج غربزدگی و ترویج فرهنگ غربی و رواج بیحجابی و اشاعه منکرات حساسیت مومنان و دینداران را سبب شده و اعتراض آنها را برانگیخته است. در همین راستا تغییر تاریخ هجری به تاریخ شاهنشاهی را میتوان یکی از اشتباهات استراتژیک رژیم شاه معرفی کرد. درباره این دیدگاه باید گفت درست است که سران رژیم شاه مقید و پایبند به فرهنگ اسلامی نبودند اما رژیم شاه برحسب ظاهر مانع عبادت مردم و انجام فرایض آنان نبود، مساجد فعال بود و مراسمهای عزاداری سالانه برگزار میشد و رادیو و تلویزیون شاه هم سخنرانی مذهبی پخش میکرد. با این وجود باید پذیرفت بخش قابلتوجهی از تودههای مردم که در سال ۱۳۵۷ به خیابانها آمدند رژیم پهلوی را اسلامستیز دانسته و حذف آن را خواهان بودند.
۵- نظریه بازیابی هویت اسلامی- ایرانی: مطابق این دیدگاه ملت ایران طی 200 سال اخیر تحت نفوذ و سلطه فرهنگی- سیاسی غرب بوده است. اما بهتدریج با رهنمودهای عالمان دینی مبارز و روشنفکران مسلمان از خواب غفلت بیدار شده و درصدد آمده تا هویت اسلامی- و ایرانی خود را بازسازی و جایگاهی مناسب با شأن تاریخی خود داشته باشد و با توجه به اینکه در یکصد سال اخیر گفتمانهای ملیگرایی در قضیه ملیشدن نفت و گفتمان چپ کمونیستی نتوانستند به این نیاز تاریخی پاسخ دهند تنها راه نجات خود را بازگشت به هویت اسلامی ایرانی دیدند. مردم با گزینش اسلام سیاسی، اسلام غیرسیاسی را پشت سر گذاشته و خواهان حاکمیت اسلامی شدند که منادی آزادیهای مشروع انسانی، اخلاقی و سیاسی بود و علاوه بر این تامین عدالت اجتماعی را هم خواهان بود. گفتمانی که در سخنان امام خمینی (ره) و روحانیت مبارز همانند شهیدان مطهری و بهشتی و روشنفکران مسلمان مثل زندهیاد علی شریعتی عینیت یافت.
منبع: روزنامه شرق
اخبار تروریستی سوریه به درس روز و برای واقعیت تغییر سلطنت پهلوی بهتر است از رضا پهلوی فرزند محمدرضا پرسش شود که توان پاسخگویی فعالیت مخفی ساواک را داشتند و برای برنامه های اقتصادی نخست وزیر پیش بینی کرده بودند؟ و دیگر سوالات ممکن است پس دو پرسش باشد که گمان ندارم سلطنت سوال سوم داشته باشد.
دوستدارتان امیر