آفتابنیوز : آفتاب- شهروز ابراهیمی*: خداوند تبارک و تعالی که خالق هستی است و دین اسلام که آخرین دین الهی است در هیچ جایی سخن از مأموریت حکومت دینی در بردن انسانها به بهشت با زور و اجبار نکرده است. اگر غیر از این بود دیگر نیازی به آمدن ادیان جدید نبود. مسیحیت پس از یهودیتِ آخرت گریز می آید و اسلام پس از مسیحیت دنیا گریز و این بسیار معنا دار است. یعنی در اسلام این تعادل دنیا گریزی و آخرت گریزی حفظ شده است. بدیهی است که هیچ چیزی بهتر از تعادل نیست. ولی حفظ تعادل سخت ترین کار است. همیشه در نقطه تعادل انحراف به این طرف و آن طرف مسیر وجود دارد. به همین است که حتی در میان پیروان اسلام هم برخی بشدت (مثل عارفان) دنیا گریز شده اند و برخی هم بشدت آخرت گریز.
وجود دین اسلام در بطن و متن جامعه، کارکرد اعتدال بخشی دارد. سخن مرحوم مدرس که می گفت دین ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست شاید تأکید بر همین اهمیت دین اسلام در متن جامعه است و شاید همین تعادل مد نظر وی بوده است. نگرانی مدرس هم ناشی از انحراف از جاده تعادل است که چنین نکته ای را بیان کرده است. چرا که اگر در یهودیت و مسیحیت تکلیف روشن است (یکی دنیا گریز و دیگری آخرت گریز) ولی در اسلام حد تعادل نگه داشتن، نیازمند دقت وتأمل زیادی است. چه بسیار بوده اند حکومت ها و امپراطوری های اسلامی که فاقد محتوای اسلام واقعی بودند (آخرت گریزی) و برعکس در چارچوب اسلامی حکومت هایی بوده و هستند که چنان تفسیر و قرائت تنگ نظرانه ای از اسلام دارند که در عمل حتی ممکن است چنان فاصله ای از اسلام بگیرند که مسیحیت و یهودیت آن فاصله را ندارند. نمونه آن وهابیت و اسلام طالبانی است. این ها که بازگشت به سنت رسول اکرم را در دستور کار خود قرار داده اند در عمل کوچکترین قرابتی با اسلام و منطق و عقلانیت ندارند و حتی غرب کاتولیک یا پروتستان، به اسلام بسی نزدیکتر هست تا اسلام طالبان و وهابیت و برخی از فرق اسلامی دیگر.
پس پوسته ممکن است یک چیز باشد و محتوا یک چیز دیگر. به خاطر همین است که مرحوم جمال الدین اسد آبادی یکی از بزرگترین مصلحان دینی تاریخ اسلام بیان می کند که "من به غرب رفتم اسلام دیدم ولی مسلمان ندیدم. به شرق آمدم مسلمان دیدم ولی اسلام ندیدم". یعنی ما بایستی بین پوسته و محتوا تفاوت قائل شویم.
اسلام دین رحمت، تعادل و اختیار است. در یک جامعه دینی، حکومت دینی وظیفه اش ایجاد بسترهای نهادی و زیر ساخت ها برای دینی شدن جامعه است. " لااکره فی الدین " جز این معنایی ندارد. خداوند تبارک و تعالی وظیفه حضرت رسول را بشیر و انذار می داند. دینی که در قلب ها جا نکند با زور سر نیزه و ترس جا نخواهد افتاد. حکومت اسلامی صرفأ موظف است که قوانین اسلامی را پیاده کند. احکام اسلامی را اجرا نماید. حتی در طول تاریخ فراتر رفتن از آن به حکومت توتالیتری انجامیده است.
دین در سایه آزادی گسترش پیدا می کند نه در سایه اجبار. اگر با اجبار بود بایستی اسلام طالبانی گسترش می یافت. اسلام طالبانی هرگز در قلب ها لانه نمی کند. اصولأ هرچیزی که با منطق و عقل (شرع تناقضی با عقل ندارد) و اقناع حاکم شود پایدار بوده و پیروان آن تا سرحد ایثار و از خود گذشتگی از آن دفاع خواهند کرد. دین اسلام هر جایی که با اقناع پیش رفته (بویژه در صدر اسلام و تسری آن به ایران)، ماندگار و پایدار بوده و هرجا که به زور شمشیر پیش رفته ماندگاری و محتوای خود را بعد از مدتی از دست داده است. پس هیچ اصراری برای بردن مردم به بهشت ب زور نباید در کار باشد.
وظیفه حکومت دینی، تسهیل بسترهای نهادی برای اخلاقی کردن جامعه نه به اجبار بلکه به اختیار است. سازو کارهای آن، لباس قانونی پوشاندن به اخلاقیات و قوانین اسلامی است. در صورتی که روح دین به کالبد قانون دمیده نشود، ویژگی سلیقه ای و شخصی پیدا خواهد کرد. در کنار آن، در جامعه به طمع ارتقائ پست و مقام ... ریاکاری رواج پیدا خواهد کرد. در چنین شرایطی تشخیص درست از نادرست و آدم دیندار واقعی از غیر دیندار واقعی مشکل خواهد شد. چون تفکیکی صورت نگرفته است. از طرف دیگر اعمال و افعال منادیان دین نیز برای جامعه اهمیت دارد. شیوه زندگی آنها و شیوه تکلم آنها، آداب اجتماعی شان همگی بر تابعان دین تأثیر دارد. برروشنفکران و عالمان دینی است که سخن جمال الدین اسد آبادی را فرضیه پژوهش میدانی و نظری خود قرار دهند و همگی مراقب باشیم که روح دین را فراموش کرده و به پوسته آن نچسبیم.
*استادیار روابط بین الملل دانشگاه اصفهان