آفتابنیوز : آفتاب: عباس آحوندی در مصاجبه با روزنامه شرق در باره انتخابات24خرداد سال 1392 گفت:
* اگر جامعه روشنفکری معتقد به چرخش نخبگان است نمیتوان حول محور افرادی ثابت فعالیت کند.اما( در انتخابات سال گذشته) بحث دوم این بود که نمیتوانیم در انتخابات ریسک کنیم و باید یک فرد با کاریزمای بالا بیاید.
*من معتقد بودم که باید یک پارادایم در عرصه سیاسی کشور ایجاد شود و این نظر من در اقلیت بود و اکثریت معتقد بودند که امکان پارادایم جدید نیست و باید برای حضور در انتخابات به سمت افراد سرشناس بچرخیم.
* آقای خاتمی شخصا تمایلی برای نامزدشدن نداشتند هرچند فشار زیادی روی ایشان بود. بنابراین این موضوع چرخید به سمت آقای هاشمی که نامزدی را قبول کنند.
*کسی هم فکرش را نمیکرد آقای هاشمی رد صلاحیت شود.
*بیشترین اجماع روی آقای ناطقنوری بود که ایشان بیاید.حتی در اصلاحطلبان . خودشان مخالف بودند بنابراین فردی که اجماع نسبی را داشت آقای ناطق بود بعد که مشخص شد ایشان هیچ تمایلی برای حضور ندارند، یک عدهای اشتیاق برای حضور آقای خاتمی داشتند و یک عدهای هم آقای هاشمی، که بعد مشخص شد آقای خاتمی هم تمایلی برای حضور در انتخابات ندارند. ضمن اینکه افراد دیگری هم بودند اما آنها هم پارادایمی را برای تغییر معرفی نمیکردند. بنابراین چرخیدیم به سمت چهره محوری تا اینکه فرد جدیدی مطرح شود.
*انتخابات92 نشان داد در بین تمام نیروها اصلاحطلبان و اصولگرایان معتدل همه یک یارگیری اجتماعی داشتند. از طرفی هم در واقع شرایط سال91 به قدری سخت و تلخ بود که تغییر هدف بود نه رسیدن به یک وضعیت مشخص و روشن. در واقع این نقطه غیر مثبت صحنه سیاسی ایران است. یعنی اینکه ما معمولا میدانیم که چه نمیخواهیم و آنچه میخواهیم خیلی روشن نیست. سال91 هم همگی میدانستند که چه نمیخواهند و آن ادامه وضعیت گذشته بود.
* آقای ناطق تغییرات جدی کرده بودند از مواضع نحوه اداره مملکت گرفته تا نگاه سیاسی ایشان. در سال88 و در سال84 مواضع خودشان را روشن کرده بودند و بارها اعلام کردند که موافق با آن روند افراطی و رویکرد پوپولیستی که دولت گذشته داشت، نیستند. درواقع آقای ناطق در سال91 یک کارنامه روشن و درخشانی داشتند.
*زمانی که آقای هاشمی ردصلاحیت شدند تردید شدیدی حاکم شد و افرادی که مخالف شرکت در انتخابات بودند میگفتند این هم دلیلش و تعداد افرادی که همچنان در صحنه فعال بودند و میگفتند باید به گزینه بعدی فکر کنیم خیلی معدود بود.من بعد از جلسهای که آقای هاشمی با ستادشان گذاشتند و دوستان میخواستند بروند دنبال کارشان من همان موقع گفتم تازه شروع کار است.
در آن جلسه در کل صحبتهای هاشمی منفی بود و جزو معدود مواردی بود که آقای هاشمی منفی حرف زدند چون معمولا ایشان امیدوارانه برخورد میکنند. یکی از سخنرانیهای تاریخی ایشان بود. چیزی که خاطرم است این است که ضمن اینکه تلخ صحبت کردند از تداوم حضور در انقلاب و نگرانی از آینده ایران حرف زدند.
*بعد از داستان آقای هاشمی یک سرگشتگی ایجاد شد. من به همراه تعدادی از دوستان ازجمله آقای مهندس زنگنه به این نتیجه رسیدیم که در هر صورت باید در انتخابات شرکت کنیم و از بین گزینههای باقیمانده استفاده کنیم. با آمدن آقای هاشمی گزینههای احتمالی مانند آقای نجفی و یا جهانگیری کنار رفته بودند. بنابراین کسانی که در صحنه باقی مانده بودند، دو نفر بودند. آقای روحانی و آقای عارف. گزینههای واقعی بودند. و باز دو انتخاب داشتیم که یا رها کنیم یا از میان این دو نفر یکی را انتخاب کنیم. نهایتا نظر این شد که باید یکی از این دو نفر را انتخاب کنیم و باید اجماع صورت بگیرد. چون اگر رها کنیم میزان مشارکت کاهش پیدا میکند و اگر اجماع کنیم یک همافزایی ایجاد میشود که امکان پیروزی را افزایش میدهد.
*جلسات متعددی برگزار شد که ببینم مزیت افراد چیست و من یک پیشنهاد دادم چون اگر قرار بود افراد در جلسات به نتیجه برسند اتفاقی نمیافتاد چون آنها که طرفدار آقای عارف بودند از ایشان و آنهایی که طرفدار آقای روحانی بودند از آقای روحانی حمایت میکردند. و هیچکدام قانع نمیشدند و اساس تشکیل جلسات بیهوده بود. من معتقد بودم که نگاه کنیم به افکارعمومی، هر چه افکارعمومی گفت تبعیت کنیم و روی نظراتمان تکیه نکنیم. من این موضوع را بعد از پایان جلسه ستادهای آقای هاشمی با آقای عارف در میان گذاشتم. گفتم شما موافقید به یک اجماع برسیم و ایشان گفتند بله، من هرچه آقای خاتمی بگویند قبول دارم. گفتم قرار است یک نظرسنجی راه بیندازیم و هرکس بالاترین رای را بیاورد از او حمایت کنیم. و ایشان گفتند اگر آقای خاتمی تایید کنند موافقم. من بلافاصله با آقای زنگنه حرف زدم و ایشان گفتند این ایده بسیار خوبی است. بعد موضوع را با آقای روحانی در میان گذاشتیم. ایشان هم کم و بیش پذیرفتند. بلافاصله من و آقای زنگنه با آقای خاتمی صحبت کردیم و به آقای خاتمی عرض کردم که من چنین پیشنهادی دارم و شما را هم از این فشار خارج میکند و نتیجه هرچه باشد باید شما هم تبعیت کنید. ایشان پذیرفتند و گفتند من با این کار موافقم. بعد گفتند میشود نظرسنجی کرد؟ گفتم بله. گفتند مسوولیتش را خودت میپذیری؟ من هم گفتم بله. روز چهارشنبه بود. گفتند چند روز وقت داریم؟ گفتم سهروز. شنبه نظرسنجی میکنیم. گفتند تعهد میکنی؟ گفتم بله. ایشان یک دلگرمی پیدا کردند. بعد تیمی تشکیل دادیم و فرمها را آماده کردیم و روز شنبه بعد از پایان مناظرهها این کار را انجام دادیم.
در شهرهای بزرگ در 10مرکز استان این نظرسنجی انجام شد. شنبه آخرشب من رفتم مرکز نظرسنجی و تقریبا نتیجه یکشنبه ظهر مشخص شد که آقای روحانی وضعیتش از آقای عارف بهتر است و جلوتر بود
*آن زمان آقای روحانی یکونیمبرابر بیشتر از آقای عارف رای آوردند. البته این نظرسنجی میان همه نامزدها بود اما آن چیزی که برای ما مهم بود آرای این دو نفر بود. ما میخواستیم داستان از بنبست بیرون بیاید.
*آقای عارف از ابتدا گفتند اگر آقای خاتمی تایید کنند کنار میروند و بعد از اینکه آقای خاتمی به ایشان نامه نوشتند این کار را انجام دادند. به اعتقاد من آقای عارف به وظیفه ملی خود در قبال کشور عمل کردند دیگر اینکه ایشان میتوانستند تا لحظه آخر کنار نروند. ضمن اینکه آن زمان هم ما جزو ستاد هیچکسی نبودیم به همین دلیل میتوانستیم نظرسنجی انجام دهیم.
و بعد از کنارهگیری عارف و با حمایت یکپارچه اصلاحطلبان از روحانی موج اقبال عمومی افزایش یافت.
* ما کابینه ائتلافی نداشتیم اینکه بعضیها میگویند «چرا فلانی نیامد؟» زمانی درست بود که کابینه ائتلافی میداشتیم و دیگر نیاز به نظرسنجی نبود و باید بعد از 24خرداد بلافاصله انجام میشد. زمانی که بحث نگاه به افکارعمومی مطرح میشود، دیگر کسی به کسی تعهدی ندارد. بنابراین اینکه در میان افراد بحث است که چرا آقای عارف نیامد شاید درواقع امکانپذیر هم نبود.