کد خبر: ۲۴۸۹۳۴
تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱۳۹۳ - ۰۸:۴۳

دیپلماسی هسته‌ای به سبک دلواپسان

مدتی است، این سووال که چگونه می توان مذاکرات هسته ای را مدیریت کرد که دستاورد هر دو طرف مذاکره، "برد" باشد، از طرف برخی صاحبنظران مطرح است. ظاهرا این پرسش چنین القاء می کند که امکان برد- برد در چنین مذاکراتی امکان پذیر نیست. حتی برخی، مذاکره مبتنی بر برد- برد را نافی استقلال ایران می دانند.
آفتاب‌‌نیوز :
آفتاب- شهروز ابراهیمی*: در پاسخ باید گفت که نفس دیپلماسی یعنی مصالحه. اصولأ مذاکره‌ای که فی نفسه به دنبال مصالحه نباشد، در چارچوب دیپلماسی نیست و نباید انجام بگیرد و اگرهم انجام بگیرد به نتیجه نمی رسد. چرا که نتیجه و تکلیف مذاکره را از پیش مشخص ساخته ایم. الفبای سیاست و دیپلماسی بدان معناست که باید امتیازی را بدهی تا امتیازی را بگیری و معنای مصالحه در دیپلماسی جز این نیست. این موضوع را بزرگان دیپلماسی و روابط بین الملل همچون هانس. جی. مورگنتا، پدر رئالیسم کلاسیک نیز مطرح می کنند. 


مورگنتا در اثر معروف خود "سیاست میان ملت‌ها: مبارزه برای قدرت" در مورد موفقیت در دیپلما
سی بیان می کند که موفقیت در دیپلماسی تابع قواعد زیر است:

1- دیپلماسی باید عاری از روح جنگاوری باشد.
2- اهداف سیاست خارجی باید بر مبنای منافع ملی تعریف شود و با قدرت از آن حمایت گردد.
3- دیپلماسی باید از نگاه سایر دولت ها نیز به صحنه سیاسی بنگرد یعنی حدود امنیت ملی طرف مقابل را نیز به رسمیت بشناسد.
4- دولت ها باید آماده مصالحه در مورد موضوعاتی که برایشان حیاتی نیست، باشند.

به نظر مورگنتا مصالحه نیز پنج شرط دارد:

1- از حقوق بی ارزش به خاطر جوهره یک امتیاز واقعی صرف نظر کنید.
2- هرگز خود را در موقعیتی قرار ندهید که عقب نشینی از آن، بدون از دست دادن حیثیت یا قبول مخاطرات عظیم، ناممکن باشد.
3- هیچ گاه به متحد ضعیف خود اجازه ندهید برای شما تصمیم گیری کند.
4- نیروهای مسلح، ابزار سیاست خارجی اند و نه ارباب آن
5- حکومت، رهبر افکار عمومی است و نه برده آن (مشیر زاده، 104:1384.)

نگاهی به قواعد دیپلماسی و شروط مصالحه نشان می دهد که تا چه اندازه سیاست هسته ای دولت قبلی، بویژه در قیاس با دولت روحانی مبتنی بر منافع ملی بوده است. 

بر اساس 4 شرط موفقیت دیپلماسی که ذکر شد، در مورد شرط اول، سیاست هسته ای احمدی نژاد چنان تابع روح جنگاوری بود که از تحلیل گر سیاسی گرفته تا یک فردی عادی، فضای مذاکره را با فضای جنگ اشتباه می گرفت. ادبیات بکار گرفته همچون این عبارات (نقل به مضمون): "قدرت های بزرگ دماغ خودشان را هم نمی توانند بالا بکشند"، "آن ها آب را به جایی بریزند که می سوزد"، "آنقدر قطعنامه صادر کنند تا قطعنامه دونشان تمام شود"...، همگی نشان از این داشت که دولت وقت برخلاف ضوابط و معیارهای مرسوم بین الملل و برخلاف قاعده دیپلماسی، میدان جنگ را با میدان دیپلماسی خبط کرده بود. 

در نتیجه همین روح جنگاوری دیپلماسی (که البته اسم آن را نمی توان دیپلماسی گذاشت و به قول آقای دکتر ولایتی، صرفأ اعلام مواضع و ایراد بیانیه سیاسی بود)، منافع ملی تضعیف شد. انزوای دیپلماتیک، فشار تحریم ها و تضعیف اعتبار فرد ایرانی، منجر به تضعیف منافع ملی شد در حالی که در دیپلماسی، منافع ملی بایستی راهنمای سیاست خارجی باشد.

در چارچوب قاعده سوم، دیپلماسی جنگاورانه دولت قبل، به دغدغه قدرت های بزرگ بی عنایت بود. ما چه بخواهیم وچه نخواهیم، چه عادلانه بدانیم و چه ناعادلانه، چه اخلاقی بدانیم و چه غیر اخلاقی، واقعیت این است که حوزه روابط بین الملل، حوزه تعارض منافع و تداخل منافع است. به خاطر همین تداخل و تعارض منافع، هیچ واحد سیاسی نمی تواند به منافع حداکثری و یا منافع مطلق دست پیدا کند و فقط کشورها بسته به میزان منابعشان (منابع مادی و معنایی) و همین طور تدبیر و درایتشان، می توانند به منافعی دست پیدا کنند. 

بستگی به شعاع دایره قدرت کشورهاست که شعاع دایره منافعشان بدست می آید. یک قدرت منطقه ای (مثل ایران، ترکیه، عربستان سعودی درخاورمیانه) متناسب با میزان قدرتی که دارد می تواند به منافعی دست یابد. یک قدرت بین المللی هم در چارچوب شعاع دایره قدرتش می تواند به منافعی دست یابد. این نکته خیلی مهمی است. باید بدانیم که چه مقدوراتی داریم و براساس آن مقدورات باید با درایت در دیپلماسی عمل نماییم. 

در یک دهه اخیر یکی از مشکلات ساختاری ما در سیاست خارجی این بود که " اغلب تعهدات ما در سیاست خارجی با مقدورات ما انطباق ندارد." دستگاه دیپلماسی محمود احمدی نژاد اغلب طوری در دیپلماسی وبه ویژه در موضوع هسته ای در برابر قدرت های بزرگ، عمل می کرد، گو این که ما الزما قدرتمان (منابع مادی و معنایی) بیشتر از مجموع قدرت های بزرگ جهان بود! این عدم انطباق تعهدات با مقدورات، می تواند برای سیاست خارجی، تنها دردسر بیافریند. 

براساس قاعده چهارم، موضوعاتی که برای ماحیاتی نیست نباید در مذاکره طرح گردد، چه برسد به این که برآن ها تأکید گردد. دیپلماسی آمریکا در برابر روسیه در موضوع اوکراین را در نظر گیرید. موضوع اوکراین برای روسیه حیاتی است ولی برای آمریکا (حتی به نسبت اروپا) حیاتی نیست. لذا موضع آمریکا در باره اکراین، در این چارچوب قابل بررسی است. در مذاکرات هسته ای دولت گذشته، موضوعاتی مطرح بود که برای ما حیاتی نبود. مثلأ پیش کشیدن موضوع مدیریت جهانی در مذاکرات هسته ای که معلوم نیست در چه درجه ای از اهمیت قرار داشت. 

در مورد شرط اول از شروط پنجگانه مصالحه، امتیاز واقعی ما در موضوع هسته ای، داشتن غنی سازی اورانیوم است. پس می توان از چیزهای بی ارزش در بحث هسته ای صرف نظر کرد تا به امتیاز واقعی که همان "حق دائمی غنی سازی صلح آمیز" است دست یافت.

در مورد شرط دوم، باید گفت که حتی در میدان جنگ، فرماندهی که نداند چه موقع باید دستور حمله را صادر کند و چه موقع دستور عقب نشینی دهد، شکست می خورد. اگر خود را در یک موقعیتی قرار دهیم که به دلایل مختلف مثل ایجاد انتظارات بیش از حد در افکار عمومی، یا طرح شعارهای بلند پروازانه، نتوانیم بدان جامعه عمل بپوشانیم، دوراه بیشتر برای آن متصور نخواهد بود: یا باید همین راه را تاآخر ادامه دهیم و خود را در مخاطره (حتی مخاطره جنگ) قرار دهیم و یا این که عقب نشینی بزرگی نماییم که به قیمت ازدست رفتن حیثیت ما تمام گردد. 

مصداق نمونه اول، عراق بود که در نهایت خود را در معرض حمله و سرنگونی قرار داد. مصداق نمونه دوم، لیبی بود که در موضوع هسته ای، تن به عقب نشینی خفت بار داد. درموضوع بحران موشکی کوبا در سال1960، اتحاد جماهیر شوروی دست به اقدام متهورانه زد اما در نهایت با از دست دادن حیثیت خود، عقب نشینی نمود. پس تعادل در اینجا خیلی اهمیت دارد. 

ترسیم خطوط قرمز در موضوع هسته ای، ضروری است ولی دایره این خط قرمز باید نه آنقدر گسترده (مثل دوره احمدی نژاد) باشد که موضوعات غیر حیاتی و ضروری را دربر گیرد و نه آنقدر تنگ که بخواهیم حق حیاتی خود را فدا نماییم. این دایره قرمز به اصطلاح منطقیون باید جامع و مانع باشد. 

در مورد شرط سوم، در دوره احمدی نژاد ما بیشتر از این که واقعیت و کارکرد قدرت را در جامعه بین الملل در نظر گیریم به قدرت های ضعیف که حتی توان حمایت از منافع خود را ندارند تکیه کرده بودیم تا قدرت های موثر و طبیعی بود که قدرت های ضعیف نمی توانستند ما را در حفظ حقوق خودمان یاری نمایند. 

در مورد شرط پنجم، سیاست های پوپولیستی احمدی نژاد در یک موضوع بسیار تخصصی همچون هسته ای، دولت را برده افکار عمومی کرده بود و نه ارباب آن. در حالی که افکار عمومی نمی تواند تصمیم گیرنده واقعی در موضوع تخصصی باشد. طنز قضیه این جا بود که، افکار عمومی اهمیتش بیشتر از نظرات تخصصی کارشناسان بود. به جای این که، تکلیف موضوع هسته ای بایستی درحلقه متخصصان دانشگاهی و اجرایی مشخص شود در سخنرانی های میان عامه مردم مشخص می شد. در چنین صورتی دولت به شکل توده گرایانه، بیشتر به دنبال ملاحظات انتخاباتی و کسب محبوبیت عامه بود تا منافع ملی. 

*استادیار روابط بین الملل دانشگاه اصفهان
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
خبرهای مرتبط
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین