آفتابنیوز : آفتاب: به گزارش شرق، متهمان پرونده که زن و شوهری 26 و 28سالهاند، بهدلیل مشکلاتی که با پدر کاملیا داشتند او را به جایی خلوت کشانده و به قتل رساندند. بعد از کشف جسد مشخص شد علاوهبر ضربات متعدد چاقو که بر بدن مقتول وارد شده، با جسمی سخت نیز بر سر او کوبیده شده و ازبینرفتن نسج مغزی نیز در مرگ او موثر بوده است.
نماینده دادستان در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده که در دادگاه کیفری استان خراسانجنوبی برگزار شد، در جایگاه حاضر شد و در توضیح آنچه اتفاق افتاده بود، گفت: متهمان که محمود و کاملیا نام دارند یکسال قبل بعد از کشاندن رحیم- مقتول و پدر کاملیا- به بیابان او را با واردآوردن ضربه چاقو به قتل رساندند. متهمان بعد از بازداشت سعی در پنهانکردن موضوع قتل داشتند که در بازجوییهای فنی پلیس به قتل اعتراف کردند و جزییات آن را توضیح دادند. با توجه به مدارک موجود در پرونده، درخواست رسیدگی به پرونده را دارم.»
در ادامه اولیایدم در جایگاه حاضر شدند و شکایت خود را مطرح کردند. وقتی نوبت به محمود -متهم ردیف اول پرونده- رسید، وی اتهام قتل را قبول کرد و گفت: «از پدرزنم کینه به دل داشتم. چون او مهریه دخترش را از من گرفته بود.» متهم توضیح داد: «زنم خیلی سادهلوح بود و کارهای نادرستی انجام میداد و من سر این موضوع چندبار با خانوادهاش صحبت کرده بودم تا اینکه وقتی هنوز در دوران نامزدی بودیم، خانواده همسرم تصمیم گرفتند کاملیا از من جدا شود. درخواست طلاق او با شکایت بهخاطر مهریه شروع شد. پول نداشتم همه آن را بپردازم و نصفی از مهریه را دادم و بهخاطر بدهیای که داشتم زندانی شدم. بعد از مدتی آزاد شدم و موضوع طلاق هم منتفی شد و ما زندگی خودمان را تشکیل دادیم اما همچنان از دست پدرزنم ناراحت بودم. تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم. به همسرم گفتم نقشه قتل پدرش را کشیدم و او هم قبول کرد با من همراهی کند. شب قبل از حادثه برای اینکه بتوانم قتل را انجام بدهم مقدار زیادی شیشه مصرف کردم. صبح که شد با همسرم مقابل خانه پدرزنم رفتیم و من به پدرزنم گفتم طلاهای کاملیا را دزد برده است و از او کمک خواستم.»
محمود ادامه داد: «طوری جلوه دادم که انگار از او کمک میخواهیم. پدرزنم آمد و با هم سوار ماشین شدیم و در سطح شهر چرخیدیم. کاملیا با او صحبت کرد و گفت تو من را بدبخت کردی تو در زندگی من دخالت کردی. پدرزنم فهمید موضوع سرقت دروغ است من به سمت بیابانهای اطراف شهر رفتم. پدرزنم ترسید کاملیا سعی کرد پدرش را آرام کند. گفت قرار است با هم صحبت کنیم. من از پدرزنم کینه شدیدی داشتم چون او از سادگی دخترش استفاده کرده بود. وقتی به بیابان رسیدیم چاقویی را که از خانه برداشته و در لباسم مخفی کرده بودم بیرون کشیدم پدرزنم متوجه شده بود چه قصدی دارم با من درگیر شد و سعی کرد چاقو را بگیرد اما من زورم بیشتر بود و در حین درگیری، ضربهای به بدن او کوبیدم.»
محمود گفت: «قصدم این بود که پدرزنم بداند من میتوانم او را بکشم و بترسد. وقتی چاقو را به سمتش پرت کردم کشته شد.» در ادامه جلسه دادگاه، کاملیا در جایگاه حاضر شد و گفت: «من خودم از محمود شکایت دارم چون او مرا تهدید کرد و گفت اگر همراهیاش نکنم مرا میکشد و مجبور به این کار شدم. وقتی میخواست پدرم را بکشد به او گفتم این کار را نکن ولی درگیری میان آنها شدید بود و من خیلی ترسیده بودم.»
بنا بر این گزارش، رسیدگی به این پرونده ادامه دارد.