آفتابنیوز : فردوسی بنا بر داستانهای کهن در اين باره میسرايد:
چو آن کارهای وی آمد به جاي
ز جای ِ مِهی برتر آورد پای
به فر کيانی يکی تخت ساخت
چه مايه بدو گوهر اندر نساخت
که چون خواستی ديو برداشتی
ز هامون به گردون برافراشتی
چو خـورشيد تابان ميان هوا
نشسته بر او شـاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت او
فرو مانده از فره بختِ او
به جمشيد بر گوهر افاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
ابوريحان بيرونی در کتاب "التفهيم" مینويسد:
"نوروز نخستين روز از فروردين ماه و پيشانی سال نو است، و ششم فروردين ماه (روز زايش زرتشت) نوروز بزرگ ناميده میشد و باشکوه ترين بخش جشنشان نيز در اين روز بود."
نوروز هنگامی است که خورشيد فروزان روی مدار خط استوا قرار میگيرد و درازای روز و شب برابر میشود. اين برابری را به زبان عربی اعتدال ربيعی (ربيع = بهار) که همان برابری و يکسانی بهاری باشند نامند.
بانوی فرهيخته فتانه فريد هنگامي که درباره گاهنبارها و جشنهای ايرانی سخن میراند، مینويسد:
"نخستين جشن، جشن نوروز بود و نامش " همسپتمئيدی ــ ?Hamaspathmaidhyaya "به معنی "برابری روز و شب در تابستان" يا به گفته گاهشماران " اعتدال ربيعی" است."
خانه تکانی نوروزی و سفيد کردنِ ظرفها پيشباز از نوروز در بسياری شهرستانها از اول اسفند ماه که آن را ماه عيد مینامند و با خانه تکانی که هنوز هم رسم هست آغاز و با سفيد کردن ظرفها يا آوندهای مسی که برای جلوگيری از مسموميت غذايی، هرساله بايد آنها را با ورقه نازکی از قلع میپوشاندند يا آب میدادند و اينک از رواج افتاده است و شايد در پاره ای از شهرستان ها و روستاها هنوز هم رواج داشته باشد، دنبال میشد.
خانه تکانی از باورهای کهن ايرانی در راستای پاسداری از طبيعت و همچنين بهداشت و پاکيزگی سرچشمه میگيرد. در روزگاران گذشته، خانه تکانی دو بار در سال يعنی در مهرگان و نوروز انجام میگرفت که شوربختانه اين رسم نيکو امروزه در مهرگان انجام نمی گيرد. مردمانی که در نجد يا فلات ايران زندگی میکرده اند همواره نمود پاکی و پاکيزگی و پاسداری از داده های طبيعی بوده اند و چنانچه به نوشته های تاريخی نگاه کنيم میبينيم که ناآگاهان ايرانيان را به سبب همين ويژگیِ پاسداری از محيط زيست، طبيعت پرست پنداشتهاند. در مورد پاکيزگی ايرانيان در خاطرات "سينوهه" پزشگ فرعون ــ (که با پشتکار شادروان ذبيح اله منصوری به فارسی برگردانده شده است) ــ به وجود گونه ای از توالتهای بهداشتی اشاره شده است. او می نويسد که آنان به اتاقهای پوشيده ای که جوی کوچکی از آب در آن روان بود رفته و رفع حاجت میکردند.
خوان نوروزی يا سفره هفت سين:
راستی خوان نوروزی چيست؟ چه فلسفه ای دارد؟ از چه چيزهايی تشکيل شده است و آن چيزهايی که بر خوان نوروزی يا سفره هفت سين مینشينند نمود چه چيزهايی هستند؟ آيا خوان نوروزی يا سفره هفت سين يا هفت شين از هفت آخشيج يا عنصر طبيعی که نامشان با آوا يا حرف "سين" يا "شين" آغاز شده اند؟ آيا ... ؟ و آيا ...؟ برگرفته شده است. اينها و بسياری پرسشهای ديگر هر ساله و در هنگامه نوروزِ خجسته ی باستانی، برای بسياری از ما و فرزندانمان پيش میآيند و پاسخگويی به آنها، بويژه در ديارِ غربت و برای آشنا نمودن فرزندانمان با فرهنگ پربار ايرانی، نه تنها لازم و ضروری که گاه حياتی مینمايد.
مهمترين انگيزه گستردنِ خوان نوروزی را، سپاسگزاری آدميان از دادههای اهورايی و پروردگاری دانسته اند. به همين سبب هم پاره ای گذاشتن کتابهای مقدس دينی بر سفره هفت سين را لازم نمیدانند، زيرا همانگونه که سعدی میگويد:
برگ درختان سبز در نظر روزگار
هر ورقش دفتريست معرفت کردگار
آنان هر داده طبيعی که بر خوان نشسته را جهانی از رمز و راز و نشانه ای از توانايی و دانايی و مهربانی پروردگار يگانه میباشد را همچون کلام پروردگاری و بسنده میدانند و تنها ديوانِ حافظ و شاهنامه فردوسی را بر خوان مینهند. بسياری ديگر کتاب آسمانی آيين خود را بر خوان میگذارند که اوستا يا گات ها برای زرتشتيان، تورات برای يهوديان، انجيل يا کتاب مقدس برای مسيحيان و قرآن برای مسلمانان است.
هفت سين، هفت شين و يا هفت چين:
هفت سينی: در روزگاران کهن دوگونه فرآورده از کشور چين به ايران وارد میشد. يکی آوندها يا ظرفهايی که از جنس کائولين بودند و امروزه نيز در بيشتر خانه ها وجود دارند و به نام چينی شناخته میشوند، ديگری هم فرآورده هايی فلزی که سينی ــ (واژه عربی شده چينی)ــ ناميده میشدند و امروز نيز نمونه ای از آنها را برای آوردن استکانهای چای و ميوه و همانند آنها مورد بهره گيری قرار میدهيم و همان سينی میناميم.
در نوشته های کهن آمده است که خوان نوروزی عبارت بود از دانه ها و از فرآورده های کشاورزی همچون برنج، نخود، عدس، لوبيا، گندم، جو و ميوه و گل، خشگبار و مانندِ آنها که در آوندهايی فلزی چينی يا همان سينی قرار میدادند و بر خوان مینهادند. بنا بر اين ديدگاه، هفت سين بايد هفت سينی باشد که اندک اندک کوتاه گرديده و هفت سين شده است.
هفت سين: به کار بردن واژه "هفت سين" برای خوان نوروزی را همانگونه که هر ايرانی میداند، بدين سبب میدانند که بر اين خوان يا سفره هفت فرآورده و داده ی کشاورزی مینهند که نامشان با آوا يا حرف سين آغاز شده اند. فرآورده هايی همچون: سيب، سير، سماق، سنجد، سمنو، سبزه، سنبل، سکه، سبزی و...
هفت شين: اين ديدگاه و عقيده نيز وجود دارد که خوان نوروزی از هفت فرآورده با آوا يا حرف آغازين "شين" نه "سين" تشکيل میشده است.
فرآورده هايی چون: شير، شکر، شيرينی، شربت، شراب، شيره، شمع و شمعدان و ... که پس از يورش اعراب و آورده شدن اسلام به ايران، و بخاطر حرام شمرده شدن شراب نزد مسلمانان، ايرانيان برای از ميان نرفتن خوان نوروزی شان، ناچار هفت سين را به جای هفت شين بر سفره گذارده اند.
هفت چين: در دوران گذشته و برای نمونه زمان پادشاهی هخامنشيان رسم بوده است که بر روی هفت ستون، هفت گونه دانه و گياه همچون نخود، عدس، لوبيا، ذرت، برنج، گندم، جو، ماش، باقالی، و همانند آنها را میروياندند و از آنجا که تمامی شرايط و ويژگيهای روياندن آنها را يکسان قرار میدادند، هر کدام از دانهها که بهتر و بارورتر رشد میکردند را برای کشتِ آن سال بر میگزيدند. اين کار افزون بر دربارهای شاهی و فرمانروايی در همه خانه ها نيز انجام میشد و رسم امروزی روياندن سبزه پيش از نوروز و نهادن آن بر روی سفره هفت سين را هم سرچشمه گرفته از آن سنت میدانند. بنابر اين ديدگاه، خوان نوروزی میتوانسته هفت چين نيز ناميده شود.
ديگر خوان يا سفره نشينان نوروزی به جز از هفت سين، بسته به رسم و آيين مردمِ هر منطقه، چيزهای ديگری نيز بر خوان يا سفره هفت سين نهاده میشود که هر کدام نمود و سمبل ويژهای هستند. اين چيزها عبارتند از:
آيينه، ماهی (بيشتر سرخرنگ)، شمع فروزان و شمعدان، آتش و آتشدان، گلاب، تخم مرغ، نان، آوندی پر از آب که نارنجی در آن شناور میباشد، نقل و شيرينی، شکر، شير، گل، بيدمشک، اسپند يا اسفند، سمنو، ميوه و از ميان ميوه ها انار و نارنج وجودشان در صورت موجود بودن لازم است. پاره ای نيز با نهادن شيره و شربت و شراب هفت شين و هفت سين را همراه میسازند. ديوان حافظ که بيشتر اروپاييان آن را همچون کتاب مقدس ايرانيان میشناسند و شاهنامه فردوسی نيز در بيشتر سفرهها گذاشته میشوند. همانگونه هم که پيشتر آمد بسياری از مردم کتاب مقدس آيين خود را بر خوان مینهند.
هفت سين نشينها نمود و سمبل چه چيزهايی هستند؟
سيب نمودارِ راز و رمز عشق و دلدادگی و باروری است.
سنجد نشانه مهر و عشق است.
سکه بيانی از برکت مادی و بی نيازی است.
سمنو، بيانی گياهی که خوردنش از بايسته های نوروزی است و آن را نمود روانها و ارواح پاک يا فروهرها نيز میدانند.
سبزه، تازه روييده از گندم، جو، عدس، ارزن و ديگر دانه ها، نشانواره زايش و باروری و نوزايی و برکت در طبيعت. رنگ سبز آن رنگ ملی مذهبی ايرانيانِ باستان
سماق و سير، از داده های طبيعی پروردگاری. سنبل و گلهای ديگر، نشانه ای از زيبايی طبيعت. شمع و شمعدان، نشانه کانون گرم خانواده میباشد. نان نشانه برکت است. شير نشانواره زايش و يادی است از آفرينش انسان. تخم مرغ، تخم و تخمه و نمادی است از نطفه و نژاد. انار، نمادی از باروری و ميوهای است که از ديرباز چون ميوهای مقدس مورد احترام مردمان نجد ايران بوده است. اسپند يا اسفند، از سپنتا به چم و معنی مقدس و گندزدايی کننده است. آب، نشانه روشنی و پاکی است. ماهی، نمادی است از جنبش و پويايی هستی. نارنج و آب، نماد آسمان. (فراموش نکنيم ايرانيان کهن از ستاره شناسان نامدار بوده اند). آيينه، نمادی از وجدان و بازتابِ انديشه، گفتار و کردار آدمی میباشد. گلاب، بيانی است از عشق و دلدادگی. گلبيدمشک، گل اسفند است و نشانه سپندارمزد. نقل و شيرينی نشانه شيرين کامی است. و . . .
حاجی فيروز:
حاجی فيروزه، سالی يک روزه
ارباب خودم سلام و عليکم ارباب خودم سرتو بالا کن
ارباب خودم بزبز قندی ارباب خودم چرا نمی خندی
و يا:
آتش افروز آمده، سالی يک روز آمده
آتش افروز صغيرم سالی يک روز فقيرم
روده و پوده آمده هر چی نبوده آمده.
آمدنِ حاجی پيروز يا حاجی فيروز يا آتش افروز که با لباسِ سرخرنگ و شليته و کلاهی دراز و رنگی و باز هم بيشتر سرخ فام و دايره زنگی يا زنگدار کوچکی در دست و چهره ای دود زده و پيش از نوروز با آواز خوانی و پايکوبی و دست افشانی پيروزی بهار بر سرمای زمستانی را مژده میدهد و آمدن نوروز پيروز و جشن عيد را جار میزند نيز از نشانه هايی است که شادمانی نوروزی و بايستگی به شادی نشستن در نوروز را به همگان نويد میدهد. درباره پيدايش حاجی فيروز زياد ننوشته اند ولی نگارنده و گردآورنده اين جستار در جايی خواندم و يا از بزرگواری شنيدم که حاجی فيروز نمود سياووش میباشد که با سرفرازی از آتش بيرون آمده است. رخت سرخ رنگ تن او نيز نشانگر شرارههای آتشیمیباشد که او با سرفرازی و تندرستی از آن گذر کرده و با شادی از آن بيرون آمدهاست. البته پرفسور فرهنگ مهر ايرانشناس نامی، با گمان زنی، سنت حاجی فيروز را به زمان عمرابن عبدالعزيز نسبت میدهد.
شادروان انجوی شيرازی آمدن حاجی پيروز را نشانه آمدن عيد میداند و در اين باره مینويسد:
"ظاهر شدن حاجی فيروز در تهران و آذربايجان، نوروز نثار در قزوين، عروس گلی در گيلان و خواندن اشعاری در تعريف نوروز، آمدن عيد را مژده میدهند.)
مير نوروزی يا کوسه بر نشين: مير نوروزی يا کوسه برنشين که بهار نشين هم خوانده شده است، از رسم هايی میباشد که ايرانيان در هنگام نوروز برگزار میکردند. اين رسم بدينگونه بود که در روزهای نوروزی برای ايجاد شادی و شادمانی بيشتر در ميان مردم، شخص خنده دار يا مضحکی را مانند شاهان و اميران میآراستند و او بيشتر سوار بر خر و گاه اسب به کوچه و خيابان میآمد و در حاليکه بسياری از نوکران و چاکران پيرامونش را گرفته بودند به مسخرگی میپرداخت و به هر کسی دستوری میداد و باج و خراج میگرفت و ....
يکی از پزشکان هم ميهن درباره اين رسم که خود در سال ۱۳۰۲ خورشيدی و در بجنورد برگزاريش را به چشم خود ديده است مینويسد:
"... در دهم فروردين ديدم جماعتی کثير ــ(گروهی زياد)ــ سواره و پياده میگذشتند. يکی از آنها با لباسهای فاخر بر اسب رشيدی نشسته و چتری بر سر افراشته بود. جماعتی هم سواره در جلو و عقب او روان بودند. يک دسته هم پياده به عنوان شاطر و فراش بودند که بعضی چوب در دست داشتند و بر سر هر چوبی سر حيوانی از قبيل گاو و يا گوسفند بود. يعنی استخوان جمجمه ی حيوانی و اين رمز آن بود که امير از جنگی فاتحانه برگشته و سرهای دشمنان را با خود میآورد. دنبال اين جماعت، انبوه کثيری از مردم متفرقه ی بزرگ و خرد روان بودند و هياهوی بسيار داشتند. تحقيق کردم، گفتند در نوروز يک نفر امير میشود و تا سيزده عيد، حکمفرمای شهر است، به اعيان و اعزه ی شهر حواله نقد و جنس میدهد که همه کم يا زياد تقديم میکنند. به اين طريق که مثلا حکمی مینويسد برای فلان متعين ــ(پولدار)ــ که شما بايد صدهزار تومان تسليم صندوق خانه کنيد. البته مفهوم اين است که صد تومان بدهيد، اين صد تومان را کم و زياد میکردند ولی به هر حال چيزی گرفته میشد. غالب اعيان به رضا و رغبت چيزی می دادند، زيرا جزو عادات عيد نوروز و به فال نيک میگرفتند. از جمله به ايلخانی هم مبلغی حواله میدادند که میپرداخت. بعد از تمام شدن سيزده عيد، دورهی امارت او به سر میآمد و گويا در يک خانواده اين شغل ارثی بوده است."
دکتر فرهنگ مهر، هنگامي که درباره زمان پيدايی حاجی فيروز گمان زنی میکند، میآورد:
"سنت حاجی فيروز ممکن است به زمان عمرابن عبدالعزيز خليفه اموی برسد. آمده است که در زمان اين خليفه اموی مرد کوسهای را که گندمگون، خوشرو و گشاده زبان بود و خوشقدم شناخته شده بود به "ميرنوروزی" بر می گماشتند، بر الاغی سفيد سوار کرده و در شهر می گرداندند. در جلوی او مردی با جامه و در پشت او مردی که چتر سفيدی را بالایِ سر ميرنوروزی نگاه میداشت حرکت میکردند و به دنبال آنها مردم شادی و پايکوبی میکردند. مير نوروزی کلاغ سياهی که پايش بسته بود در دست چپ داشت و نشانه ای بود از سپری شدن سختی و سردی زمستان، و بادبزن سفيدی در دست داشت که آن را میجنباند. به اين معنی که غم و اندوه اهريمنی را با سپيدی اهورايی از همه دور کند. مردمی که به دنبال مير نوروزی حرکت میکردند، دنبال سور و سات بودند. اين مراسم سيزده روز به درازا میکشيد."
در زمان يکی از خليفه های اسلامی حادثه ای روی داد که شايد اندکی به واژه و نام "ميمنت" که در تاتر روحوضی يا تخته حوضی ما بکار میرود و حاجی فيروز نيز باز گردد. رويداد از اين قرار بود که در هنگام برگزاری جشن نوروز خليفه با جامه ای زربفت بر تخت می نشست و کسی که از آوای خوشی برخوردار بود و به خوش قدمی شهرت داشت و "ميمنت" ناميده میشد، اجازه وارد شدن میخواهد و پس از اينکه خليفه به او اجازه ورود می داد از او میپرسيد: "از کجا میآيی و چه پيامی داری؟ و ميمنت ترانه خوان تبريک نوروزی میخواند. در هنگامه يکی از اين ترانه خوانی ها، ردای متوکل خليفه عباسی به پايش گير میکند و به زمين میافتد. خليفه خرافه پرست افتادنش را از بدقدمی ميمنت دانسته دستور کشتن او را میدهد. ميمنت که باهوش و حاضرجواب است با تيز هوشی میگويد: ای خليفه انصاف بده آيا ديدن من برای شما بديمن بود که به سلامت از زمين برخاستيد، و يا ديدن شما برای من که حالا بايد کشته شوم؟ خليفه از اين حاضر جوابی ميمنت خوشش میآيد از کشتنش در میگذرد.
سيزده به در، به آب سپردن سبزه های نوروزی و سبزه گره زنی: سيزده به در
سال دگر
بچه بغل
خونه شوور(شوهر)
جشن نوروز دوازده روز به درازا میکشد و در سيزدهمين روز خانواده ها گروهی به بيروون از شهر و ده میروند و در دشت و دمن به شادی و شادمانی و پايکوبی و دست افشانی میپردازند.
در روز سيزده نوروزی که سيزده به در ناميده میشود خانواده ها بيشتر به گونه ای گروهی به دامنه کوه و دشت و هامون می روند و با شادی و شادمانی روز خود را سپری میکنند. در اين روز سبزه هايی را که پيش از نوروز رويانده بودند به آب روان میسپارند.
رسم است که در اين روز دوشيزگان سبزه گره میزنند و همزمان با گره زدن سبزه ترانه وار اين سرود را میخوانند
سيزده به در سال دگر بچه بغل خونه شوور(شوهر)
نوروز در شعر و سرود شاعران ايرانی خيام نيشابوری: بر چهرهی گل نسيم نوروز خوشست
در صحن چمن روی دل افروز خوشست
از دی که گذشت هر چه گويی خوش نيست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
هاتف اصفهانی:
نسيم صبح عنبر بيز شد بر توده ی غبرا
زمين سبز نسرين خيز شد چون گنبد خضرا
ز فيض ابر آزاری زمين مرده شد زنده
ز لطفِ باد نوروزی جهانِ پير شد برنا.
حافظ:
ز کوی يار میآيد نسيم ِ بادِ نوروزی
ازين باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی
چوگل گر خورده يی داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلط ها داد سودای زر اندودی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بيفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بياموزی
سخن در پرده میگويم چو گل از پرده بيرون آی
که بيش از پنج روزی نيست حکم مير نوروزی
ابوالفرج رومی:
جشن فرخنده ی فروردين است
روز بازار گل و نسرين است
آب چون آتش عود افروز است
باد چون خاک عبير آگين است
باغ پيراسته گلزار بهشت
گل بن آراسته حورالعين است.
فرخی سيستانی:
ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آيد
کليد باغ ما را ده که فردامان به کار آيد
کليد باغ را فردا هزاران خواستار آيد
تو لختی صبرکن چندان که قمری بر چنار آيد
چو اندر باغ تو بلبل بديدار بهار آيد
تو را مهمان نا خوانده به روزی سد هزار آيد
کنون گرگل بنی را پنج ششگل درشمار آيد
چنان دانی که هرکس را همی زو بوی يار آيد
بهار امسال پنداری همی خوشتر ز پار آيد
وزين خوش تر شود فردا که خسرو از شکار آيد
بدين شايستگی جشنی، بدين بايستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی
و باز:
ماه فروردين از گنج گهر يافت مگر؟
که بيار است همـه روی زمين را به گهر
روز نوروز است امروز و چو امروز گذشت
کس بدين در نرسد تا نرسد سال دگر
و باز هم:
عشق نو و يار نو و نوروز ِ سر سال
فرخنده کناد ايزد بر مير من اين حال
روزی است که در سال نيابند چنين روز
سالی است که در عمر نيابند چنين سال
* و:
بيا در بوستان چونان که رسم باستان باشد
تو سروی و گلی و سرو و گل در بوستان باشد
از اين فرخنده فروردين و خرم جشن نوروزی
نصيب خسرو عادل سعادت باد و پيروزی
و باز هم از فرخی است:
بهار آيد برون آيم که از وی با امان باشم
روان ها را طرب گشتم، طرب ها را روان باشم
بدين شايستگی جشنی، بدين بايستگی روزی
ملک را درجهان هر روز جشنی باد و نوروزی
بهجت الروح هنگامي كه از الحان باربد و دستگاههای موسيقی سخن میگويد، به دستگاه يا لحنهای "نوروز"، "گوشت"، "سلمک" و کردانيد اشاره میکند
مطرب بر شه چو نغمه را ساز کند نوروز و گوشت و سلمک آغاز کند
گفتا صنما نمای کردانيه را پس مايه بگرداند و شهناز کند
گوشت با زبر يا فتحه اول، کردانيه با پيش يا ضمه اول) از کتاب بهجت الروح))
منوچهری گويد:
آمد نوروز و هم از بامداد آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ايستاد مرد زمستان و بهاران بزاد
و :
آمده نوروز ماه با گل و سوری به هم
باده سوری بگير، بر گل سوری بچم
و:
نوروز روزگار نشاط است و ايمنی
پوشيده ابر دشت به ديبای ارمنی
و:
نوروز در آمد ای منوچهری
با لاله ی لعل و با گل حمری
و هنگامي که از دستگاهای موسيقی سخن میراند و از دستگاه نوروز ياد میکند، میسرايد:
نوروز بزرگم بزن ای مطرب نوروز
زيرا که بود نوبت نوروز به نوروز
برزن غزلی نغز و دل انگيز و دل افروز
ور نيست تو را بشنو از مرغ نوآموز
و يا:
مطربان ساعت به ساعت بر بنای زير و بم
گاه سروستان زنند امروز و گاهی اشکنه
گاه زير قيصران و گاه تخت اردشير
گاه نوروز بزرگ و گه بهار بشکنه
و باز هم:
نوا آمد مقام و هست مشهـور
ز وی نوروز خارا دان و ماهور
ز پنجم نغمه اش نوروز خار است
هم از شش نغمه ماهور آشکار است
ظهير فارابی:
ميمون و خجسته باد بر تو
نوروز بزرگ و روز تحويل
مسعود سعد سلمان:
رسيد عيد و من از روی حور دلبر دور
چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور
رسيد عيد همايون شها به خدمت تو
نهاده پيش تو هديه نشاط لهو و سرور
به رسم عيد شها باده ی مروق نوش
به لحن بربط و چنگ و چغانه و تنبور
...
اينک اينک نو بهار آورد بيرون لشگری
هر يکی چون نو عروسی در دگرگون زيوری
گر تماشا میکنی بر خيز کاندر باغ هست
باد چون مشاطه ای و باغ چون لعبت گری
عرض لشکر میدهد نوروز و ابرش عارض است
و ز گل و نرگس مر او را چون ستاره لشگري
سعدی: علم دولت نوروز به صحرا بر خاست
زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست
بر عروسان چمن بست صبا هر گهری
که به غواصی ابر از دل دريا برخاست
تا ربايد گله ی قاقم برف از سر کوی
بزک تابش خورشيد به يغما برخاست