آفتابنیوز : عصر ایران نوشت: برای آن که اهمیت تفاهم هسته ای لوزان سوییس میان ایران با 6 کشور و اتحادیه اروپایی را بیشتر دریابیم کافی است درنظر آوریم که اگر توافق کلی صورت نمی پذیرفت، اکنون چه فضایی درسطح جامعه شکل گرفته بود؟
اگر مذاکرات هسته ای در حد همین کلیات و سرفصل ها هم به نتیجه نمی رسید و شکست کامل گفت وگوها اعلام می شد اکنون چه چشم اندازی پیش رو بود؟ این احتمال منفی گرایانه و ناخوشایند را از این رو می آوریم که گروه هایی از تفاهم به دست آمده ابراز نارضایتی می کنند.
ناخرسندی آنان در قالب انتقاد از آنچه «برچیدن 13 هزار سانتریفیوژ، نابودی 9700 کیلوگرم اورانیوم غنی شده، ممنوعیت غنی سازی بالای 3.5 درصدی و تغییر کاربری فوردو و نطنز، پذیرش موقت و داوطللبانه پروتکل الحاقی در قبال تخفیف های صرفا هسته ای» ذکر می کنند این پرسش را قابل طرح می سازد که واقعا انتظار داشتند چه اتفاق خارق العاده ای رخ دهد که نداده است؟
آیا واقعا تصور می کردند 5 کشور عضو دایم شورای امنیت سازمان ملل (آمریکا، فرانسه، انگلستان، روسیه و چین) به اضافه آلمان و رییس سیاست خارجی اتحادیه اروپا به لوزان سوییس آمده بودند و 8 روز با ایران مذاکره می کردند تا همه حقوق هسته ای ایران را تامین کنند و به رسمیت بشناسند و در نهایت بگویند به خاطر صدور 6 قطعنامه که پیشتر برای تحریم و فلج کردن اقتصاد ایران صادر کرده بودیم احساس پشیمانی می کنیم و غنی سازی در حد 20 درصد را به رسمیت می شناسیم؟
یا از این سو انتظار داشتند هیات ایرانی تنها بر غنی سازی 20 درصدی تاکید می ورزید و زیر بار تبدیل فوردو به یک مرکز تحقیقاتی نمی رفت و با کاهش تعداد سانتریفیوژها موافقت نمی کرد و زیر بار هیچ توافقی نمی رفت و لوزان را ترک و شکست مذاکرات را اعلام می کرد؟ در این صورت پاسخ 19 میلیون ایرانی که در 24 خرداد 1392 به حسن روحانی اعتماد کرده و او را به ریاست جمهوری برگزیدند تا گره هسته ای را بگشاید و مذاکرات را از بن بست خارج کند و نیز دیگر ایرانیان – فارغ از گرایش سیاسی شان- که به نتیجه مذاکرات امید بسته اند چه می شد؟
اگر انتظار نداشتند طرف های ایران به همه خواست های ما تن دهند و این انتظار را هم نداشتند که هیات ایرانی هیچ انعطافی نشان ندهد جز آنچه رخ داده چه اتفاق ویژه ای باید حادث می شد که رخ نداده و کدام «حداکثر مقدور و ممکن» ی تحققق نیافته که حالا اعتراض می کنند؟
کار به جایی رسیده که مجری یک برنامه خبری کارشناس را به چالش می کشد که قول وزیر خارجه خودمان را درباره «لغو کامل» تحریم های هسته ای باور کنیم یا «رفع تدریجی» آنها که البته با پاسخ متین و صریح آقای سجاد پور روبه رو شد که «معلوم است. برای ما باید ملاک همان سخنی باشد که وزیر خارجه مان آقای ظریف گفتند.» تا دیروز هر انچه آمریکایی ها و غربی ها می گفتند دروغ بود اما حالا به گفته های همان ها استناد می کنند تا سخنان مقامات رسمی داخلی را راستی آزمایی کنند!
برای نتیجه مذاکرات تنها سه حالت متصور بود:
حالت اول: این که طرف غربی مذاکرات را ترک کند و تحریم ها ادامه یابد و تشدید شود و ایران نیز غنی سازی بیشتر را در برنامه قرار دهد.
حالت دوم این که طرف ایرانی مذاکرات را ترک کند و باز تحریم ها ادامه یابد و تشدید شود و البته احتمال درگیری نظامی مطرح شود.
حالت سوم اما این بود که به یک راه حل مرضی الطرفین برسند و مگر نرسیدند؟! ولو عجالتا...
پس این همه مخالف خوانی از سر چیست؟
راه حل مرضی الطرفین - که ازآن اصطلاحا به عنوان «برد- برد» هم یاد می کنند و بیشتر مراد این است که هر دو سو احساس رضایت و نه الزاما برد داشته باشند - همین بود که گام اول آن برداشته شد و انتظار می رود گام دوم را تا 11 تیرماه بردارند.
بدین ترتیب هر چند شعله و اصطلاحا فتیله فعالیت هسته ای را بالاتر نبردند اما خاموش هم نکردند و شاید بتوان گفت بر روی شمعک باقی می ماند تا هر گاه اراده کردیم دوباره بر افروزیم. آیا این دستاورد نیست؟
از «مذاکره» بیش از این حاصل نمی آمد ضمن این که آنچه به دست آمده هم کم نیست. حفظ غنی سازی در خاک ایران دستاورد کمی نیست. غنی سازی 3.5 درصدی نیز پذیرش اصل غنی سازی ازجانب طرف مقابل است و این هم کم نیست، اما مدام می گویند کم است.
کاش مانند آقای سعید قاسمی صداقت و صراحت به خرج می دادند و آشکارا با اصل مذاکره مخالفت می کردند. اما نمی گویند با اصل مذاکره مخالف هستیم ولی از مذاکره کننده انتظار دارند به نتیجه ای که دور از مذاکره توقع داشتند دست یابد و اینها همه در حالی است که افکار عمومی راضی است. امید به جامعه و بازار بازگشته و حس خوب غالب مردم را می توان با تمام وجود استنباط کرد.
برای این که بدانیم چه اتفاقی افتاده کافی است یک لحظه تصور کنیم اگر مذاکرات به شکست انجامیده و طرفین قطع امید کرده بودند، آن گاه چه فضایی حاکم می شد؟
گام اول و به عبارتی گام دوم (با احتساب توافق موقت ژنو) برداشته شده است. این راه اما باید ادامه یابد و مردم ایران نیزبه ادامه این راه می اندیشند.
پس بازگشتی متصور نیست و نباید هم باشد. این همان ماموریتی است که 24 خرداد 92 بر دوش حسن روحانی گذاشته اند و ریاست جمهوری او برای پیمودن این راه و برداشتن همین گام هاست.
مردم ایران تاثیر سیاست و دیپلماسی بر زندگی خود را با گوشت و پوست و استخوان احساس می کنند و به همین خاطر به مخالفان موفقیت مذاکرات هسته ای به چشم تهدید کنندگان اقتصاد و معیشت خود می نگرند.
از همین رو آنان نمی توانند همزمان شعار اقتصادی بدهند و مطالبه کننده حل مشکلات معیشتی بشوند و از رکود و تورم بنالند و ازسوی دیگر با توافق هسته ای مخالفت کنند.
اکنون همه دریافته اند که اقتصاد و سیاست و دیپلماسی تا چه حد به یکدیگر مربوط و وابسته اند و مخالفان توافق کلی کنونی و توافق محتمل پیش رو ناگزیرند به این پرسش پاسخ دهند که کدام کار امکان پذیری میسر بوده و تیم هسته ای کوتاهی کرده است؟ سیاست، «فن ممکنات وعلم اولویت ها »ست و نمی توان از مردان سیاست انتظار داشت که خارج از امکانات و اولویت ها عمل کنند.
نتیجه مذاکره همین بود. بهترین نتیجه مذاکره همین بود. اگر با اصل گفت و گو مخالف اند و تعامل با جهان را به زیان ایران می دانند چرا این دو را با صراحت نمی گویند؟
اگر نان بعضی در انزوا و گسستگی است مردم ایران اما نمی خواهند و نمی توانند دور از دنیا روزگار بگذراند. ایرانیان دوست دارند و حق دارند زندگی بهتری داشته باشند و این مهمترین هدف است؛ غنی سازی زندگی ایرانی که غنی سازی اورانیوم در سطح مورد توافق نه همه که بخشی از آن است. آن که می گوید اسب زین شده دادیم و افسار کهنه گرفتیم نمی گوید هشت سال اسب در اختیار سوارکارشان بود و عده ای داشتند له می شدند. زندگی بهتر و زندگی غنی تر حق ایرانیانی است که هیچ شباهتی با مردم کره شمالی ندارند تا عده ای گمان برند می توانند از مردم انتظار داشته باشند هر آنچه را که آنان می گویند حاق واقع بپندارند.
همین که ظریف، سیزیف نشد و یا دستاورد، بازگشته خود دستاورد است. زیرا کسانی دوست داشتند این بار هم مانند اسطوره افسانه ای یونان باستان که سنگ را تا قله می برد و دست آخر ناکام می شد و باز روز از نو روزی از نو دست خالی بازگردد. هنوز هم البته سنگ، در قله ننشسته اما حکایت سیزیف هم تکرار نشده است هرچند برخی همچنان امیدوارند 11 تیر سیزیف شود!
نکته نهایی و کلیدی اما این است که راز مخالفت ها را باید در همان واقعیتی جُست که در سخنان روحانی هم آمد. این پله اول است و می خواهند به «بام» تعامل با جهان برسند. مخالفان اصرار دارند از ابتدا «الف»ی گفته نشود چون نگران از «الف» به بعد هستند.