کد خبر: ۳۱۰۳۱۸
تاریخ انتشار : ۰۵ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۱۵

١٠٠ كلمه محرمانه محسن رضايی

تاريخ سياسي چيزي نيست جز يك معماي بزرگ. ويترين مجللي دارد كه چشم‌نوازي مي‌كند. جذابيتش، سحر‌كننده است. پر از رمز و راز است.
آفتاب‌‌نیوز :
زير پوست صورتش هزار «اما و اگر» دارد. اعجاز نيست اما اعجاب‌آور است. حتي اگر كسي از ابتدا پاي سن تاريخ، ناظر و شاهدي ايستاده پا باشد همان آن، نمي‌تواند بفهمد كه در پس و پيش شدن دستان تاريخ، چه داستاني در حال نگارش است.

 به گزارش اعتماد،  به چرخ فلكي مي‌ماند كه دستاني آن را مي‌چرخاند. مدام هم تكرار مي‌شود. اين تاريخ، زماني هيجان‌آور‌تر مي‌شود كه با گذر عمر، مويي سپيد مي‌كند و بازنشسته مي‌شود. بازنشسته كه شد ديگر محرمانه نيست. 

آمران و عاملان و حاملان آن مي‌توانند تا حد و حدودي پشت پرده‌ها را بگويند و زير پوست معماهاي تاريخ سياسي را افشا كنند. گفتني‌هايي كه با چرخش تاريخ و گردش منافع، آسيبي به اهم و مهم امروز تاريخ‌سازان امروز نمي‌زند.

 اين اتفاق همه جاي دنيا شبيه هم است. فرقي نمي‌كند چه قاره‌اي باشد و چه كشوري و چه دولتي. همه دولت‌ها از دموكراتيك و تيموكراتيك تا آريستوكراتيك و اليگارشيك، پر از محرمانه‌هاي تاريخي‌اند.

 هر كدام هم پس از بسته شدن فايل‌هاي‌شان، اقدام به انتشار بخش‌هايي از چرايي و چگونگي فرآيندهاي اتفاقات مهم‌شان مي‌كنند. ايران در اين ميان استثناء نيست.

 همين است كه هر از چندگاهي يكي از سرشناسان ملي كه در تاريخ سياسي انقلاب ايران دستي بر آتش داشته پيدا مي‌شود و صندوقچه خاطرات محرمانه‌اش را باز مي‌كند، تكاني به تاريخ مي‌دهد و فكرها را به سال‌ها قبل مي‌برد تا بينندگان مشتاق سريال معماهاي سياسي پس از گذر يك بازه زماني بفهمند كه پشت صحنه سكانس‌هاي تاريخي اين معماها چه بوده و چون معما حل شود، آسان شود.

محسن رضايي از جمله كساني است كه مي‌شود گفت ناگفته‌هاي تاريخي بسياري دارد. هر چه باشد او از انقلابيوني است كه پس از انقلاب در ساختمان مديران نظامي و سياسي كشور ساكن شد.

 ساختماني كه هر كسي به اين راحتي‌ها نمي‌تواند از گيت ورودي آن بگذرد و مستاجر آن شود. هر چند با تغيير مستمر سياست‌هاي كلان نظام، مستاجران اين ساختمان مدام در حال تغييرند اما محسن رضايي از معدود كساني است كه هنوز ساكن يكي از واحدهاي اين ساختمان است. 

فقط چندباري اسباب و اثاثيه‌اش را براي تغيير طبقه جابه‌جا كرده اما هنوز هم دفتر خاطرات پررمز و راز و زونكن اسناد محرمانه‌اش را به طور كامل باز نكرده. فقط هرازچندگاهي بنا به ابهام‌ها و ايهام‌ها، خواسته‌ها و مطالبات سراغي از آن اسناد و خاطرات مي‌گيرد و از آنها رونمايي مي‌كند. 

ديروز يكي از همان روزهايي بود كه فرمانده سابق سپاه در يكي از فايل‌هاي محرمانه‌اش را گشود تا دو نامه را بردارد و آنها را در معرض رويت همگان قرار دهد. دو نامه‌اي كه يكي دستخط خودش است و ديگري دستخط امام. نامه‌هايي كه اگر محسن رضايي ٢٣ روز ديگر اقدام به انتشار آن مي‌كرد دقيقا مي‌شد گفت رمزگشايي از يك نامه ٢٧ ساله.

هرچند محسن رضايي تنها ١٠٠ كلمه از متن نامه‌اش و دستخط امام در جواب اين نامه را منتشر كرد اما انتشار همين ١٠٠ كلمه نامه محسن رضايي به امام خميني كه مرتبط با شرايط سپاه پس از قبول قطعنامه ٥٩٨ و پايان جنگ با عراق است خود غنيمتي است پرقيمت براي جست‌وجوگران تاريخ معاصر ايران.

 اهميت اين نامه ٢٧ ساله آنجايي است كه محسن رضايي پس از پذيرش قطعنامه ٥٩٨ از سوي امام و به درخواست مرحوم سيد احمد خميني مهم‌ترين مساله آن روز سپاه را در قامت فرمانده كل براي امام نگارش مي‌كند: «بين برادران سپاه، غير از ابهام از آينده سپاه، اين مساله مطرح است كه تكليف شرعي ماندن در سپاه پس از جنگ، از گردن ما ساقط شده و با توجه به خطر از دست رفتن كادرهايي كه به بهاي بسيار بزرگي، تجارب ارزنده از نبرد و دفاع مقدس را كسب كرده‌اند اگر حضرتعالي شرعا تكليف بفرماييد تا برادران، براي ادامه دفاع از اسلام و انقلاب اسلامي، در سپاه بمانند و با توجه به فرصت به دست آمده، به برطرف كردن كمبودها و ذخيره‌سازي عِده و عدّه نظامي، دفاعي، همت گمارند موجب تلاش و نشاط بيشتر در پرسنل سپاه خواهد شد.»

امام خميني نامه محسن رضايي را مطالعه كرده و در جواب آن نامه بلندبالايي را براي رزمندگان اسلام مي‌نويسند. 

امام در بخشي از نامه به فرماندهان و مسوولان سپاه به دغدغه‌اي كه محسن رضايي از خروج برخي نيروهاي سپاه داشت هم اشاره مي‌كند: «تصور مي‌كنم كه شما به خاطر آن غرور مقدس و آن روح پرحماسه‌اي كه سال‌ها در ميدان‌هاي نبرد و در هنگامه آتش و خون و از دل صخره‌هاي صعب مشكلات در فضاي سرد و گرم حوادث آبديده شده است و همه ذرات وجودتان با شجاعت و بي‌قراري عجين گرديده، از سكون و آرامش رنج ببريد و دل‌تان در همان حال و هواي خيمه جنگ بتپد، و چه بسا از خود بپرسيد كه در شرايط صلح چه نيازي به وجود ما است كه اين هم از بركات معنويت و تحول در كشور ما است كه پس از هشت سال دفاع مقدس خود احساس خستگي نمي‌كنيد. 

ولي من به طور جد و اكيد مي‌گويم كه انقلاب و جمهوري اسلامي و نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، كه بحق از بزرگ‌ترين سنگرهاي دفاع از ارزش‌هاي الهي نظام ما بوده و خواهد بود، به وجود يكايك شما نيازمند است، چه صلح باشد و چه جنگ.»

انتشار همين نامه امام بسياري از فرماندهان سپاه را كه با پايان جنگ تصميم به خروج از سپاه گرفته بودند، منصرف كرد تا اينكه پس از رحلت امام و جانشيني آيت‌الله خامنه‌اي به عنوان رهبر انقلاب محسن رضايي در نخستين اقدام خود، اقدام به استعفا از فرماندهي سپاه كرد. 

استعفايي كه چند سال بعد تكرار شد و هر دوبارش مورد موافقت رهبري نظام قرار نگرفت تا سال ٧٦ و انتخابات دوم خرداد كه محسن رضايي توانست با مجوز فرمانده كل قوا، يونيفرم سبز سپاه را از تن خارج كند و كت و شلوار سياست‌ورزي را به جايش بپوشد.

 هرچند او پس از ١٨ سال دوباره سراغ كمد لباس‌هايش رفت و يونيفرم سبز سپاه را بر تن كرد اما اقدام او به انتشار ١٠٠ كلمه از نامه‌اش به امام پس از ٢٧ سالي كه از قطعنامه ٥٩٨ مي‌گذرد اين پرسش را پرطراوت كرده كه فرمانده سابق سپاه چرا يك هفته پس از توافق هسته‌اي و صدور قطعنامه ٢٢٣١ شوراي امنيت اقدام به چنين كاري كرده است؟ آيا از منظر او شباهت‌هايي ميان قطعنامه ٥٩٨ و ٢٢٣١ وجود دارد؟ 

آيا انتشار بخش‌هايي از اين نامه نشان از آن دارد كه شرايط امروز در نيروهاي نظامي همان شرايط پس از قطعنامه ٥٩٨ است؟ آيا انتشار اين نامه تاريخي يك درخواست از فرماندهي كل قواست؟ يا آنكه رضايي با ادراكي دقيق از تغييرات مهم جهاني و آرايش سياسي جهان و ايران نگراني‌هايي دارد؟يا آنكه با انتشار اين نامه پس از ٢٧ سال مي‌خواهد بگويد روحيه نيروهاي ارزشي در حال حاضر مشابه روحيه نيروهايي ارزشي پس از قبول قطعنامه ٥٩٨ است كه بايد كاري براي‌شان كرد؟

شايد بهترين مرجع براي دريافت پاسخ به اين پرسش‌ها كسي جز محسن رضايي نباشد اما مي‌شود سلانه‌سلانه با كردار و گفتار اين ماه‌هاي اخير محسن رضايي همگام شد و تاحدي مختصات و مشخصات ذهني او را ديد و فهميد كه محسن رضايي اين روزها به چه مي‌انديشد و چه مي‌خواهد و نگراني‌هايش از چيست. 

محسن رضايي با بازگشت به سپاه، سخنراني در مراسم شهداي غواص و حضور در گفت‌وگوي ويژه خبري شبكه دوم، خبرساز بوده است. حكايت رفتن و بازگشتن به سپاه را انتقال تجربه به نسل جديد سپاه اعلام كرد. 

هرچند در راهپيمايي روز قدس درجه نظامي نگذاشت اما در بازديد فرماندهي كل قوا از دانشگاه امام حسين نه تنها درجه نظامي‌اش را روي شانه نصب كرد كه در كنار فرمانده سپاه و ستاد كل نيروهاي مسلح تكبير كشيد تا سرباز و سردار به تبعيت از او تكبير سر دهند.

 همان يك تكبير كافي بود تا مشخص شود محسن رضايي با وجود خداحافظي ١٨ ساله از سپاه هرگز نتوانسته روحيه نظامي خود را به فراموشي بسپارد. همين بود كه شهداي غواص كه آمدند او در ميدان بهارستان بازهم با لباسي نظامي و درجه كامل سرلشكري خود روي سن رفت و حرف‌هايي زد.

 يك ماه بعد و در اوج مذاكرات هسته‌اي هم به صداوسيما رفت. با كت و شلوار براي غربي‌ها به ويژه امريكايي‌ها هشدارهايي به عنوان يك پاسدار انقلاب گفت: «امريكايي‌ها بايد اين را بدانند كه هيچ كار نظامي عليه ايران نمي‌توانند بكنند.

 من به شما ملت ايران قول مي‌دهم به عنوان يك سرباز و به عنوان يك پاسدار انقلاب هشدار مي‌دهم اگر امريكايي‌ها بخواهند به فكر حمله نظامي باشند، مطمئن باشند در همان هفته اول ما از آنها اسير مي‌گيريم، كه آن موقع براي آزاد كردن هر كدام‌شان بايد هزينه زيادي بدهند، اما توصيه مي‌كنيم كه اين فكر را از سرشان بيرون بكنند، مطمئن باشند تشديد تحريم‌ها هم نتيجه‌اي ندارد، ما در مقابل تشديد تحريم‌ها هم عكس‌العمل نشان مي‌دهيم، به شكلي كه مصلحت مي‌دانيم مي‌دانيم چه كار بايد بكنيم، اما بدانند تشديد تحريم‌ها هم نتيجه‌اي ندارد؛ بنابر‌اين، جز اينكه مذاكرات را معقول و با يك روي خوش به پايان برسانند، راهي وجود ندارد.»

حالا اما ميان ايران و غرب توافقنامه‌اي امضا شده. گويي جهان در حال تغيير است. روس‌ها كم‌كم در حال پذيرش واقعيات جهاني‌اند. چيني‌ها با تردستي امريكايي‌ها و در اوج مذاكرات فهميدند كه به تنهايي ياراي رقابت با غرب دنيا را ندارند. 

اروپا هم كه سال‌هاست تنها يك مقلد است و ادعايي براي مديريت جهان ندارد. ايران پس از توافق هسته‌اي هم به ايران پس از قبول قطعنامه ٥٩٨ مي‌ماند. سر جنگ با كسي ندارد چرا كه سياست‌هاي كلان نه‌تنها در جهان كه در ايران هم عوض شده.

 اين تغييرات، كارگزاران خود را مي‌طلبد. اگر جنگ، سردار و سرباز مي‌خواهد، در روزگار صلح، به سياستمدار و ديپلمات و حقوقدان محتاج است. شايد اين را محسن رضايي بهتر از هر كسي مي‌داند كه چند سال قبل طي گفت‌وگويي گفته بود: «فرماندهان نظامي‌ دو دسته‌اند، برخي فرماندهان نظامي‌، نظامي ‌حرفه‌اي هستند و هويت آنها را حرفه نظامي ‌آنها مي‌سازد اما برخي فرماندهان نظامي ‌به فراخور زمان وارد فعاليت نظامي‌ مي‌شوند و بهتر است كه آنها را چهره‌هاي انقلابي بخوانيم تا نظامي.

 افرادي مثل ژنرال جياب در ويتنام، كاسترو در كوبا، مائو در چين و ده‌ها نفر ديگر. من از پيش از انقلاب فعاليت سياسي و حزبي مي‌كردم و بعد از انقلاب نيز سازمان سياسي را از چند گروه مبارز تشكيل داديم.

 اما شرايط نظامي‌ سبب شد كه ما وارد حوزه نظامي ‌بشويم و از مملكت دفاع كنيم. به نظر مي‌رسد كه اين دو دسته را در ميان نظامي‌ها بايد از هم جدا كرد. شما چهره‌اي مثل فيدل كاسترو را در نظر بگيريد. 

او به خاطر شرايط كشورش مجبور مي‌شود كه لباس نظامي ‌به تن كند.» بايد ديد محسن رضايي پس از توافق هسته‌اي چه جايگاهي در عرصه مديريتي كشور خواهد داشت. 

آيا او با انتشار اين نامه تاريخي از علاقه‌مندي‌اش براي خط‌دهي به دلسوزان نظام خبر داده است يا آنكه مي‌خواهد سهمي در مديريت ايران پس از توافق و استمرار سكونت در ساختمان مديريتي كشور داشته باشد؟ شايد بايد باز هم به انتظار شعبده تاريخ نشست.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین