مشكل فلسطين را تمامي جهان و البته بيشتر كشورهاي غربي ايجاد كردند و همين مردم بايد با مسئوليت اخلاقي خود درحل آن بكوشند. فيلسوف سرشناس فرانسوي اتين بايبر با توجه به اين ويژگي خاص مي گويد كه هدف فلسطيني ها، جهاني است زيرا آزموني براي شناخت حق و اجراي قوانين بين المللي به شمار مي آيد. درواقع در تاريخ مدرن تنها چند هدف مشابه وجود داشته كه اصول اوليه حكومت قوانين و اصول اخلاقي براي آن به چنين مبارزه مهلكي وارد شده باشند.
اسرائيل با برتري نظامي انكار نكردني خود، حمايتي مسلم و همه جانبه كه از جانب تنها قدرت مطلق دنيا دريافت مي كند و كم تمايلي سياسي دول عرب و اروپايي براي كنترل آن، شديداً حقوق بين الملل را با مصونيتي وقيحانه نقض كرده و كوچكترين اهميتي براي عقايد جامعه جهاني يا سازمان ملل قائل نيست. تنها فشارهاي مداوم، نظام مند و گسترده جهاني مي تواند با تحريم اين دولت به ظلم و بي عدالتي آن پايان بخشد.
اين مقاله به ابعاد اخلاقي تحريم توجه دارد كه من آن را نه تنها نوع موجهي از مداخله بين المللي بلكه امري ضروري مي دانم. البته تحريم فرهنگي و آكادميك هم به شكلي جزئي تر بنابر ماهيت مناقشه برانگيزي كه دارند بررسي خواهند شد. درخواست فلسطينيان براي تحريم علمي و فرهنگي اسرائيل بر ظلم مداوم اين دولت بر مردم فلسطين استوار است و سه گونه اصلي دارد:
اول، اسرائيل حق آوارگان فلسطيني را مبني بر بازگشت به سرزمين و خانه هايي كه در قوانين بين الملل هم قيد شده است، نمي پذيرد و از پذيرفتن هرگونه مسووليتي در مورد آنها سر باز مي زند، مبارزه بزرگ پاكسازي نژادي كه صهيونيست ها حدود سال 1948 آغاز كردند و بر اثر آن قريب به 800 هزار فلسطيني آواره شدند. از سويي ديگر در ميان دانشگاهيان و ساير انديشمندان اسرائيلي توافقي بالقوه در مورد رد حقوق اساسي، اخلاقي و قانوني آوارگان فلسطين وجود دارد.
عجيب ترين بعدي كه در گفت و گوهاي ميان مردم يا دانشگاهيان اسرائيلي درباره ايجاد دولت به گوش مي رسد، جايگزيني مفهوم استعمارگري با «استقلال» و ويراني با شكوفايي است. حتي «چپ گرايان» متعهد هم از فقدان «برتري اخلاقي» اسرائيل پس از اشغال كرانه باختري و نوار غزه در سال 1968، متاسف هستند گويي اسرائيل پيش از آن مانند فنلاند دولتي مدني، مشروع و پايبند به قانون بود! به شكلي كاملاً متناقض انديشمندان اسرائيلي كه خودخواهانه حقوق فلسطينيان را نمي پذيرند، خود نقشي اساسي در مبارزات اعاده و جبران حقوق آوارگان يهودي پس از جنگ جهاني دوم داشته اند.
دوم، استعمار نظامي كرانه باختري و نوار غزه از سال 1967 به همراه تمامي غصب ها، ويراني خانه ها، كشتارهاي بي دليل و از همه بدتر ديوار استعماري، از ماه جولاي امسال توسط دادگاه بين الملل غيرقانوني اعلام شد ولي در خدمت غصب نابخشودني زمين ها و پاكسازي نژادي تدريجي فلسطيني هاست. دانشگاه هاي اسرائيل كه همگي دولتي هستند، نه تنها در برنامه ريزي، حفظ و فراهم كردن استدلال براي جنبه هاي مختلف اشغال تلاش مي كنند بلكه مستقيماً در مستعمره سازي شركت مي جويند. علاوه بر دسيسه هاي فردي بسيار انديشمندان اسرائيلي، موسسات آكادميك نيز هيچ گاه از انجام جنايت هاي استعمارگرايانه اجتناب نكرده اند. دانشگاه عبري به طور مداوم ولي به آرامي در حال غصب زمين هاي فلسطينيان و بيرون كردن مالكان آنها در اورشليم شرقي اشغالي است. دانشگاه بارايلان كه داراي شعبه اي در مستعمره غيرقانوني آريل در نزديكي نابلس است، به آريل شارون به علت اشغال مجدد شهرهاي فلسطين در مارس 2002 دكتراي افتخاري داده است. در اين تاريخ جنايت هايي فجيع در جنين و نابلس و ويراني و كشتارهاي بي دليل در تمامي شهرهاي فلسطين و اردوگاه هاي آوارگان در كرانه باختري روي داد. دانشگاه بن گوريون به طرق مختلف از پاكسازي آرام نژادي ميان باديه نشينان فلسطيني در نژو حمايت كرده و يا در سكوت نظاره گر سياست كهنه تبعيض نژادي حاكم در آنجا بوده است. استادان اين دانشگاه در فواصل سال هاي 1995 تا 2000 مطالعات محرمانه را از سوي وزارت بهداشت انجام دادند و در آن به بررسي نرخ بالاي شيوع نقص هاي مادرزادي حاد و سرطان ميان باديه نشينان فلسطيني ساكن در نزديكي اماكن صنعتي آلوده اسرائيل پرداختند. در اين بررسي، پژوهشگران به رابطه اي واضح ميان آلاينده هاي صنعتي و نرخ مرگ و مير ميان فلسطيني هاي ساكن در آن منطقه رسيدند كه 65 درصد بالاتر از ساير مناطق فلسطيني نشين بوده و در مورد نرخ سرطان هم به همين شكل و دو برابر ميانگين ملي بود. با اين وجود يافته هاي آنان به علت توافق اين دانشمندان با وزارت بهداشت، محرمانه باقي ماند تا اين كه اخيراً بر حسب تصادف به رسانه ها نيز راه يافت. دانشگاه حيفا نيز يكي از نژادپرست ترين استادان را در خود جاي داده است. پروفسور آرنون سونر كه رهبر بدنام تهديد جمعيتي اعراب است، كاملاً بي رحمانه وموثر به ارائه دلايل آكادميك براي پاكسازي نژادي فلسطيني ها، حتي شهروندان ساكن در اسرائيل، به شيوه ها و اشكال نوين مي پردازد.
اين دانشگاه همچنين خود در طول قبولي مبارزه اي گسترده در دهكده تنتوره در نزديكي حيفا شد تا كشتار صهيونيست ها را جبران كند و هنگامي كه پروفسور ايلان پپ و يكي از شاگردانش قصد روشن سازي واقعيت مربوط به اين قتل عام را داشتند، دانشگاه به اخراج، بدنام كردن و اجبار به سكوت روي آورد.
احتمالا همه مي دانند كه فلسطين در طول اشغال 37 ساله خود توسط اسرائيل، تلفات انساني شديدي داشته است. اما آنچه كه ظاهراً از انظار عموم دور مانده است، اين است كه در طي انتفاضه كنوني، ارتش اسرائيل بسيار از خطوط قرمز پيشين خود را رد كرده است و به گفته نماينده پارلمان بريتانيا، اوناكينگ، دست جناياتي زده كه در نوع خود و نه ميزان آن، يادآور جنايت هاي نازي در مورد يهوديان اروپاست. در همين حال ارتش اين دولت كاملاً بيانگر و مورد حمايت جامعه اسرائيلي است چرا كه IDF هنوز هم نسبتاً ارتشي مردمي به حساب مي آيد.
اسرائيل با اعمال خود از مجبور كردن ويولونسيت فلسطيني براي نواختن در راه بند نظامي در نزديكي نابلس تا اعدام دختر آواره 13 ساله، بستن ستاره داوود بر بازوان پسران نوجوان فلسطيني و نوشتن شماره هاي تشخيص هويت بر پيشاني و بازوان فلسطيني هاي پير و جوان، جنايتي تنفرانگيز و مصونيتي بهت آور را عيان كرده است. به رغم تمامي اين موارد، انديشمندان و دانشگاهيان اسرائيلي كه علنا در پي پايان اشغال فلسطين هستند، در اقليتي بسيار كم مانده اند چرا كه هيچ نهاد علمي يا اتحاديه صنفي اسرائيلي قادر به بيان علني خواسته خود مبني بر پايان اشغال فلسطين يا هرگونه ظلم ديگر اسرائيل نيست. اگر اينها دسيسه نيست، پس چيست؟
سوم، نوع سوم ظلم اسرائيل به ندرت در رسانه ها يا آكادمي ها ذكر شده است: تبعيض نژادي در برابر فلسطينيان عرب كه رسماً «شهروند» اسرائيل هستند و در اين كشور كاملاً از هويت خود دور شده و به شدت مجازات مي شوند تا جايي كه سرانجام فرياد مي زنند «من گناهكارم». كل نظام دولت، شامل سيستم آموزشي، براي دور نگه داشتن شهروندان فلسطيني عرب ساكن اسرائيل از قدرت، عدم مالكيت و فقدان موقعيتي برابر در قانون و كرده هاي دولت طراحي شده است. به علاوه به جمعيت بومي منطقه كه ساكنان اصلي آن هستند، عمدتاً به عنوان موجوداتي ناخواسته و بدتر از آن تهديد جمعيتي از سوي اكثريت يهوديان اسرائيلي ساكن نگريسته مي شود كه بايد با قاطعيت با آنان برخورد شود. نظرسنجي ها نيز همواره نشان از اين دارند كه عمده يهوديان اسرائيل، قريب به دو سوم آنان خواستار «ترك عرب ها» به هر وسيله اي هستند.
اسرائيل نظام آپارتايدي خود را 56 سال است كه در كليه جنبه هاي اساسي زندگي از مالكيت زمين تا آموزش عالي و حرفه ها پياده كرده است ولي در ميان همه اين تبعيض هاي نژادي، موضوع آموزش برجسته تر از بقيه به چشم مي آيد. نتايج بررسي حفظ حقوق بشر كه در سال 2001 انتشار يافت چنين مي گويد: موانعي كه دانش آموزان فلسطيني از كودكستان تا دانشگاه با آنها روبه رو مي شوند مانند غربالي است كه مرتباً سوراخ آن ريزتر مي شود. در هر مرحله اي، سيستم آموزشي تعداد بيشتري از دانش آموزان فلسطيني را نسبت به دانش آموزان يهودي غربال مي كند. ولي هنوز دادگاه هاي اسرائيل كاري براي اجراي قوانين يا اصول كلي برابري به منظور حفظ كودكان فلسطيني از تبعيض در آموزش انجام نداده اند.
با وجود مسائلي كه ذكر شد من موافقم كه اسرائيل كاملاً مشابه آفريقاي جنوبي نيست بلكه بسيار پيچيده تر و داراي ابعاد گسترده تر بوده و حتي در برخي موارد شرورانه تر عمل مي كند. اما تعريف ما از اسرائيل مهم نيست. وجود نظام تبعيض نژادي مسلم و ريشه اي نشأت گرفته از هويت قومي- مذهبي اسرائيل است كه سبب مي شود تا ما خواستار تحريم هايي همانند آنچه درمورد آفريقاي جنوبي اعمال شد، باشيم. عباراتي چون آپارتايد، استعمار مهاجران صهيونيست، برتري يهوديان و امثالهم، نام هاي متفاوت يك بيماري هستند و آنچه مهم است درمان آن به بهترين شكل است. با توجه به سه بعد ظلم اسرائيل كه پيش آمد، شباهت كافي ميان اين دولت و آفريقاي جنوبي وجود دارد تا راه حلي به همان شكل در مورد اسرائيل نيز در پيش گرفته شود.
علل اصلي مخالفت با تحريم (1)
برخي از حاميان برجسته مشكل فلسطين به دلايل مختلفي كه مهمترين آنها در ادامه مي آيد مخالفت اعمال تحريم ها و بايكوت اسرائيل به شيوه آفريقاي جنوبي هستند:
الف) خاطره كشتار يهوديان توسط آلمان ها در جنگ دوم جهاني، درخواست براي تحريم اسرائيل را امري ناپسند و بيزاركننده مي سازد.
ب) اسرائيل اساساً كشوري دموكراتيك و داراي جامعه اي مدني است پس مي توان بدون تحريم آن را متقاعد به پايان ظلم بر فلسطينيان ساخت.
ج) برخلاف وضعيت آفريقاي جنوبي در طول حكومت نظام آپارتايد، اكثريت اسرائيلي ها با تحريم مخالف هستند.
د) انديشمندان اسرائيلي بسيار مترقي بوده و از پيشگامان جنبش صلح به شمار مي آيند، بنابراين به جاي تحريم بايد از آنان حمايت كرد.
رد علل اصلي(1)
الف) به گفته ايتن بايبر، اسرائيل نبايد نسل كشي يهوديان اروپا را وسيله اي براي سرپيچي از حقوق ملل ديگر قرار دهد: فراتر از آن، آمريكا و بيشتر دولت هاي اروپايي اغلب با ناديده گرفتن ظلم اسرائيل، به واقع به تداوم مصيب، رنج بردن انسان ها و بي عدالتي ناشي از كشتار يهوديان در جنگ جهاني، دامن زده اند. به گفته ادوارد سعيد اكنون تنها ستمديدگان تفاوت كرده اند و قرباني قربانيان آن حادثه شده اند.
در مورد عدم محبوبيت اين امر بايد گفت كه پيشرفت هاي اخير در موضع گيري كليساي پرسبيتاري آمريكا، كليساي انگليكان و برخي از نهادهاي پيشروي آمريكايي- يهودي، بدون درنظر گرفتن جنبش تحريم گسترده توده ها در اروپا، نشان دهنده اين است كه پذيرش تحريم اسرائيل از سوي كشورهاي غربي روز به روز در حال افزايش است.
كساني كه در جنبش ضدآپارتايدي در آفريقاي جنوبي فعال بودند، اغلب يادآور اين موضوع هستند كه آنها نيز زماني كه براي اولين بار در اواخر دهه 50 فعاليت خود را آغاز كردند، با موانعي مواجه بودند كه به نظر تفوق ناپذير مي نمود.
ب) چگونه مي توان برتري قومي- مذهبي را كه درواقع قدرت استعمارگري دولت است، دموكراسي به شمار آورد؟ اسرائيل شايد براي شهروندان يهودي اش دموكراسي داشته باشد ولي همچنان كه پيشتر آمد، براي فلسطينيان آپارتايدي است. براي نمونه توني جودت، استاد دانشگاه نيويورك، اسرائيل را نابهنجاري تاريخي مي خواند و آن را در ميان دولت هاي قومي- مذهبي متعصب و جنگ طلب به شمار مي آورد.
ج) از ميان تمامي علل ضدتحريم اسرائيل، اين علت زودباوري تعجب برانگيز يا نادرستي عامدانه انديشمندان را نشان مي دهد. آيا براي اعمال تحريم در مورد قدرتي استعمارگر بايد براساس عقايد اكثريت جامعه ستمگر قضاوت كرد؟ آيا اجتماع ستمديده به حساب نخواهد آمد؟
د) اين قضيه داستاني ساخته و پرداخته دانشگاهيان اسرائيلي است كه خود را چپ گرا مي دانند. عده بسياري از دانشگاهيان اسرائيل در خدمت نيروهاي ارتش هستند و بنابراين مستقيماً از جنايات روزانه اين رژيم آگاه بوده و در آنها شركت مي جويند. به علاوه، عمده اين انديشوران، به جز اقليتي معدود ولي حياتي، حامي اعمال ظالمانه دولت خود بوده يا در سكوت به آن تن در مي دهند.
برخي از افراد رسواكننده براي روشن سازي مطلب در اينجا قابل ذكر هستند: مشهورترين فيلسوف اسرائيل به نام آساكاشر حتي هنگامي كه شمار زيادي از غيرنظاميان بي گناه، عامدانه كشتار يا زخمي شدند، با استدلال به اخلاقي بودن كشتارهاي خارج از قانون، اين قضيه را توجيه مي كرد.
نخستين تاريخ نويس نظامي اسرائيل، مارتين ون كرولد از دانشگاه عبري در سال 2002 به ارتش اسرائيل، توصيه مي كرد كه نسل كشي سريعي را بر ضد فلسطيني ها انجام دهند و مي گفت: «شايد 5 يا 10 هزار كشته كافي نباشد و ما مجبور به كشتار عده بيشتري باشيم.» و در آخر نتيجه مي گرفت كه «بهتر است كه جنايتي عظيم صورت گيرد كه پس از آن ما خارج شده و درها را پشت سر خود ببنديم.» نهايتا وي نيز هدف واپسين را خروج از سرزمين هاي اشغالي مي دانست.
نبي موريس اخيرا با استدلال به پاكسازي كامل فلسطين از بوميان عرب در سال 1948، بيان مي كند كه اين موضوع ممكن بود به صلح در خاورميانه بينجامد. در واكنش به اظهارات وي، با روش كيمرلينگ استاد دانشگاه عبري، مي گويد: «در ادامه استدلال نبي موريس بايد بگويم كه اگر برنامه نازي ها براي راه حل نهايي در مورد مشكل يهوديان كاملاً انجام مي پذيرفت اكنون مطمئناً در فلسطين صلح برقرار بود.»
چنين موضع گيري هاي آشكار جنايتكارانه و نژادپرستانه در اسرائيل اكنون بسيار زياد شده است و نمونه هاي آن كم نيستند. در دانشگاه ها هم نه تنها ناديده گرفته نمي شوند بلكه بسيار هم مورد تحسين قرار گرفته و افرادي چون كاشر، ون كرولد، نبي موريس و امثال آنها از آنها استقبال مي كنند.
علل اصلي مخالفت با تحريم(2)
برخي از انديشمندان با ديدي متفاوت، تحريم اسرائيل را زيان بخش دانسته و منجر به موارد زير مي دانند:
الف) از دست دادن توانايي براي تأثير بر روي اسرائيل در گزينش طريق احتمالي صلح.
ب) بنيادگرايي راستي هاي اسرائيل و از دست دادن چپي ها.
ج) افزايش نامستقيم ستم بر فلسطينيان كه از دست دادن اموالشان را تاب آورده ولي ممكن است مورد ظلم شديدتري از جانب اسرائيلي مطرود و بي رحم تر قرار گيرند.
رد علل اصلي (2)
الف) چه تأثيري؟ اروپا اكنون هم كمتر حقي دارد و حتي در آمريكا نيز سياست خارجي اين كشور به ويژه در برابر خاورميانه كاملاً اسرائيلي شده است و عملاً دست آمريكا براي هرگونه فشاري در آينده به منظور كاستن و البته نه تغيير، سياست هاي ظالمانه اسرائيل بسته است. در موقعيت هاي نادري هم كه اسرائيل قصد تغيير سياست هايش را داشته، عمدتاً فشار جمعي از سوي جامعه بين المللي سبب آن شده است.
ب) كدام چپ؟ آنهايي كه در اسرائيل خود را رسماً «چپ» مي دانند كه البته دقيق تر آن صهيونيست هاي چپ گراست، به ويژه هنگامي كه نوبت به احقاق حقوق آوارگان فلسطيني مي رسد، كاري مي كنند كه جناح هاي راست افراطي اروپا در كنار آنها همانند مادرتزرا عفيف و معصوم به نظر مي آيند. از سويي ديگر چپ گرايان غيرصهيونيست كه در اخلاقيات باثبات هستند، گروه اقليتي را تشكيل مي دهند كه در صورت تحريم، به طور ناخواسته تمامي منافع، امتيازات و بودجه خود را از دست خواهند داد. اين موضوع ما را ناگزير از اين خواهد كرد كه در سياست هاي تحريم خود احتمال چنين واقعه ناخواسته اي را كاهش دهيم اما همه مي دانيم كه تحريم از علوم دقيقه نيست (البته اگر علم محسوب شود). از اين رو به جاي تمركز بر حاشيه هاي نادرست اين قضيه، بايد بر تأثيرات مثبتي كه اين تحريم بر كليه نهادهاي آكادميك در اسرائيل خواهد گذاشت، تأكيد داشته باشيم. در اين ميان بهايي كه برخي از انديشمندان با وجدان اسرائيلي به عنوان اثر جانبي اجتناب ناپذير تحريم، خواهند پرداخت، بسيار كمتر از چيزي است كه انديشمندان فلسطيني و به طور كل فلسطيني ها به موجب فقدان تحريم يا فشاري مشابه آن بر اسرائيل، بايد بپردازند.
اولين حمايتي كه جامعه بين المللي مي تواند براي دانشگاه فلسطيني ها به عمل آورد، اتخاذ گونه هاي مختلف تحريم بر ضد موسسات آكادميك اسرائيل و ملزم كردن آنها به جدايي از همدستي مستقيم يا غيرمستقيم با ستم گري هاي دولتشان است. اين مسأله نه تنها به كار فلسطيني ها مي آيد بلكه در درازمدت، در اوضاع چپ گرايان اسرائيلي من جمله دانشگاهيان با وجدان موثر واقع خواهد شد. مقابله با نهادهاي نظامي و تندرو مي تواند قدرت آنها را در دوره كوتاهي افزايش دهد كما اين كه توده گرايي مفرط و شكل گيري تمايلات فاشيستي در اسرائيل امروز، گواه اين موضوع هستند. اما در درازمدت به ضعيف شدن آن نهادها خواهد انجاميد همان طور كه در آفريقاي جنوبي هم چنين چيزي روي داد و سركوب هاي نظام آپارتايد به شكلي كاملاً آسان و هموار از بين رفت.
ج) خفقان بيشتر؟ حتي مدافع برجسته حقوق بشر آفريقاي جنوبي، اسقف اعظم دزموند توتو، نيز از محاصره گسترده و چند مرحله اي سرزمين هاي فلسطين اشغالي توسط اسرائيل اظهار انزجار كرده و با اشاره به شباهت هاي بسيار ميان اسرائيل و آفريقاي جنوبي آپارتايد خواستار تحريم هايي بر ضد اسرائيل است همان طور كه در مورد آفريقاي جنوبي هم اعمال شده بود.
برخي از مدافعان واقعي حقوق فلسطينيان به اين موضوع استدلال مي كنند كه تحريم اسرائيل عملي جزم انديشانه است كه از نياز مبرم براي كاستن از رنج فلسطينيان تحت اشغال غفلت مي كند. اما همان طور كه در جاي ديگري هم اشاره كردم جدايي از هرگونه نيتي، اين منطق نه تنها از فلسطيني ها با ادعاي داشتن آنچه براي آنها بهتر است حمايت نمي كند بلكه بر پايه اين فرض بنا شده كه فلسطيني ها چيزي كمتر از نيازهاي عادي بشر لازم دارند. فرض ديگري كه به طور ضمني در آن به چشم مي خورد اين است كه غذا، سرپناه و خدمات اوليه بدون تحريم، بهتر در اختيار فلسطيني ها قرار مي گيرد و براي آنها چنين مواردي بسيار اساسي تر و با ارزش تر از نياز به آزادي، عدالت، خودمختاري، زندگي با آبرو و رشد فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي در صلح است.
برخي نيز به رغم تمامي گفته هاي فوق، از زاويه اي كاملاً متفاوت به موضوع نگريسته و بر اين باورند كه انديشمندان و دانشگاهيان فلسطيني بايد راه هاي ارتباطي با همتايان اسرائيلي خود باز نگه داشته و حفظ كنند تا با بحث، تبادل عقايد، متقاعد كردن، يادگيري و غلبه بر «موانع رواني» موضوع، نهايتاً به باوري مشترك و تلاشي يكسو براي رسيدن به صلح دست يابند.
من همين جا مخالفت خود را اعلام مي كنم زيرا آنهايي كه تصور مي كنند با ارائه و تبادل آرا براي آشتي، تنش زدايي با «گفتمان» مي توان اين جدل ها را از بين برد و اميدوارند كه نهايتاً به مراحل واقعي آشتي دوباره و صلح برسند، يا دچار بيماري توهم و هذيان گويي شده اند و يا به طرز خطرناكي درصدد اغفال سايرين هستند.
نكته اول اين است كه با وجود وسوسه مالي و اعمال فشار سياسي كه بخشي از پيشنهادات غرب براي همكاري است، مورد دومي اغلب به عنوان دستورات درستي پذيرفته نمي شود.
دوم اين كه هرگونه برنامه مشتركي به منظور رسيدن به صلح بايد براساس رد تمامي ستم ها و شناخت برابري انسان ها استوار باشد، زيرا پيش از رسيدن به اين برابري، هر ارتباطي تنها مذاكراتي نابرابر ميان ستمگر و ستمديده خواهد بود. تنها پس از استقرار مساوات است كه چنين ارتباطاتي مي تواند به سطح گفتمان برسد. به اين ترتيب شناختي دوجانبه از برابري انسان ها پيش شرط شروع گفت و گوهاست و نه پيامد آن. ادوارد سعيد هم هميشه معتقد بود كه «برابري يا هيچ».
و نكته سوم هم اين است كه اگر يكي از اعضاي جامعه استعمارگر به شكل نظري اصول عدالت را بدون عمل به آن، بپذيرد ولي در همان زمان از منافعي كه اشغال فلسطين در پي داشته مانند تبعيض نژادي و استفاده غيرقانوني از اموال آوارگان فلسطيني بهره برد، اين شخص به شكلي غيرمستقيم مسئوليت اخلاقي بي عدالتي را كه دولتش روا مي دارد بر دوش خواهد داشت. انديشيدن بدون عمل براي تبرئه اعضاي گروهي ستمگر كافي نيست بلكه عمل لازم است تا تعهد رسمي تبديل به روند تغيير و تحول اخلاقي شود.
اسرائيلي هايي هم كه از فلسطينيان براي به رسميت شناختن «بزرگوارانه» خود از حقوق بسيار كم آنها، درخواست بهايي سياسي دارند، درواقع به دنبال عدالت و پايان اخلاقي اين كشمكش ها نيستند. برخي از آنها بي شرمانه به دنبال بودجه اروپاييان بوده و بعضي ديگر آن را براي كسب شهرت يا شان اجتماعي انجام مي دهند. در همين حال برخي هستند كه در اين حركت استعمارگرايانه شركت كرده اند و آن را به منظور مهار فلسطيني ها يا ممانعت از مقابله با ظلم انجام مي دهند. تلاش براي رسيدن به صلح اگر بدون عدالت باشد، چيزي از بي عدالتي كم ندارد و به منزله اين است كه ستمديده بايد در برابر قدرت بي اندازه ستمگر سر فرود آورده و اين نابرابري را به عنوان سرنوشت محتوم خود بپذيرد.
كساني هم كه در تلاشند تا به جاي پايان دادن به ظلم و جرم مفهوم ستمديده را تغيير دهند، خود به سبب ناآگاهي اخلاقي و كوته بيني سياسي در اشتباهند. ادامه يافتن ظلم، نه تنها غيراخلاقي نيست بلكه عملاً زيان بخش بوده و جنگ را تداوم مي بخشد.
در پايان من مي خواهم بر لزوم اعمال تحريمي اساسي، جامع و كامل بر ضد سازمان هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و آكادميك اسرائيل تأكيد كنم زيرا بدون وجود حمايتي اصولي و كارا از اين مقابله بي خشونت، مدني و جزئي با ظلم يا هرگونه مبارزه مشابه ديگري، انديشمندان و دانشگاهيان تعهدات اخلاقي خود را براي احقاق عدالت، برابري و اعتبار بخشيدن به اصول اخلاقي در جهان كنار خواهند گذاشت.